بهاینترتیب مسعود ۵۰ ساله بازداشت شد، اما ادعا کرد که همسرش از افسردگی رنج میبرده و به همین دلیل خودکشی کرده است.
مسعود در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و گفت: با همسرم اختلاف داشتم، اما من او را نکشتم. زنم عصبی و پرخاشگر بود و از بیماری افسردگی رنج میبرد. من او را دوست داشتم، اگر دوستش نداشتم، اینهمه سال با او زندگی نمیکردم. بیماری افسردگی زنم شدید بود و او بهخاطر این بیماری خودکشی کرد.
متهم درباره اینکه اگر قتلی اتفاق نیفتاده، چرا دخترش علیه او شهادت داده است، گفت: دخترم بهخاطر اینکه با ازدواج او با یکی از بستگان مادریاش مخالفت کرده بودم و همیشه در مورد حجاب او سختگیری میکردم از من کینه به دل دارد و به همین خاطر علیه من شهادت داده است. زمانی که همسرم هم زنده بود، من با دخترم اختلاف داشتم. او میخواست راحت زندگی کند، ولی من پدرش بودم و غیرتم قبول نمیکرد او هروقت خواست برود و بیاید. دلم میخواست با کسی زندگی کند که آدم مقیدی باشد، به همین خاطر هم به ازدواج او با یکی از اقوام مادرش رضایت ندادم، حالا هم اطمینان دارم که از سوی اقوام مادرش تحریک شده که این حرفها را بزند تا من در زندان بمانم و او بتواند راحت زندگی کند.
هیئت قضائی در پایان جلسه پرونده را برای تکمیل تحقیقات به دادسرا برگرداند، چراکه به نظر میرسید به اندازه کافی روی گفتههای دختر تحقیق نشده بود. بازپرس با تکمیل تحقیقات، پرونده را لوث تشخیص داد و پیشنهاد برگزاری مراسم قسامه را از سوی دادگاه کیفری استان تهران مطرح کرد.
دختر جوان در این مرحله گفت: پدر و مادرم همیشه با هم درگیر بودند. حتی به مادرم پیشنهاد داده بودم از پدرم جدا شود، اما قبول نمیکرد. مادرم زنی مؤمن و باایمان بود و مطمئن هستم خودکشی نکرده است. او بهخاطر کارهای پدرم خیلی اذیت میشد. پدرم مرد پرخاشگر و بداخلاقی بود و من و مادرم را خیلی اذیت میکرد. او آنطور که ادعا میکند آدم غیرتیای نیست.
این دختر درباره نحوه مرگ مادرش گفت: صبح با صدای دعوای پدر و مادرم بیدار شدم. پدرم لباس مادرم را میکشید و او را دور خانه میچرخاند. مادرم از دست پدرم فرار کرد و به اتاق خواب رفت و در را قفل کرد، اما پدرم در را شکست. مادرم از ترسش به بالکن فرار کرد و من از پشتسر دیدم پدرم، مادرم را به پایین پرت کرد و خودش خونسرد روی مبل نشست. من برای پدرم حکم قصاص میخواهم. حتی وقتی مادرم در بیمارستان بستری بود، پدرم بالای سر او حاضر نشد.
سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من همسرم را نکشتم. شب عید بود و برای خرید بیرون رفته بودیم. دختر و پسرم دانشجو بودند و من با بنایی مخارج زندگیمان را تأمین میکردم. همسرم میخواست برایش مانتو بخرم، اما به او گفتم دست نگه دارد تا بعد از پرداخت شهریه دانشگاه بچهها برایش مانتو بخرم. او از این موضوع ناراحت شد. وقتی به خانه برگشتیم، او بار دیگر حرف خرید مانتو را پیش کشید و عصبانی شد. صبح روز بعد نیز دعوا را از سر گرفت. وقتی درگیری بالا گرفت، به اتاق رفت و در را قفل کرد. من قفل در را شکستم و وقتی وارد اتاق شدم، دیدم در بالکن باز و پرده آن کنده شده است. از بالکن داخل حیاط را دیدم و متوجه شدم همسرم خودش را به پایین پرت کرده است. دخترم ادعا میکند در بیمارستان بالای سر همسرم نرفتم، اما من مجبور بودم به شهرستان بروم تا دفترچه بیمه او را تمدید کنم، به همین خاطر بالای سر او حاضر نشدم.
وی ادامه داد: من اگر همسرم را کشته بودم، از شهرستان به تهران برنمیگشتم یا گوشی موبایلم را خاموش میکردم. پسرم در دادگاه حاضر نشده، چون میداند من قاتل مادرش نیستم. دخترم تحتتأثیر حرفهای خانواده مادریاش قرار گرفته و برایم قصاص خواسته است.
قضات با توجه به این گفتهها تصمیم گرفتند که مراسم قسامه را برگزار کنند. از سوی اولیایدم ۵۰ نفر برای قسامه آمدند، اما نماینده دادستان اعلام کرد میتوان درباره گفتههای دختر جوان بیشتر تحقیق کرد و نیازی به قسامه نیست. بههمیندلیل قضات تصمیم گرفتند یکبار دیگر پرونده را به دادسرا بازگردانند و مراسم قسامه برگزار نشد.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/10117 |