امام خمینی (ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در روزهای پیش از پیروزی انقلاب سخنان بسیاری درباره پیوند ارتش با مردم در مبارزه با رژیم ستمشاهی دارند. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود در تاریخ ۱۵ شهریورماه سال ۵۷ خطاب به ارتش میفرمایند؛ «من از ارتش محترم ایران سپاسگزارم که در راهپیمایی عظیم تهران و سایرشهرستانها به روی مردم وطنخواه خویش که از ستمکاری پنجاه سالۀ دودمان پهلوی به جان آمده اند، آتش نگشودند و دست خود را به جنایت بزرگی که کار همیشگی فرمانروایان است آلوده نکردند. من، در این موقع حساس که کشور و وطنمان در لب پرتگاه و بر سر دو راهی سقوط یا استقلال واقع شده است، دست خود را به سوی نیروهای زمینی، هوایی ودریایی وفادار به اسلام و وطن دراز میکنم و برای حفظ استقلال و بیرون آمدن از یوغ اسارت و ذلت، از آنان استمداد میکنم. ای سربازان غیور که برای وطن و کشور خود فداکاری میکنید! بپاخیزید! ذلت و اسارت بس است! پیوند خود را با ملت عزیز استوارتر کنید و فرزندان و برادران برومند خود را برای هوای نفس یک خاندان چپاولگر به خاک و خون نکشید. بر گویندگان و نویسندگان است که در روشن شدن افکار برادران نظامی خود هر چه بیشتر کوشا باشند و ملت ایران باید به آنان احترام گذارد؛ آنان برادران ما هستند.»
ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۵ تیرماه سال ۵۹ در جمع درجه داران نیروی دریایی میفرمایند که ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند، کسانی بودند که مردم را در همان حالی که میجنگیدند، هدایت میکردند، با اسم خدا شروع میکردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابلهای ما شروع نکنند، شما بایستید؛ شروع هم اینطور نبود که همان طور که آنها میخواستند اینها را مغلوب کنند و یک غنیمتی به دست بیاورند و یک کشوری را بگیرند اینها هم آنطور باشند. خیر، اینها میخواستند قلوب را به دست بیاورند. ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهای اسلام هر جا پا گذاشتند، همان جایی که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند. وقتی به قاهره رسیدند اول خط کشیدند برای مسجد و همه جا اینطور بود؛ مسجد مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام برای آباد کردن مساجد و محرابها کوشش میکرد.
در این میان برخی از فرماندهان ارتش که افرادی با خدا و معتقد به مبانی اسلامی بودند هیچ گاه با مردم نجنگیدند و هنگامی که رژیم شاه اعلام حکومت نظامی میکرد در بیشتر اوقات این ارتشیهای معتقد این موضوع را لغو میکردند. یکی از این فرماندهان که همواره خود را از مردم می دانست و تا هنگام شهادت خادم مردم و انقلاب و اسلام بود امیر سرلشکر شهید محمد فراشاهی است که در ادامه با گوشهای از زندگینامه او آشنا میشویم.
امیر سرلشکر شهید محمد فراشاهی یکی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران است که ۲۸ مهرماه سال ۱۳۱۶ در خانوادهای مومن و مذهبی که اصالت یزدی داشتند، در شهر قم چشم به جهان گشود. دوران تحصیلات دبستان را در زادگاهش گذراند و در سن ۱۸ سالگی وارد «مدرسه نظام» شد. پس از اخذ دیپلم متوسطه و گذراندن دروس مقدماتی نظامی به دانشکده افسری نیروی زمینی رفت و سه سال بعد در رسته زرهی پیاده با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد.
محمد پس از طی موفقیت آمیز دوره دانشکده افسری به عنوان استاد نقشه خوانی به تربیت دانشجویان دانشگاه افسری مشغول شد. او همان طور که گفته شد فردی مذهبی و متدین بود و نقل است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی زمان رفتن به محل ماموریت جهت اداره امور حکومت نظامی منطقه ای که به ایشان محول شده بود امتناع کرده بود و به سربازان تحت امر خود نیز دستورات اکید صادر کرده بود که خشابهای خود را خالی نگه دارند.
