به بهانه سالگرد حملات یازده سپتامبر؛
شکست مفتضحانه آمریکا در افغانستان و عراق پاداش توطئههای ویرانگر مسئولان کاخ سفید
امروز در حالی بیستمین سالگرد حمله به برجهای تجارت جهانی در آمریکا است که هنوز واقعیتهای پیش پرده این حملات ساختگی برملا نشده است اما شکستهای استکبار جهانی در منطقه پایانی بر توطئههای استکبار جهانی است.
مهمترین محور انتقاد به واکنشهای صورتگرفته به ۱۱ سپتامبر، استفاده از آن برای توجیه حمله نظامی به عراق است که تنها یک سال و نیم بعدازاین واقعه، بر مبنای مجموعهای از ادعاهای جاسوسی صورت گرفت و بعدها، نادرستی تمام آنها به اثبات رسید. هرچند هنوز، این بحث در میان تحلیل گران وجود دارد که آیا مقامهای سیاسی - امنیتی مدافع این ادعاها صرفاً اشتباه کردند، یا اینکه عامدانه دروغ گفتند؟ "
این بخشی از اعترافات بنگاه دروغپراکنی دولت بریتانیا است که ناخودآگاه از توطئه آمریکا و بریتانیا برای کشورهای مختلف جهان به بهانه ۱۱ سپتامبر پرده برمی دارد.
امروز درحالیکه بیستمین سالگرد حمله به برجهای تجارت جهانی در آمریکا است که هنوز واقعیتهای پیش پرده این حملات ساختگی برملا نشده است.
کمتر از یک ماه بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر، نیروهای نظامی ایالات متحده به همراه نیروهایی از انگلستان، کانادا، فرانسه، آلمان و استرالیا به افغانستان حمله کردند تا با گروه القاعده و طالبان بجنگند. بهانه آنها مبارزه با تروریسم بود.
علاوه بر این دو سال بعد عراق کشور دیگری بود که مورد حمله قرار گرفت و بعد از شکست مفتضحانه در عراق بعد از سرنگونی صدام، ایالات متحده دست به دامان داعش برای تحقق اهداف خود شکست که در این زمینه نیز شکست خورد.
در این میان اظهارنظرهایی که از خود آمریکا در این باره شده بسیاری از واقعیتهای پشت پرده را برملا میکند.
پروفسور دیوید ری گریفین، استاد بازنشسته فلسفه دین و الهیات دانشگاه کلارمونت ایالات متحده در این باره میگوید: غالباً این سؤال بدین معناست که «آیا حملات یازده سپتامبر توسط هواپیماربایان مسلمان مهندسی شد؟». پاسخ به این سؤال «نه» است. اما این حملات توسط تروریستهای غیرمسلمان، بهویژه معاون رئیسجمهور «ریچارد چنی» و دوستش «دونالد رامسفلد» که وزارت دفاع را عهدهدار بود، مهندسی شد.
وی ادامه میدهد: در مقالهای تحت عنوان «امپریالیسم نئوکان، یازده سپتامبر و اشغال افغانستان و عراق» دراینخصوص نوشتم. یازده سپتامبر این امکان را فراهم کرد تا دستور کار سیاسی که توسط نو محافظهکاران در دهه ۱۹۹۰ آماده شده بود، عملیاتی شود. این دستور کار ازاینقرار بود که ایالات متحده باید از برتری نظامی خود بهمنظور ایجاد امپراتوری که شامل تمام جهان میشد (اصطلاحاً پکس آمریکانا یا صلح آمریکا) استفاده کند. ابزار تحقق این دستور کار «دگرگونی امور نظامی» بود که احتمالاً مدت زیادی طول میکشید، مگر اینکه «رویدادی فاجعهبار و تسریعکننده مانند یک پرل هاربر جدید» رخ میداد.
پروفسور دیوید ری گریفین میگوید: افغانستان و عراق قرار بود دو کشور اول در میان هفت کشوری باشند که تغییر نظام در آنها صورت میگرفت. دولت اوباما تلاش کرد تا این طرح را در سوریه و لیبی به پایان برساند اما ترامپ تلاش خود را در سوریه ادامه داده است.
وی اضافه میکند: ایالات متحده هنوز هم در مورد ایده کنترل جهان تسلیم نشده است؛ حقیقت در مورد یازده سپتامبر به طور علنی فاش نشده است؛ و افشای حقیقت امید به احیای طرح سلطه جهانی را تضعیف میکند.
این در حالی است که موضوع تسلط بر خاورمیانه و ثروت عظیم این منطقه همواره یکی از دغدغههای اصلی سیاست خارجی آمریکا بوده و این کشور از هر تلاشی برای رسیدن به آن بهره برده اما در عمل به سد محکمی به نام جبهه مقاومت برخورد کرده است.
این موضوع را میتوان در افغانستان بهوضوح دید به طوری که پایگاه خبری اکسیوس با اشاره به خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان و حملات روزافزون طالبان اینگونه از آن یاد میکند: دولت بایدن باید خود را برای شکستی سهمگین در برابر طالبان آماده کند.
شکست مفتضحانه آمریکا در افغانستان و عراق پاداش توطئههای ویرانگر مسئولان کاخ سفید در منطقه است که تنها روسیاهی را برای این کشور در مجامع بینالمللی بهجای میگذارد.
انتهای پیام/110
نظرات شما