متن زیر مشروح جلسه بیست و هفتم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می خوانید؛
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ مجموعهای از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر میرسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم میپردازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین
هنجارها و رفتارهای اجتماعی از وظایف دولتها هستند
دو گونه بیان ترویجی هنجارساز وجود دارد؛ نوع اول اینکه هنجارهای مناسب و خوب را ترویج کند که ادله این نوع را بحث کردیم. بیان شد که هرکجا که یک هنجاری برای جامعه مفید باشد، یعنی ضرورت داشته باشد و ازنظر شرعی الزامی باشد، پس در اینجا ترویج چنین هنجاری الزامی خواهد شد. منتها اگر آن رفتار اجتماعی بود که باید هنجار اجتماعی شود ایجاد این هنجار از وظایف دولتهاست. اصولاً هنجارهای اجتماعی از وظایف دولتهاست البته نه اینکه خود دولت باید این کار را بکند بلکه دولت باید از ابزارهایی که در اختیار دارد برای هنجارسازی بهرهگیری کند. این بحث را بیان خواهیم که اصولاً رسانههای اجتماعی مقوله حکومتی هستند؛ اینکه بگویند رسانههای اجتماعی باید جدای از حکومت باشند این کار منطقاً و عملاً درست نیست؛ در همه جای دنیا رسانههای اجتماعی در اختیار دولتهاست. اگر به شما گفتند؛ در آمریکا و اروپا، رسانهها دولتی نیستند؛ قطعاً خلاف گفتهاند، منتها ابزارهای اعمال نفوذ دولتها بر رسانهها متفاوت است. آنجا ابزار این است که از راه فرصتها بر هر رسانه غیر دولتی تنگ کنند، آنوقت فرصتها را برای رسانههای دولتی باز کرده، پشتیبانی کردند و سوبسید دادند. لذا وقتی دولت از رسانههای کلان پشتیبانی کند، دیگر این رسانههای خُرد کاملاً از اثرگذاری میافتند و نقشی نخواهند داشت. لذا عملاً چه بخواهیم چه نخواهیم اینها از امور طبیعی ساختار دولتی در یک جامعه است؛ هر رفتاری که اجتماعی است، باید مدیریت آن در اختیار دولت باشد وگرنه دولت، دولت نخواهد شد. دولت؛ ساماندهی رفتارهای اجتماعی را به عهده دارد لذا رسانههای اجتماعی چون از ابزارهای ساماندهی رفتار اجتماعی هستند هم باید در اختیار دولت باشند.
در تفکر سیاسی سکولار، اصل در ظالم بودن بشر است
البته یک مطلبی است که آن را در بحث نظام سیاسی گفتهایم؛ در تفکر سیاسی سکولار و تفکرهای سیاسی غربی و تفکرهای مادی گرا، اصل این است که بشر ظالم باشد، اصل در بشر فساد است و لذا حکومت عادل را قبول ندارند و چنین چیزی وجود ندارد که یک حکومتی، حکومت عدل باشد. وجود حکومتی که هم قدرت داشته باشد هم اینکه بتواند از این قدرت در راستای عدل بهرهبرداری کند، محال است. آن نگاه میگوید ما هرچه بتوانیم، رفتارهای اجتماعی را از دولت جدا کنیم، شر دولت کمتر میشود. اصلاً مبنای دموکراسی تقلیل شر دولت است. مبنای تقسیم قدرت سیاسی و تقسیم قوا بر تقلیل شَر دولت است. اصل در دولتها این است که شَر باشد. این نگاه با نگاهی که ما به دولتها داریم کاملاً متفاوت است؛ ما دولت را دولت الهی دانسته و خدا را حاکم میدانیم بعد برای آنکسی حق حاکمیت قائل هستیم که از سوی خدا به حق حاکمیت مجاز باشد. شرط مجاز بودنش این است که فقه داشته باشد؛ یعنی بداند خدا چه فرموده است و بعد هم عادل باشد یعنی به آنچه خدا گفته است عمل کند. این از شرط حاکمیت است که اگر عمل نکند عزل میشود و اگر او را عزل نکردند خود او در ذات خود عزل شده است و اطاعت از او جایز نیست. این مبنا با آن مبنای تفکر سیاسی دیگران کاملاً متفاوت است. لذا اینکه میگوییم باید ابزار رسانه اجتماعی در اختیار دولت باشد، یعنی در اختیار آن مدیریت عادلانه جامعه باشد چون اگر اینچنین نباشد منجر به هرجومرج و شکاف اجتماعی و عدم انسجام اجتماعی میشود.