وی همیشه به این نکته معترف بود که لباس نظامی لباس شهادت اوست. اوایل پیروزی انقلاب همواره تاکید میکرد که در این لحظه حساس تاریخ کشور نباید امام خمینی (ره) را تنها بگذارم و من و امثال من باید شهید شویم تا ریشههای انقلاب نو پایمان استوار گردد و نباید اجازه دهیم که حتی یک وجب از خاک کشورمان اشغال گردد.
شهید فراشاهی بعد از انقلاب اسلامی، پیرو فرمان امام خمینی (ره) برای پایان دادن به شورشهای کردستان و ایجاد نظم و آرامش در منطقه، داوطلبانه از مرکز آموزش ۰۱ نیروی زمینی ارتش در تهران به تیپ دوم لشکر ۲۸ پیاده کردستان منتقل و به سمت فرماندهی گردان ۱۰۷ پیاده منصوب شد. در آن زمان، کردستان بسیار نا امن و پرآشوب شده بود، گروهی زمزمه تجزیهطلبی و خودمختاری را سر داده و در منطقه تشنج و بحران ایجاد میکردند. در این زمان حمله منافقان به سقز در هفته پایانی مرداد ۱۳۵۸، روز به روز بیشتر میشد و پادگان در خطر سقوط قرار گرفت.
شهید سرلشکر فراشاهی برای تقویت پادگان سقز و پاکسازی شهر، نیروی کمکی از سنندج، همدان و شیراز درخواست کرد و نیروههای ضد انقلاب نیز طرفداران خود را تحریک کردند تا با تجمع در ۵ کیلومتری شهر، از ورود نیروهای کمکی به سقز جلوگیری کنند. سرانجام در تاریخ ۳۱ مردادماه سال ۱۳۵۸ در حالی که دشمن توان چیرگی بر تیپ تحت رهبری سرلشکر فراشاهی را نداشت دست به حیلهای منافق گونه زد و شهید محمد فراشاهی را که برای جلوگیری از بروز درگیری و ریختهشدن خون مردم بیگناه شهر، با دو نفر از معتمدین محل و چند تن از افراد تحت فرماندهیاش، بدون اسلحه و با پرچم سفید به نشانه صلح و دوستی، به اردوگاه ضد انقلاب نزدیک شد تا از آنها بخواهد که از سر راه ستون اعزامی کنار رفته و درگیری را قطع کنند؛ اما در نهایت ناجوانمردی، با شلیک گلولهای به قلبش و در حالی که روزه دار بود، به شهادت رساند.
پس از شهادت شهید فراشاهی، اوضاع منطقه بحرانیتر شد، افسران و درجهداران بومی پادگان را ترک کردند و ترس و اضطراب، کارآیی افراد موجود را کاهش داده بود. عوامل ضدانقلاب با تمام نیرو به پادگان سقز حمله کردند و بسیاری از نظامیان را به شهادت رساندند، ولی با فداکاری پرسنل نظامی و پشتیبانی خلبانان هوانیروز، مهاجمان موفق به تسخیر پادگان نشدند.
با گذشت چند روز پس از شهادت شهید فراشاهی پیکرش به کرمانشاه و سپس به تهران منتقل شد. ۴ شهریورماه سال ۱۳۵۸ بود که پیکر شهید فراشاهی با حضور قوای سهگانه زمینی، دریایی، هوایی و فرماندهان ارتش، اقشار مختلف مردم و خانوادهاش تشییع و آیت الله سید محمود طالقانی در بهشت زهرا (س) بر پیکر وی نماز خواند و سپس پیکر پاک ایشان برای خاکسپاری به قم منتقل شد.
امام خمینی (ره) در مراسم تشییع پیکر شهید محمد فراشاهی از مسجد امام حسن عسگری (ع تا حرم حضرت معصومه (س) شرکت کرده و در صحن حرم اقامه نماز کردند.
پس از نماز وقتی پیکر مطهر شهید را بلند کردند، از پدر شهید پرسیدند: «کجا دفن میکنید؟» پدر شهید پاسخ دادند «در باغ بهشت». امام فرمودند: «ایشان اولین افسر شهید ارتش است، در شیخان دفن کنید». به فرمان امام راحل، پیکر شهید محمد فراشاهی در گلزار شهدای شیخان و در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه (س)، به خاک سپرده شد.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/23936 |