برخی گمان میکنند این سفاکیها، بیشتر جنبه قدرتنمایی و ابراز وجود داشته و برای بیرون راندن رقبا از صحنه، استفاده میشده است. اما وقتی اوراق کتابهای تاریخی را زیر و رو میکنیم، به صفحاتی بر میخوریم که از آنها بوی جنون خونریزی به مشام میرسد؛ انگار حاکم خونریز، آدم میکشد تا لذت ببرد. حجاج بن یوسف ثقفی، نمونه مشهوری در این زمینه است؛ میگویند او برای آنکه اشتهایش باز شود، دستور میداد هر روز سر انسانی را در مقابل او ببرند؛ البته این روایت بیشتر به یک اغراق شبیه است، اما میتواند ریشه در حقیقتی تاریخی داشته باشد. شبیه این آدمهای روانی را که در کسوت فرمانروا به جان مردم افتادهاند، میتوان در تاریخ یافت و در این نوشتار، با تعدادی از آنها آشنا میشوید.
(۳۷ تا ۶۸ میلادی)
بدون هیچ اغراقی، مقام روانیترین امپراتور روم، به نرون کلاودیوس سزار آگوستوس ژرمانیکوس، معروف به نرون میرسد. او با دسیسه مادرش به قدرت رسید، اما مدتی بعد، مادرش را کُشت. نرون علاقه عجیبی به خونریزی داشت. در دوره او بازار مسابقات گلادیاتورها گرم بود. وی توانست مخالفان داخلی را سرکوب کند، اما از ایرانیان شکست سختی خورد و جنونش بیشتر تحریک شد؛ بخشی از شهر رم را آتش زد و گناه آن را به گردن مسیحیان انداخت. اقدام روانپریشانه او، چندی بعد با سوزاندن کامل شهر رم که مورخان رومی دلیل آن را «جنون قیصری» میدانند، کامل شد. هزاران تن از شهروندان رومی، طی این اقدام، اسیر مرگ شدند. نرون، شخصیتهای معروف رومی را هم، مانند «سِنِکا»، فیلسوف و نمایش نامه نویس برجسته، مجبور به خودکشی میکرد. این اقدامات، جان مردم را به لبشان رساند و شورشی بزرگ علیه وی به راه افتاد. نرون که در محاصره افتاده بود، در ۹ ژوئن سال ۶۸ میلادی، دست به خودکشی زد.
(۴۰۵ تا ۴۵۳ میلادی)
در تاریخ اروپا، آتیلا هون یک فاجعه تمامعیار است. هونها که ریشه در اقوام زردپوست آسیایی داشتند، مانند مغولان به کشتن و خونریزی عشق میورزیدند. قبایل پراکنده هون، زیر پرچم آتیلا متحد شدند و اروپا، به یک جهنم تبدیل شد؛ آنها تمام اروپا را درنوردیدند، حتی رم را اشغال کردند و به حیات امپراتوری روم غربی خاتمه دادند. آتیلا علاقه فراوانی به خونریزی داشت و آن را یک افتخار میدانست.
او هنگام حمله به سرزمین گُل (فرانسه امروزی)، ۲۰ هزار مرد جنگجو را کشت، اما، چون آن را کافی نمیدانست، دستور داد سربازانش به جان روستاییان بختبرگشته بیفتند. مردان روستایی در جنوب گُل، قتلعام شدند، اما آتیلا هنوز از آمار کشتگان راضی نبود! به همین دلیل، دستور داد زنان و کودکان را هم به مقتولان بیفزایند! کشتار جنونآمیز درجنوب سرزمین گُل، تنها یکی از اقدامات وحشیانه آتیلا بود؛ او در سال ۴۵۳ میلادی، بر اثر ابتلا به یک بیماری ناشناخته، مُرد؛ البته برخی معتقدند که اطرافیانش، از ترس کشتارهای نابهنگام، آتیلا را به قتل رساندند.
