هر روز با یک شهید؛

شهیدی که مرگی غیر از شهادت برایش تصور نمی‌شد

هنگام خداحافظی آخر با خانواده‌اش سرد برخورد کرد، به نحوی که انگار دارد فرار می‌کند و به همسرش گفت من از نفس خودم فرار می‌کردم که مانع رفتن من نشود؛ به همین دلیل به صورت همسر و بچه‌ها نگاه نکردم چون می‌ترسیدم دلم بلرزد و نروم.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا» سعید سامانلو، شهید مدافع حرم در دی ماه سال ۱۳۶۰ در یک خانواده مذهبی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده بود. سعید بعد از تولد در بیمارستان بستری می‌شود که نذر امام رضا(ع) می‌شود و شفا می‌یابد.

شهید سامانلو و همسرشان به صورت سنتی در سال ۱۳۸۱ با هم ازدواج می‌کنند که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نام‌های محمدحسین و علی است.

همسر شهید در خصوص معیارهای انتخاب شهید برای ازدواج از سبک فکری ایشان یاد می‌کند که جذب این نوع تفکر می‌شود به علاوه اینکه مادرشان نیز موافق و مشتاق این ازدواج بودند.

شهید سامانلو در رفتار با همسر خود بسیار احترام را رعایت می‌کردند، شهید سامانلو همیشه به همسرش می‌گفته که «بنده با هدف با شما ازدواج کردم زیرا همیشه دوست داشتم با یک سادات ازدواج کنم و زمانی که متوجه شدم علاوه بر سادات بودن فرزند شهید هم هستید به این ازدواج مصمم‌تر شدم، من با پدر شما عهد بستم، شما امانتی در دست من هستید، در آخرت هم باید به پدر و هم به مادرتان حضرت زهرا(س) جوابگو باشم.»

رفتار شهید با پدر و مادر خود نیز بسیار محترمانه بود و چون فردی بسیار امین و عاطفی بودند، همواره باعث برگزاری دورهمی‌های خواهر و برادرانه در خانواده می‌شد، شهید در جمع خانواده به گفت‌وگو، تبادل نظر و مشورت دادن به سایرین می‌پرداخت.

شهید سامانلو در برخورد با فرزندان وقت زیادی را برای بازی اختصاص می‌داد، طبق گقته همسر شهید، او نقشه‌های زیادی برای آینده فرزندانش داشت و حتی با فرزند کوچکش که در زمان شهادت ۲ ساله بود، بسیار صحبت می‌کرد، برایشان کتاب می‌خواند و با هم فیلم می‌دیدند.

او از کودکی محبوب و مؤدب و کوشا با بازی‌گوشی‌های کودکانه در خانواده رشد کرد. سادگی، بی‌آلایشی، گذشت، خداپرستی و ولایت‌مداری از همان کودکی در او شکوفا بود و خودش این شکوفایی را کمک پروردگار و رهنمودهای پدر دلسوزش می‌دانست.

از همان کودکی مادر مهربانش او را در کلاس‌های قرآن ثبت نام کرد و او با علاقه و پشتکار قرآن و تفسیر را فرا گرفت. از سن ۱۲ سالگی به مسجد می‌رفت و مثل بزرگترها رفتار می‌کرد، روزه می‌گرفت و اعمال عبادیش را انجام می‌داد. در پایگاه بسیج محله نقش‌های کلیدی را می‌پذیرفت و مسئولیت پذیری‌اش را به همه ثابت می‌کرد. کلاس‌های قرآن برگزار می‌کرد و در عزاداری‌ها نقش فعالی داشت.

از همان دوران جوانی به اردوهای جهادی برای کمک‌های ویژه می‌رفت و در آنجا لحظه‌ای از گره‌گشایی مشکلات و گرفتاری‌های مردم باز نمی‌ایستاد و دائماً در اندیشه و عمل در حال خدمت به خلق الله بود. بعد از شهادت نیز افرادی به خانواده مراجعه می‌کنند و تازه خانواده متوجه می‌شوند که شهید در زمان حیات‌شان به این افراد نیازمند کمک می‌کردند و این راه بعد از ایشان توسط همسرشان ادامه پیدا می‌کند.

