محمدامین عالی پور که سالیان سال است در حوزه رسانه و مطبوعات استان هرمزگان فعالیت می کند چند روزی را از محل کارش مرخصی گرفته است تا راهی جاده های زیبای ایران شود و کمی از خستگی های چند ماهه حوزه خبری اش بکاهد، از بندرعباس حرکت می کنیم و روی نقش زیبای ایران مقصد سفر را مشهد الرضا(ع) تعیین کرده ایم تا علاوه بر رفع خستگی جسمی در جوار امامی معصوم به روحمان نیز قوت ویژه ای دهیم.
ساعاتی از سفر گذشته است و پس از طی کردن شرق هرمزگان وارد استان دوست و همسایه، کرمان می شویم، از پیچ و خمهای جاده و ۱۲ تونلی که به اسم ماه های سال در منطقه سرسبز دهبکری نام گذاری شده است گذر می کنیم اما این فراز و نشیب ها اندکی از هیجان طبیعت گردی ما را می کاهد، زیرا خودرو صدای ناهنجاری می دهد، در گوشه ای از مسیر خودرو را متوقف کرده و جویای علت این سر و صداها می شویم انگار صدا از چرخ های خودرو است، اما تخصص لازم را نداشته و باز چند کیلومتری را ادامه می دهیم تا به روستای دهبکری می رسیم آدرس مکانیک کار منطقه را می پرسیم و ما را به بخش جبالبارز معرفی می کنند تا در آن تعمیرگاه کوچک ،عیب یابی خودرو صورت گیرد و با اطمینان خاطر سفرمان را ادامه دهیم.
آغاز ماجرا با مکانیک کار کوچک
وارد تعمیرگاه میشویم و دو نوجوانی را شاهد هستیم که کاپوت ماشینی را بالا زده و دست به آچار کاری را انجام می دهند، پس از عرض سلام و خدا قوت، از آنها می پرسیم مکانیک کار اینجا چه کسی است؟ ناگهان آن یک نفر دستش را روی دوش همکار کوچک تر از خودش می گذارد و می گوید آقا امیرحسین مکانیک کار است.
با معرفی وی و مشاهده چهره کوچک و جثه نحیفش کمی برایمان غیر قابل باور است که این پسر بچه بتواند مکانیک کار خودرو باشد.
علی ایحال او را به سمت خودرو راهنمایی می کنیم تا عیب یابی را شروع کند در لحظات ابتدایی می گوید مشکل خودروی شما اتمام لنت هست که بایست تعویض شود، از این اظهار نظرش کمی متعجب می شویم اما با بازکردن چرخ خودرو به این نظر کارشناسی او ایمان می آوریم، آری درست حدس زده بود، لنت ماشین به آخر رسیده و صدای دلهره انگیز از این قطعه کوچک خودرو بود.
امیرحسین پاپل زهی را از این پس باید بگوییم اوستا امیرحسین زیرا ابعاد تازه ای از ماهیت کاری اش برای ما آشکار شده است.
با او همکلام میشویم تا کنجکاویهای ذهنیمان را کمی بیشتر پاسخ دهیم، اوستاکار کوچک ما از خودش برایمان می گوید،۱۵ سال سن دارم، دو برادر و دو خواهر هستیم و فرزند دوم خانواده محسوب می شوم.
مشوق کاری ام پدر و مادرم بوده اند
به گفته امیرحسین بهترین مشوق وی پدر و مادرش بوده اند که در کنار تحصیل بتواند مشاغل فنی را نیز تجربه کند و حاصل اعتماد به حرف والدین از او یک مکانیک کار ماهر در سن کم ساخته است.
اوستاکار داستان واقعی ما از توانمندی هایش بیشتر برایمان می گوید، وی با مهارت آموزی نزد محمد رشیدی(استاد خودش) که به گفته مردم محلی بهترین مکانیک کار این منطقه به شمار می آید، توانسته است تمام نکته ها را در مدت زمانی کوتاه به حافظه قوی اش بسپارد و در مقام عمل کارآیی خود را با بازکردن موتور انواع خودروهای سبک به نمایش بگذارد.
