عجیب است، حکایت سختی و رنج حاصل از بی پناهی و چه ملال آور است، آن زمان که دستانت خالی باشد و برای اندک معاش روزانهات بلاتکلیف باشی، اما در مقابل چه زیبا و دلنشین است زمانی که امیدت را از دست ندهی و با پشتکاری که داری بتوانی به چیزی که دلت میخواهد برسی. زنان این مرز و بوم با تمام فراز و نشیبها و با همت و تلاش خود توانستند آسمان تیر و تار زندگی را صاف و آفتابی کنند.
این وصف حال بسیاری از زنان این مرز و بوم است که با تمام وجود خواسته اند مانند یک مرد در جامعه کار کنند و حالا با تمام تلاشهایی که انجام داده اند، از برترینهای کارآفرین و تجار شدند. این موفقیتی که زنان ایرانی به دست آورده اند، رمز و رازهایی دارد که برای ما از آن پرده برداشتند.
سیده فاطمه مقیمی رئیس اتاق ایران و گرجستان گفت: متولد ۱۳۳۷ هستم و با پشتکاری که داشتم توانستم در سال ۶۳ شرکت خود را که مربوط به صنعت حمل و نقل است را ثبت کنم. پیش از انقلاب در انگلستان مهندسی عمران خواندم و در دانشگاه ازاد اسلامی مدیریت استراتژیک را گرفتم.
او گفت: علاقه زیادی به کار کردن داشتم و دوست داشتم به تمام خواسته هایم برسم. اکنون رئیس یک شرکت حمل و نقل بین المللی و رئیس شورای بانوان بازرگان، اتاق بازرگانی تهران هستم، سمتهای دیگری هم دارم و چند سالی هم در انجمن زنان مدیر کار آفرین فعال بوده ام.
رئیس اتاق ایران و گرجستان گفت: تا این لحظه با تمام مشغلههای کاری که داشتم به هیچ عنوان از زندگی شخصی خودم نزده ام و حتی تا امروز غذایی را از بیرون سفارش ندادم و خدمتکار برای کارهای تمیزکاری خانه نگرفته ام. با تمام ذوق و شوق به پسر و دخترم رسیدگی کردم و برایشان تمام تلاشم را کردم.
معدنداری زنی که شوق و ذوق کار داشتفریال مستوفی عضو هیئت نمایندگان اتاق. تهران گفت: دزفول به دنیا آمده ام و پیشینه خانوادگیام به ۷۰۰ سال پیش باز میگردد. پدرم کشاورز بود و به تحصیلات ما اهمیت زیادی میداد. به طوری که والدینم همیشه تمام تلاش خود را بهکار میبردند که بهترین امکانات تحصیلی در اختیار من، خواهر و برادرم قرار بگیرد و تنها همین توقع را داشتند که ما خوب درس بخوانیم.
او ادامه داد: از دوران کودکی یاد گرفتیم که تحصیل کردن نباید فقط به منظور گرفتن مدرک باشد و به عبارتی دیگر این امکانات بالقوه را به بالفعل تبدیل کنیم و شاید به همین دلیل بود که زودتر از سن ورود به مدرسه، تحصیلاتمان را شروع کردیم.
عضو هیئت نمایندگان اتاق تهران گفت: برای ادامه تحصیل در سن ۱۷ سالگی به انگلستان سفر کردم، در آن زمان تمام فکرم این بود که برای خودم کسب و کاری راهاندازی کنم و برای اینکه بتوانم در این زمینه تبحر لازم را کسب کنم، به رغم اینکه اجدادم و پدرم همگی کشاورز و تولیدکننده بودند، تصمیم گرفتم رشتهای برگزینم که متناسب با شخصیت و روحیهام باشد.
او با بیان اینکه تحصیل در رشته اقتصاد را در انگلستان ادامه دادم، گفت: در این رشته تا مقطع فوقلیسانس پیش رفتم. البته برای من مسالهای نبود که دکترایم را هم بگیرم، اما موقعی که فوق لیسانسم را گرفتم به پدرم گفتم میخواهم به ایران برگردم و مشغول بهکار شوم و در پاسخ به سوال پدرم در مورد ادامه تحصیل تا مقطع دکترا، تنها اذعان داشتم که میخواهم کسبوکار خودم را راهاندازی کنم.