تبیین نوع دوم از ترویج های هنجارساز
قسم دوم از ترویجهای هنجارساز؛ گونه دوم ترویج رفتارهای نامشروع و آسیبزا است. حکم این چیست؟ تاکنون نسبت به ترویج رفتارهای سازنده و ترویج رفتارهای مفید و ضروری به حال جامعه بحث میکردیم و [حالا میخواهیم راجع به نوع دوم بحث کنیم.] وقتی میگوییم ترویج و ایجاد یک فضای اجتماعی، ابزار این کار معمولاً در اختیار دولت است به دلیل اینکه ترویج رفتار اجتماعی است. البته نه به معنای اینکه این کار مخصوص حکومت است بلکه معمولاً این رفتار را باید حکومت انجام دهد اگر نکند چه در نظامهای دینی و اسلامی حتی در حکومتهای غیر اسلامی آن ترویجی که باید جا بیفتد، جا نخواهد افتاد. لذا در حکومتهای جائر هرچقدر هم علما حرف بزند حرفشان به هنجار اجتماعی تبدیل نمیشود.
میخواهم این را عرض کنم که این بحث علم الاجتماعی بوده و بحث فقهی نیست منتها بحث علم الاجتماعی را در جای خود گفتهایم؛ هنجارسازی کار قدرت حاکم و مدیریت اوست. تأثیرگذاری افراد در هنجارسازی در حدی است که آن افراد آنقدر جمع شوند که تبدیل به یک ضمیمه شده و به یک قدرت حاکم تبدیل شوند. یعنی بتوانند به جای حاکم مدیریت کنند که در این صورت یعنی حاکمیت را کنار گذاشته و تضعیف حاکمیت کردهاند؛ یعنی آنقدر حاکمیت را ضعیف کردند که دیگر در رفتار اجتماعی تأثیرگذار نیست.
ترویج رفتارهای نامشروع و آسیب زا از محرمات قطعیه شرع است
بیان شد که گونه دوم ترویج رفتارهای نامشروع و آسیبزاست. این نوع بیان ترویجی از مُحَرمات قطعیه شرعی است؛ یعنی یک رفتاری که به جامعه آسیب میزند، یا خودِ رفتار مُحرمی است، -حال یا مُحِرم است فی ذاته یا مُحِرم است به شکل اضرار به جامعه- و ترویج چنین رفتاری شرعاً حرام است که ادله قرآنی و روایی بسیاری دارد. از قرآن کریم همین آیه کافی است؛ خداوند متعال در سوره نور فرمود: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» در جامعه نباید فاحشه [شیوع پیدا کند.] فاحشه یعنی چه؟ یعنی گناه و رفتار زشت. حالا بعضیها گفتهاند رفتار خیلی زشت، اما در لغت به مطلق رفتار خیلی زشت هم تفسیر شده است. در لسان العرب در معنای فاحشه چنین آمده است: «و الفاحِشةُ القبیحُ من القول و الفعل». و ظاهراً فاحشه گفته میشود چون به شکلی ناهنجاری است، لذا از آن به فاحشه تعبیر میشود. همچنین در لسان العرب آمده است: «و کلُّ خَصْلة قبیحةٍ، فهی فاحشةٌ من الأَقوال و الأَفعال».
پس هر قول و هر فعل زشتی را میتوان فاحشه گفت. -ابن منظور واقعاً در کار خود استاد است.- در مفردات راغب -البته خیلی از آقایان در مفردات راغب به اندازه حرف ابن منظور وزنی قائل نیستند- چنین آمده است: «و الْفَاحِشَةُ: ما عظم قبحه من الأفعال و الأقوال». ظاهراً شرط عظمت و بزرگی خیلی شرطی نیست که در مفهوم فاحشه، لغتاً مأخوذ باشد و در زبان عرب همانی که ابن منظور گفت جاری است: «و کلُّ خَصْلة قبیحةٍ، فهی فاحشةٌ من الأَقوال و الأَفعال». بنابراین وقتی میخواهید آیه: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ» از این آیه به دو فایده استفاده میکنیم؛ یکی اصل حرمت اشاعه فاحشه به هر طریق و به هر وسیلهای است؛ پس اشاعه یعنی پخش کردن، همینکه خبرش به مردم برسد همینکه روی سایتها و در تلگرام هم بگذارند اینها از ابرز مصادیق اشاعه فاحشه است. حالا یک کسی غلطی کرده است، چیزی را دزدیده یا خیانتی کرده است یا عمل ضد اخلاقی انجام داده است آن را فاش کنند، اینها از ابراز مصدیق اشاعه فاحشه است.
