در دوران دفاع مقدس نیروهای ارتش و سپاه دوشادوش یکدیگر در جبهههای جنگ حضور داشتند. نیروهای زمینی، هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در طول هشت سال جنگ تحمیلی آنچه در توان داشتند، برای دفع تجاوز و کسب پیروزی و افتخار، انجام دادند. ارتش جمهوری اسلامی ایران در اجرای ماموریت و وظایف الهی خود شهیدان گرانمایهای را تقدیم اسلام کرد.
زحمات بیدریغ و مرارتهای طاقت فرسایی که اینها در راه دفاع از آرمانهای مقدس اسلام و میهن عزیزمان تحمل کردند و تا امروز نیز اغلب آنها به طور گمنام طی طریق کرده و همچنان بیمدعا روزگار میگذرانند.
بیشک عدم انعکاس این حقایق به جامعه، گناهی بزرگ و ظلم عینی به نسل پویای فعلی است که به دنبال هویت واقعی گم شده خویش است. این نسل باید بدانند، نسلی که انقلاب را پدید آورد و تثبیت کرد چگونه در مدتی بسیار اندک خود را سازماندهی و در طول سالیان دفاع مقدس در حفظ دستاوردهای انقلاب مقدسش از بذل جان خویش لحظهای دریغ نورزیدند.
همانطور که حضرت امام خمینی (ره) در سال ۶۷ فرمودند: «نیروی زمینی، قهرمان در تمام حوادث نوک پیکان حملات ناجوانمردانه دشمنان قرار داشته است، بحق چهره راستین و شکست نا پذیر و استوارتر خویش را در دفاع از مرزهای پهناور میهن اسلامی نشان داد».
هرسال به مناسبتهای مختلف بخشی از دلاور مردیهای رزمندگان ارتش پرتوان اسلام برای ملت ایران بازگو شده است. در میان این روایتها، برخی از رویدادها چیزی شبیه افسانه و رکوردشکنی در طول تاریخ جنگها به حساب میآید.
یکی از اسامی ماندگار در دوران دفاع مقدس «سرهنگ جانباز ارتشی رفیع غفاری» است که مایه مباهات و افتخار نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. رزمندهای که با پایمردی، انگیزه و ایمان قلبی آموختههای خود را در در صحنه آموزش به بارزترین شکل ممکن به نمایش گذاشت و در طول هشت سال دفاع مقدس با وجود آسیبهای جسمی ناشی از اصابت تیرهای مکرر توانست یکتنه و با جسارت «۱۴۲ تانک» و «۵۱ نفربر زرهی» دشمن بعثی را منهدم کند و ۵۰ دستگاه تانک سالم از دشمن را بگیرد. به عبارت دیگر این دلاورد مرد به تنهایی یک لشکر زرهی دشمن را منهدم و تلفات و خسارات فراوانی بر پیکره ماشین جنگی دشمن وارد کرد.
او سرمشقی برای جوانان و آیندگان است که با تکیه بر آموزش در زمان صلح میتوان در زمان جنگ دشمن را به تسلیم وادار شد.
به مناسبت هفته دفاع مقدس پای صحبتهای این رزمنده برجسته دفاع مقدس نشستیم، تا گفتهها و ناگفتههای جنگ تحمیلی را که تجربه گران سنگی برای ملت بزرگ ایران بود، را برایمان بازگو کند.
سرهنگ بازنشسته جانباز رفیع غفاری هستم در سال ۱۳۲۶ در روستای آچاچی شهرستان میانه متولد شدم. پس از تحصیلات ابتدایی بنا به علاقهای که به خدمت ارتش و دوره چتربازی داشتم در یکم خرداد ۱۳۴۶ در شیراز به استخدام ارتش درآمدم. بعد از طی دوره یکساله آموزشگاه گروهبانی تا بازنشستگی در تیپ ۵۵ هوابرد شیراز انجام وظیفه کردم. دارای ۵ فرزند (۴ دختر و یک پسر) هستم.
او اشارهای از حضورش در عملیاتهای فتح المبین، بیتالمقدس، عملیاتهای والفجر ۱، ۲ و ۳ و عملیات بدر کرد و گفت: به عنوان شکارچی تانک در اکثر عملیاتها حضور داشتم و در طول دفاع مقدس توانستم بیش از ۲۰۰ تانک را انهدام کنم.
سرهنگ غفاری از خاطراتش برایمان گفت که در روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۶۰، تا نزدیکیهای ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه بود که دشمن سه پاتک کرده بود و در مراحل مختلف پاتک دشمن ۱۷ دستگاه تانک شکار کرده بودم یعنی هر دفعه که عراقیها پاتک میزدند. من ۴ یا ۵ دستگاه تانک آنها را به آتش میکشیدم و آنها عقب نشینی میکردند بعد از گذشت چند ساعت مجددا حمله میکردند. بعد از آن ساعت دیگر خبری از دشمن نشد و ما نیز بعد از دو روز که در آن منطقه بودیم مجددا به یگان خود در غرب کرخه ملحق شدیم.
این رزمنده دفاع مقدس گفت: یکی از خاطراتم که هیچگاه فراموش نمیکنم این است که در کمتر از پنج دقیقه ۹ دستگاه تانک دشمن را منهدم کردم. اوایل شهریور ماه سال ۶۰ بنده با گردان ۱۳۵ از تیپ ۵۵ هوابرد شیراز که به لشکر ۲۱ حمزه مامور بودیم بنا بدستور فرماندهی لشکر سرهنگ حشمت دهکردی به تیپ دوم لشکر ۱۶ قزوین که در روبروی تنگه رقابیه مستقر بودند اعزام شدم.