مستوفی ادامه داد: پس از گرفتن مدرک فوق لیسانس در سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشتم. در آن زمان ۲۳ سال بیشتر نداشتم و تنها دغدغهام این بود که کسب و کارم را از کجا و چگونه شروع کنم. نمیخواستم پیشه پدرم را دنبال کنم. هر چند شیوهای که او با آن به کشاورزی میپرداخت، کاملاً مدرن، مکانیزه و فراتر از زمان خود بود، اما من نمیتوانستم از تمایلاتم برای ورود به عرصه تجارت دست بکشم.
او گفت: پیش از آنکه برای دومین بار عازم انگلستان شوم، ازدواج کردم و به همراه همسرم، عازم این سفر شدم و فعالیتمان را از همان جا شروع کردیم به طوری که همچنان در مدیریت شرکتها در کنار یکدیگر هستیم.
فاطمه دانشور عضو شورای شهر تهران و از معدن داران کشور گفت: چند سال است که متوجه شدم کارآفرین هستم. اصلاً به این فکر نبودم که کارآفرین شوم، چون میخواستم به اهداف خود برسم پول نیاز داشتم. زمانی که من به طور جدی شروع به کار کردم هیچ پولی نداشتم، ولی با ارتباطهای مؤثر و سالم خود توانستم در شرایطی که فقط ۶۰۰ هزار تومان پس انداز داشتم بتوانم با همین فن ارتباط مؤثر در یک پروژه ۷ میلیارد تومانی وارد شوم.
او گفت: زمانی که لیسانس خود را در رشته مدیریت خدمات بهداشتی گرفتم بلافاصله در مقطع فوق لیسانس در رشته مدیریت بازرگانی وارد شدم. خیلی زود متوجه شدم که تفاوت زیادی میان مدرک لیسانس و فوق لیسانس وجود ندارد و باید وارد حوزه کسب و کار شوم. برخلاف رشتهای که خوانده بودم توسط یکی از دوستانم در شرکت ایران خودرو مشغول به کار شدم.
این معدن دار ادامه داد: چند سالی که در ایران خودرو کار کردم شرایط و انضباطی که در آنجا حاکم بود من را فولاد آبدیده کرد تا اینکه دیگر کار در آن جا من را راضی نکرد. برخلاف صحبتهای دوستانم که میگفتند من نباید از آنجا بیرون بیایم از کارم استعفاء دادم، در این زمان بود که متوجه شدم جسارت دارم، چون کار به آن خوبی را از دست داده بودم و در راهی قدم گذاشته بودم که اصلاً از عاقبت آن با خبر نبودم.
دانشور گفت:، چون در طول چند سال کار خود ۲-۳ میلیون تومان جمع کرده بودم با یکی از دوستان خود وارد حوزه واردات و صادرات اسباب بازی شدم. متأسفانه تمام دارایی خود را در آنجا از دست دادم. برای بار دوم با وجود اصلاح اشتباهاتم دوباره شکست خوردم. شرایط به گونهای شده بود که من ۱۲ طلبکار داشتم که هر روز با من تماس میگرفتند و خانواده ام از این جریان خبر نداشتند.
او ادامه داد: میان همه گرفتاری هایم یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت همسرم بنا به دلایلی نمیتواند با من راهی سفر حج شود و تو با من بیا؛ با ۱۰۰ دلاری که برای خرید سوغاتی با خود برده بودم راهی این سفر شدم. این سفر باعث شد که خدا را نزدیکتر از همیشه به خود احساس کنم و روز آخری که قصد برگشت به تهران را داشتیم فهرستی را که ۴۰ خواسته و آرزوی خود را در آن نوشته بودم از خدا خواستم.
دانشور افزود: از این همه خواسته خود در درگاه خداوند شرمنده شدم و همان جا از او خواستم تا مشکلاتم حل شود و به ازای آن یک چهارم از درآمد خود را صرف امور خیریه کنم. این شد که هسته اولیه موسسه مهرآفرین شکل گرفت و من شدم فاطمه دانشور مهرآفرین.
داستان این گزارش میتواند سر مشق بزرگی برای کسانی باشد که دنبال هر بهانهای برای پا پس کشیدن و تنبلی هستند، به جرات میتوانیم بگوییم که رشد و توسعه اقتصادی فقط با عزم و جزم میسر میشود، به قول پروین اعتصامی کاردانان، چون رفو آموختند پارههای وقت با هم دوختند.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/23914 |