دلیل قرآنی حرمت اشاعه فحشاء
بلکه از «یحبون» [چیز دیگری هم خواهیم فهمید]؛ زیرا در اینجا فقط مسئله اشاعه فاحشه را بیان نفرموده است، بلکه فرموده است یحبون، و حُبِ اشاعه فاحشه را هم بیان نموده است. بنابراین، اداره مخابراتی که «یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ» هم مشمول این آیه میشود. هرچه میگوییم -تعارف نیست و نمیخواهیم به کسی حمله کنیم.- یعنی اگر کسی مقدمه این کار (اشاعه فاحشه) را فراهم کرد و به اشاعه فاحشه کمک کرد و به شکلی زمینه اشاعه فاحشه را فراهم کرد، این آیه بر او صدق میکند. چون یُحِب کاشف میخواهد؛ هرچیزی که کاشف از این حب باشد مصداق این میشود: «لَهُم عَذابُ الیم» هرچه کاشف از حکم میشود.
خب یکی از کَواشِف حکم چیست؟ اعانه بر فعل یا ایجاد مقدمات منتهی به این اشاعه، فراهم ساختن مقدمات هم کمک کردن به این اشاعه فاحشه است. البته نه از باب وجوب مقدمات و نه از باب وجوب حرمت و مقدمه حرام، بلکه از باب اینکه خود مستقلاً و فی نفسه محرم است؛ زیرا در این آیه «لَهُم عذاب الیم» بر روی خود «یحبون» رفته است و لذا مقدمات اشاعه چون مصداق یُحبون است خودش فی نفسه مصداق فعل حرام میشود و نه اینکه از باب مقدمه حرام باشد. گرچه از باب مقدمه حرام هم میتواند باشد اما اینجا حرمتش از باب مقدمه نیست، یعنی حرمتش تنها از باب غیری نیست، بلکه حرمت نَفسی دارد.
مقدمه بودن مُلَازمت با حکم دارد؛ یعنی فعل مقدمة الشیء کاشف از حب باشد. با انگیزه کار ندارد بلکه با حبِ فعل کار دارد. حتی به خاطر درآمد فعل حُب دارد؛ میگوید من دوست دارم کسبوکار کنم. چرا؟ چون پول در آن کار است. به اینکه چرا دوست دارد کاری نداریم که چرا دوست دارد بلکه مبنا خود دوست داشتن است. آنچه کاشف از این دوست داشتن است؛ همین است که دستش را دراز کند به طرف که این کار را انجام بدهد یعنی مقدمه کار را برایش فراهم کند. این کاشف از محبت است؛ یعنی نشان دهنده اراده اوست مگر اینکه کار غیر ارادی باشد. یا فرض کنید از باب تزاحم باشد؛ تزاحم حرام با یک حرام اشد یا حرام با یک واجب أقوا باشد. اگر تزاحم در کار نباشد وگرنه شکل دیگری پیدا میکند و اگر فعل اختیاری باشد [به همین شکل است]. یک وقتهایی فعل اکراهی بوده و اختیاری نیست که این کاشف از محبت نیست. یا اگر فعل از باب تزاحم باشد یعنی اگر من این کار را انجام ندهم، ناچارم کار یک کسی که ظالم است را انجام دهم. مثلاً ظالمی او را مجبور میکند و میگوید یا این را بُکُش یا دیگری را بِزن. حالا اگر ظالم هم در کار نیست، اما امر دایر شد بین اینکه غریقی را بخواهد نجات دهد اما باید این غریق را با مشت و لگد نجات دهد حالا کسی نباید بگوید چرا با مشت و لگد او را نجات میدهی. زیرا اگر بخواهم تو را بگیرم و تو هم مرا بگیری باهم غرق میشویم پس باید با مشت و لگد تو را بیرون بیاندازم. اینجا تزاحم بین وجوب امداد غریق و بین حرمت این مشت و لگد است. ولی به دلیل اینکه آن واجب اشد از این حرام است آن حرام کلاً از بین میرود و فانی میشود و دیگر حرمتی در آن نیست. اگر تزاحمی یا اکراهی در کار باشد بله اما اکراهی نیست زیرا به اختیار خود یک کاری را انجام میدهد تزاحمی هم در کار نیست. پس این عملی که انجام میدهد کاشف از حُب است. بنابراین از خود آیه نهتنها حُرمت اشاعه استفاده میشود بلکه حُرمت «کُلُ عَمَلِ و عین» یا «یَکُونُ مُقَدَمةِ الاشاعه» هم ثابت میشود؛ چون این عمل مصداق حُبُ الاشاعه است و در آیه حب الاشاعه خود مُستقلاً تحریم شده است.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/2407 |