(۱۳۳۶ تا ۱۴۰۵ میلادی)
تیمور لنگ با علاقهاش به کلهمنارههای بلند مشهور است. او دوست داشت محض یادگاری، از سرهای مقتولان مناره بسازد تا هم دشمنان را بترساند و هم علاقهاش به هنر معماری را به رخ دیگران بکشد! وقتی هم کله کم میآورد، دستور تولید مصالح را صادر میکرد و آنوقت، صدها بخت برگشته، بادلیل و بدون دلیل، سرهای خودشان را تقدیم معماران میکردند. تیمور در سه یورش بزرگ سه، پنج و هفت ساله، تمام خاورمیانه و شرق اروپا را درنوردید و هر چه به دست آورد یا نابود کرد یا برای زیباتر کردن سمرقند، پایتختش، به این شهر فرستاد. تیمورلنگ برای قتلعام، دلیل لازم نداشت؛ مثلاً این طور نبود که به بهانه سوءقصد یا مقاومت به جان مردم بیفتد؛ او همینطوری کشتن را دوست داشت و در همان حال، سعی میکرد خود را فردی رقیقالقلب نشان دهد. این شخصیت دوگانه، بیشتر زمینه وحشت را فراهم میکرد و نام تیمورلنگ را به عنوان یک جانی بالفطره که کسی را زهره ایستادگی در برابر او نیست، بر سر زبانها میانداخت. تیمور تا زنده بود، خراب کرد و سوزاند؛ خوارزم، پس از اشغال، با خاک یکسان شد. حتی قبچاق و مغولستان هم در برابر تیمور که همنژاد مردم آن سامان بود، دوام نیاورد. ماحصل لشکرکشی تیمور به هند، مرگ ۱۰۰ هزار غیرنظامی بود؛ البته این آن چیزی است که مورخان درباری نوشتهاند. تیمور در سال ۱۴۰۵ میلادی و در حالی که نقشه هجوم به چین را میکشید، پس از ۳۶ سال سلطنت، بر اثر بیماری مُرد.
(۱۵۳۰ تا ۱۵۸۴ میلادی)
ایوان، نخستین تزار روسیه بود؛ مردمش به او لقب «گروزنی» داده بودند، یعنی بی رحم؛ اما در زبان فارسی این عنوان به مخوف ترجمه شده است. نگاهی به کارنامه زندگی ایوان مخوف نشان میدهد که این لقب، انصافاً برازنده اوست. او عاشق خونریزی و جنگ بود و در دوران حکومت ۳۷ ساله خود، تقریباً با تمام اقوام داخلی و کشورهای همسایه جنگید. این نبردها، البته با عنوان توسعه سرزمین روسیه انجام میشد، اما ایوان علاقه فراوانی به زجر دادن آدمها داشت. او پس از تثبیت قدرت خودش، به جان «بایارها»، اشراف روستبار، افتاد. یکبار وقتی اشراف «نووگراد»، یکی از شهرهای روسیه، در مقابل او مقاومت کردند، به شهر تاخت و همه آنها را کشت؛ اما، چون دلش خُنَک نشده بود، دستور داد، همه مردم شهر، از زن و مرد و کودک را به دریا بریزند و غرق کنند؛ این دستور، ۱۵ هزار کشته روی دست روسها گذاشت. ایوان مخوف به همه اطرافیانش مشکوک بود؛ تصاویری که از او کشیدهاند، این ویژگی را به تمامی در چهرهاش نمایش میدهد. او حتی پسرش را هم با ضربه کارد کشت و با وجود برخی روایتها، از این کار پشیمان نبود. ایوان در سال ۱۵۸۴ میلادی، هنگامی که مشغول بازی شطرنج بود، سکته کرد و مُرد و، چون پسرش را به قتل رسانده بود و جانشینی نداشت، برای چند دهه آشوب و کشتار سراسر قلمرو وی را فرا گرفت.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/14358 |