بعد از مدتی که مشغول تحصیل در دانشگاه بود در دانشگاه امام حسین(ع) تهران، به عنوان افسر پذیرفته شد، بنابراین تصمیم گرفت باقی مسیر زندگی اش را در این راه ادامه دهد و وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. او در تمام مراحل زندگی‌اش موفقیت‌های چشمگیری داشت و رشادت‌های بی‌شماری از خود نشان داد.

رشادت‌های او در شمال غرب در برخورد با گروهک‌های مزدور و رشادت‌هایش در سوریه و آزاد سازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا که ۴ سال در محاصره داعش بوده تحسین برانگیز است تا اینکه در پاکسازی این عملیات در کمین نیروهای دشمن در ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ به همراه دوستانش شهیدان «حاج محمود هاشمی» و «عبدالصالح زارع» در شهر رتیان سوریه شهد شهادت را نوشیدند و به دیدار پروردگارشان شتافتند و از آن زمان تولد دوباره و ابدی سعید سامانلو آغاز گشت.

قبل از شهادت از شهادت صحبت نمی‌کرد چرا که همسرش فرزند شهید بود و نمی‌خواست که او اذیت شود و سعی می‌کرد از نبودن و رفتن صحبت نکند؛ شهید قبل از رفتن به هر سفری، ابتدا به حرم حضرت معصومه(س) و جمکران می‌رفتند، قبل از اعزام آخرشان هم با اینکه فرصت کمی داشتند، با همسر و فرزندانشان به جمکران می‌روند و پس از زیارت، اعزام می‌شوند.

مهم‌ترین وصیت شهید سامانلو به همسرش

شهید سامانلو مهم‌ترین وصیتی که به همسرشان داشتند صبرپیشه کردن و خوب تربیت کردن فرزندان بود به نحوی که فرزندانی عالم و باتقوا تحویل جامعه و اسلام شود.

قسمتی از خاطرات شیرین همسر شهید از شهید سامانلو معطوف به بازی و توجه شهید به فرزندان‌شان است، زمانی که با دقت و لذت تمام به بدن کودک نگاه می‌کرد و به خلقت خدا و معجزه او تأکید می‌کرد و می‌گفت انسان با تماشای کودک بیشتر خدا را می‌شناسد.

دوستان او در رابطه با آخرین ساعات عمرشان از شادی شهید بعد از پیروزی عملیات صحبت می‌کنند، بنا به گفته خود شهید سعید سامانلو، این پیروزی شهرهای شیعه‌نشین نبل و الزهرا با کمک خانم فاطمه زهرا(س) انجام شد و در نهایت هم ایشان از ناحیه پهلو مجروح شده و به شهادت می‌رسند و خبر شهادت شهید نیز از سوی پدرشان به همسرشان اطلاع داده می‌شود.

بنا بر گفته دوستان و آشنایان اگر شهید سامانلو به نحوی غیر از شهادت از دنیا می‌رفتند تعجب برانگیز بود.

هنگام خداحافظی آخر با خانواده‌اش سرد برخورد کرد، به نحوی که انگار دارد فرار می‌کند و به همسرش گفت من از نفس خودم فرار می‌کردم که مانع رفتن من نشود، به همین دلیل به حضرت زهرا(س) متوسل شدم که اگر واقعاً این رفتن به نفع من باشد، کمک کن من بروم و به همین دلیل به صورت همسر و بچه ها نگاه نکردم چون می‌ترسیدم دلم بلرزد و نروم.

برای همسر شهید تمام این صحنه‌ها یک بار دیگر تکرار شده، صحنه‌هایی که در کودکی هنگام شهادت پدر دیده بود و حال خوبی نداشت، اما طبق گفته خودش به محض دست گذاشتن روی صورت شهید، آرامش و انرژی خاصی به قلبش وارد شد و همانجا از او خواست که از حضرت زینب(س) بخواهد که صبور باشد.



انتهای پیام/


http://qomefarda.ir/46783
اخبار مرتبط

نظرات شما