تحقیر ملی در این حد؟!
چند دهه قبل بیاعتمادی به توانایی ایرانیها و ضعف خودباوری به جایی رسیده بود که سپهبد «حاجعلی رزمآرا»، نخستوزیر دوره پهلوی در جلسهای در مجلس به تعدادی از نمایندگان فراکسیون اکثریت حرفهایی تلخ زد؛ «ما لیاقت لولهنگ سازی هم نداریم. ۵۰ سال است که آن را میسازیم، ولی ترقی نکردهایم. ما چطور میتوانیم خودمان صنعت نفتمان را اداره کنیم؟». لولهنگ یعنی آفتابه سفالی که در مقابل آفتابه برنجی یا مسی، سادهتر و کمارزشتر است. تحقیر ملی در این حد! این حرفها همان موقع که علنی شد و به گوش دیگران رسید دلها را به درد آورد. گویا در همان جلسه گفتهشده بود ایرانیها حتی نمیتوانند یک کارخانه سیمان را اداره کنند و «غلامحسین فروهر» وزیر دارایی وقت نیز از ناتوانی ایرانیها در پیشبرد کارهای کشور سخن رانده بود.
مستشار نیستند، دستوردهنده هستند!
در ارتش تکلیف معلوم بود؛ هم تجهیزات آمریکایی بود هم فرماندهها! آمریکاییها همهکاره بودند و حرف، حرف آنها میشد! کار به جایی رسیده بود که یک گروهبان آمریکایی به سرهنگ ایرانی دستور میداد. قسمت تلخ ماجرا این بود که برخلاف آنکه مستشاران افرادی دارای درجات نظامی بالا و تخصصهای ویژه تصور میشوند مستشاران آمریکایی اغلبشان در رده گروهبانی بودند. در ارتش مشهور بود که حتی اعطای درجه افسری به ارتشیهای ایران به تأیید مستشاران نیاز داشت و این موضوع برای خیلیها تحقیرآمیز بود. بیدلیل نیست که برخی کارشناسان دلیل نهایی سقوط حکومت پهلوی را تحقیر ملی ایرانیها میدانند.
در باقی بخشهای کشور نیز شرایط بهتر نبود. «احمد آرامش» وزیر کار دولت قوام و از دولتمردان حکومت پهلوی که در سال ۱۳۵۲ توسط ساواک ترور شد در نطقی در ۶ تیر سال ۱۳۴۰ دردنامهای به این شرح ارائه داد: «سالها است که دولت آمریکا با تمام قوا، ولی با عناوین بهظاهر فریبنده در تمام شئون زندگی ما دخالت کرده و هر زمان به طریقی برای ما حادثه آفریده و تعیین سرنوشت میکند. تمام وزارتخانهها و بنگاههای تجاری و اقتصادی و عمرانی وابسته به دولت ایران زیر نظر مأموران و نمایندگان مختلف آمریکایی قرارگرفته و آنان در غالب جاها نهتنها بهعنوان مشاور و مستشار بلکه بهصورت دستوردهنده و کارفرما در زندگی ما مداخله میکنند.»
و، اما داستان فضا...
محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۴۱ در سفر به آمریکا از اداره کل ملی هوانوردی و فضا این کشور یا همان سازمان فضایی آمریکا (ناسا) بازدید کرد و بیش از قبل مرعوب قدرت تکنولوژی غربیها شد. ۱۴ سال بعد یعنی در سال ۱۳۵۵ شاه پهلوی که دلش میخواست با پول بادآورده ناشی از افزایش قیمت نفت در آن سالها کارهای پر سر و صدا انجام دهد، به فکرش رسید که یک پروژه ماهوارهای به اسم خودش راه بیندازد. این بود که یکراست رفت به سراغ آمریکاییها. پیش از آن در سال ۵۳ کارشناسان شرکت «جنرال الکتریک» آمریکا پس از کسب اجازه از دولت ایالات متحده به ایران آمدهبودند تا یک ایستگاه زمینی برای دریافت اطلاعات مخابراتی و امواج تلویزیونی از ماهوارههای بینالمللی در ماهدشت کرج راه اندازی کنند که البته فاز اولش با تاخیر طولانی بالاخره در سال ۵۷ آماده استفاده شد. در سال ۵۵ نیز مهندسانی از شرکت «بل» آمریکا باز هم البته با اجازه دولت این کشور به ایران آمدند تا ماهواره زهره را بسازند. زهره ماهوارهای مخابراتی با کاربردهای رادیویی و تلویزیونی بود که البته هیچگاه ساخته نشد. ناهید هم ماهواره دیگری بود که فقط طرحش ریخته شد تا در حد یک آرزوی دست نیافتنی باقی بماند.
اما چندی نگذشت که تاریخ ورق خورد و آنها که نمیتوانستند و گمان میکردند مردم هم نمیتوانند برای همیشه رفتند. حالا ماهوارههای ایرانی یکی بعد از دیگری از راه میرسند، آن هم بدون آتش زدن پولهای نفتی و بدون التماس به شرکتهای خارجی؛ فقط با اتکا به توان همین مردم.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/19151 |