فرماندهی لشکر قبل از اعزام گفته بودند، تعداد هشت دستگاه تانک در آن منطقه دیدهاند اگر توانستم آنها را منهدم کنم برای هر دستگاه تانک ۱۰ هزار تومان پاداش نقدی می دهند، در صورتی که آن زمان حقوق من ۲ هزار تومان بیشتر نبود.
از آن جائیکه من هیچوقت برای تشویق و یا پاداش کاری انجام نداده بودم، پیشنهاد دادم که جناب سرهنگ من میروم و اگر تانکی را منهدم کردم برای هر دستگاه تانک دو تا گلوله موشک تاو به من بدهید. او از درخواست من تعجب کرده بود، اما قبول کرد.
من همراه چند سرباز خدمه موشک انداز به اتفاق افسر رکن ۳ تیپ ۲ زنجان (سرگرد حمدالله همرنگ) به منطقه رقابیه حرکت کردیم. ما را به محل مورد نظر بردند و از آخرین دیدگاه منطقه پدافندی یگانهای خودی منطقه را به دقت بررسی کردم. دیدم بجای ۸ تانک ۱۰ تانک دیده میشود. ولی یکی دو تا بیشتر در برد موشک نیست. حداقل باید ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر جلوتر میرفتیم.
روز چهار شهریور سال ۶۰ نزدیک غروب تا آنجایی که ماشین میتوانست برود رفتیم. در شب هم همچون هوا بسیار تاریک بود، رفتن به آن منطقه خیلی مشکل بود. برای این کار گفتم مقداری سیم تلفن آوردند. از محل حرکت و تا محلی که بایستی میرفتیم سیم کشیدیم.
تا حدود ساعت ۱۲ شب توانستیم کلیه وسایلمان را به محل مورد نظر ببریم. حتی چند گالن آب پیشبینی کرده بودم تا موقع تیراندازی محل قبضه لو نرود لذا آب را دور و بر قبضهها پاشیدم تا با تیراندازی گرد و خاک بلند نشود و هم اینکه گرد و خاک جلو دوربین را نگیرد و بتوانم هدف را ببینم و موشک را ردیابی کنم. همچنین با خمپارهاندازها و توپخانه منطقه هماهنگی کرده بودم که صبح آماده باشند تا وقتی که اطلاع دادم توسط توپخانه و خمپارهاندازها پشت هدف را بزنند تا دیدهبان و یا نفرات دشمن در حال دیدهبانی منطقه از ترس توی سنگر بروند و ما را نبینند تا ما بتوانیم کار خودمان را بکنیم.
از ساعت ۱۲ شب تا صبح که هوا روشن شود، زمان مخصوصا برای من که خیلی دلواپس و هیجان زده بودم، خیلی دیر میگذشت. در هر صورت انتظار با آن همه سختی سرآمد و صبح شد. هوا گرگ و میش بود بلند شدم و بچهها را صدا کردم و گفتم نماز را بهجای آوردیم.
در آن موقع با خدای خود راز و نیاز کردم و پیش خود گفتم: «خدایا لااقل پیش این دوستان که چند روزی از ما پذیرایی کردند و مورد احترام زیاد آنها قرار داشتیم و موقع آمدن از زیر قرآن کریم ما را گذراندند و هزار تومان صدقه کنار گذاشتند و عهد کردند که اگر سالم برگشتیم، گوسفندی قربانی کنند، روسفید و موفقمان بدار و ما را شرمنده نکن.» از جمله یکی از دعاهایم این بود که: «خدایا حالا که این تانکها را منهدم میکنم اگر کسی بی گناه داخل تانک است سببی ساز که به دست ما کشته نشود.» این دعا درست برخلاف کارهای ناجوانمردانه دشمن بود؛ همانها که شهرها و مردم بی دفاع ما را به موشک میبستند. پس از استغاثه و راز و نیاز با خداوند، رفتم پای قبضه موشک تاو. سهپایه را برپا کردم، بقیه دستگاه را نیز سوار کردم.
هنوز هوا کاملا روشن نشده بود، نشستم پشت دوربین قبضه و تانکها را نگاه کردم. دیدم یکی از نفرات عراقی از تانک بیرون آمده چند قدم راه رفت و برگشت جلو تانک ایستاد و شروع به ورزش کرد. من از ترس اینکه مبادا او ما را ببیند، به وسیله بیسیم به رده بالاتر، اعلام آمادگی کردم.
بلافاصله توپخانه و خمپارهها شروع به تیر اندازی کردند. با صدای تیر اندازی توپخانه، آن نفری که بیرون از تانک بود دوید و رفت داخل تانک، من هم به عنوان اولین هدف آن تانک را در نظر گرفتم و شلیک کردم. بعد از آن و قبل از موشکگذاری مجدد آن قبضه دویدم نشستم پشت قبضه دیگر، و با آن قبضه که موشکگذاری شده و آماده بود، یکی دیگر از تانکها را زدم؛ و به سرعت رفتم پشت قبضه اول شلیک کردم به این ترتیب یکی با این قبضه و یکی با آن قبضه، ۱۰ گلوله موشک برده بودیم و ۱۰ دستگاه تانک را در زمان کمتر از چهار الی پنج دقیقه منهدم کردم که پنج دستگاه آنها آتش گرفت و تا ساعتها میسوخت و مهمات داخل آنها منهدم میشد و پنج دستگاه دیگر هم منهدم شدند.
رفیع رزمنده بی ادعا که همچون نامش، نمونهای از خود ساخته از قهرمانان جنگ است در پایان از بی مهری مسئولان نیز گلایه کرد.
۴۸ هزار شهید والا مقام ارتش جمهوری اسلامی ایران مدال افتخاری است که تا همیشه تاریخ بر سینه ارتشیان دلاور میدرخشد.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/20568 |