امیرحسین حالا یک استادکار به تمام معنا و حرفه ای شده است زیرا از زیر و بم تمام مشکلات مکانیکی خودرو آگاه است و آینده درخشانی را در کنار تحصیلات عالیه می تواند در پیش داشته باشد.
این مرد کوچک که به ظاهر خیلی کم رو به نظر می رسد با دلگرمی بوجود آمده دو طرفه، باب سخنش بیشتر باز می شود و ضمن تقدیر از ابراز لطف پدر و مادر که اجازه داده اند توانمندی های جدیدی تری از خودش نشان دهد از هم سن و سالان خود می خواهد در کنار تحصیل اوقات فراغت خود را با آموختن مهارت های فنی سپری کنند.
این دانش آموز مدرسه شهید باهنر جبالبارز سال تحصیلی جدید را با شور و شوقی تازه آغاز کرده است و هیچ وقت شغل مکانیکی را مانعی برای درس خواندنش نمی بیند.
از علیرضا رشیدی سخن نگوییم اجحاف بزرگی به این مطلب نموده ایم زیرا وی یکی دیگر از افراد جبالبارزی است که ما را همانند امیرحسین مجذوب خود کرده است.
نبود رشته فنی مرا به انتخاب رشته ادبیات وادار کرد
علیرضا نیز همانند امیرحسین قریب به دو سال کار فنی را آغاز کرده و به مراتب پیشرفت هایی داشته است و دامنه این پیشرفت تا جایی ادامه دار بوده که توانسته در این سن کم برای خودش شغل ایجاد کند.
این جوان خوش صحبت نیز از خودش سخن می گوید، در خانواده ۹ نفره زندگی می کنم، دو خواهر و ۵ برادر هستیم که فرزند ته تغاری خانواده به حساب می آیم.
وی از داستان علم آموزش اش در بخش جبالبارز سخن می گوید،علیرضا علاقه مند به تحصیل در رشته های فنی بوده اما به دلیل عدم وجود رشته های فنی در این بخش به رشته ادبیات روی آورده و امسال سال آخر تحصیل در مدرسه است.
امیرحسین با اینکه فرزند آخر خانواده است نیاز مالی برای کارکردن ندارد اما علاقه به کار فنی او را به این شغل سخت کشانده و خانواده اش را مشوق اصلی می داند، چرا که می توانست همانند هم سن و سال های خودش در خانه بماند و پدر و مادر او را حمایت کنند اما اینک خودش اشتغال آفرینی کرده است.
وی با دریافت وام توانسته در این مسیر بین راهی یک باب مغازه لوازم جانبی خودرو راه اندازی کند و بیش از ۴ میلیارد ریال انواع قطعات خودرو در این مغازه دارد.
علیرضا از آروزهایش می گوید، وی دوست دارد در مقاطع دانشگاهی نیز رشته مکانیک بخواند تا فرهنگ کار و تلاش را با علم بیشتر اشاعه دهد.
وی از نظر جالب مردم محلی نسبت به خودش و امیرحسین نیز توضیحاتی می دهد، مردم جبالبارز این دو نفر را نمونه موفقی از مردم این شهر می دانند چرا که راه درستی را انتخاب کرده اند و علاوه بر اشتیاق به تحصیل، مهارتی را کسب کرده اند که می تواند از جنبه های مختلف به کارشان آید.
گفتنی است سخاوت این دو فرد در چند دقیقه حضورمان در این منطقه به گونه ای بود که حلاوت هم نشینی با این دو را باری دیگر دوست داریم تجربه کنیم و همتشان را الگویی برای پیشرفت در زندگی مان قرار داده ایم.
پی نوشت:بخش جبالبارز یکی از بخشهای شهرستان جیرفت در استان کرمان بوده و مرکز این بخش، شهر جبالبارز است.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/29092 |