آنها گزینههای مختلفی را روی میز و پیشروی میزبان جشن میگذارند و کم و زیاد شدن هرکدام از آنها، در مقدار قیمت نهاییشان، تاثیرگذار خواهد بود؛ چیزی شبیه به همان گلآرایی و آتش بازی و دیگر سور و سات یک مراسم عروسی؛ اینبار در قالب جشن تولد، آن هم تولدی کودکانه که پدر و مادرها حاضرند برای شادی و خاص بودن مراسمشان هم که شده هزینه زیادی برایش بپردازند.
*** هر دو ساعت یک میلیون و صد
خانمی تلفن را برمیدارد و در برابر سوالمان درباره شرایط برگزاری یک جشن تولد کودکانه، اولین سوالش سن کودک است؟ بعد آن شروع به پاسخ میکند: «ما تولد کودک را دو ساعته برگزار میکنیم؛ برای یک ساعت برنامه بازی و مسابقه داریم و با ابزار و وسایلمان حسابی بچهها را سرگرم میکنیم. نیم ساعت میانی مراسم را صرف بریدن کیک و باز کردن کادوها میکنیم و نیم ساعت آخر هم اگر بزرگسالان باشند، به پایکوبی و شادی آنها اختصاص میدهیم.» بعد از آن، یک راست میرود سر اصل مطلب: «برای دو ساعت یک میلیون و صد هزار تومان دریافت میکنیم.»
اما انگار هنوز به آن اصل مطلبی که میخواهیم نرسیدهایم، چون حرفی از پرنسسهای شهر دیزنی و عروسکهای رنگارنگی که قرار است که با بچهها در این جشن شرکت کنند، نمیزند: «اگر عروسک تنپوش بخواهید، پانصد هزار تومان به این مبلغ اضافه میشود.» و بعد هم از حباببازی انتهای جشن تولد میگوید که حتی از تنپوشهای عروسکی هم گرانتر است و چیزی حدود هشتصد هزار تومان برای میزبان آب میخورد. اما مگر اصل تولد به همان عروسکها و پرنسسهایش نیست؟ انگار اینطور نیست چرا که خانم پشت خط معتقد است که دیجی خودش به تنهایی میتواند از پس مراسم بربیاید و عروسکها و شخصیتهای کارتونی، گزینههای ویژه هستند و اضافه شونده به برنامه اصلی هستند.
*** داستان از کجا شروع شد؟
اولش این عروسکهای بامزه و غولپیکر، تنها در چند پارک محدود مثل پارک ارم و پارک بسیج و نهایتا جلوی رستورانها دیده میشد. کسی چهرهشان را نمیدید؛ بچهها به هوای همان تنپوشی که به تن کردهاند، دوستشان داشتند و البته هنوزهم دارند. با آنها عکس یادگاری میگیرند و برایشان دستی تکان میدهند. قدیمترها، آنها به این تنوشهای بیجان روح میبخشیدند و باعث رونق کسب و کاری در پارک و رستورانی میشدند. شغلی که البته درآمد چندانی هم برایشان نداشت و اکثر آنها از سر ناچاری به آن روی آورده بودند. اما این داستان برای سالها پیش است که این عروسکها کاربردی جز جذب مشتری نداشتند؛ در صورتی که این روزها کاراییشان حسابی فرق کرده است و برای خودشان برو بیایی دارند.
*** شخصیتهای کارتونی میزبان مهمانیهای خصوصی
حالا نهتنها این تنپوشها که آدمها خودشان را به شکل شخصیتهای کارتونی میکنند و میزبان بچهها در شادیهایشان میشوند. این را آقای رحیمی، یکی از قدیمیترین برگزارکننده تئاترهای خیابانی میگوید که در کنار این شغلش، تنپوشهای عروسکی هم میسازد و میفروشد و اجاره میدهد: «در سالهای پیش، پای این عروسکها به مراسمهایی که در مهدکودکها برگزار میشد باز شد؛ مراسمهایی که فقط شاید جنبه سرگرمی و حتی آموزش برای بچهها، آن هم در محیط آموزشی مهدکودک و مدرسه را داشت.»، اما به مرور زمان، تولد گرفتن با حضور این شخصیتها، در خانهها هم مرسوم شد: «حالا دیگر فقط بازی و سرگرمی نبود؛ ما با مراسمی شبیه به یک جشن عروسی روبرو بودیم.»
*** ما با یک صنعت روبه رو هستیم
حالا کار از سرگرمی و شادی گذشته است؛ ما با یک صنعت روبرو هستیم. صنعتی به نام تم تولد که با خودشان نهتنها شخصیتهای عروسکی که خیلی حاشیههای دیگر هم به مهمانیهای خصوصی آوردند. یکی از کسانی که شمارهاش در فضای مجازی دست به دست چرخیده است و مسئول اجرای این مراسمات شناخته میشود، وقتی کمی احساس صمیمیت و راحتی با ما میکند، برایمان میگوید که راننده تاکسیهای اینترنتی است و هر وقت برنامهای پیش بیاید، ارگ و وسایلش را جمع میکند و شبی را در آن مراسم میگذارند: «هرچه گزینه اضافه هم بخواهند، ازقبل تهیه میکنم و یک گروه میشویم وبه جشن میرویم؛ اتفاقا مشتریهایمان خیلی از برنامههایمان راضی هستند.»
انصافا هم وقتی فیلم و عکس مراسمهایش را نشانمان میدهد، میبینیم که راست میگوید و یک تولد شاد و هیجانانگیز برگزار کرده است. اما واقعا اگر کسی از او بپرسد شغلش چه است، چه جوابی میدهد؟: «این روزها دیگر همه کارمند و فروشنده یا دکتر و مهندس نیستند؛ انواع و اقسام شغلها به وجود آمده است که نیاز به جا و مکان خاصی هم ندارد. میدانید؟ دیگر شغلها کمکم به این سمت میروند؛ تو باید بتوانی از تواناییها و ابزارهایی که در اختیار داری، کسب درآمد کنی.»
*** با گریم شناسایی نمیشویم
بیشترشبیه یک گروه دوستانه هستند تا یک مجموعه حرفهای با جواز و قوانین مشخص؛ پیشنهاد یکی از دوستان باعث میشود سراغ لباسهای السا و آنا و سیندرلا موجود در بازار بروند و خودشان را به شکل شخصیتهای محبوب دختربچهها در بیاورند. شخصیتهایی که آنقدر روی بورس هستند که بشود تم مناسب با آن را هم چید و یک جشن تولد مورد پسند برای بچههای امروزی برگزار کرد. اطمینان؟ امنیت؟ قانون؟ همهچیز دقیقا مشابه مراسمهای عروسی بسیاری است که در باغهای خصوصی اطراف شهر برگزار میشود؛ عروسیهایی که البته حالا به خاطر همه گیری بیماری کرونا از رونق افتاده اند. میگویند با گریم پرنسسها به راحتی در عکسها حاضر میشوند، چون با آن لباس و آرایش قابل شناسایی نیستند و ریسکهای احتمالی این شغل نوپا را پذیرفته اند.
*** کمتر بچهای کلاه قرمزی خودمان را میشناسد!
حالا تولدهایی با چنین سبک و سیاقی جای عروسیها را گرفته است. آنقدر که آقای رحیمی میگوید در ماههای اخیر، تعداد ارگزنهایی که سراغ تنپوشهایی عروسکی سگهای نگهبان و دختر کفشدوزکی هستند، بیشتر از هر وقت دیگری شده است: «قدیم یک کلاه قرمزی بود و یک میکیموس. اما حالا کمتر بچهای است که کلاهقرمزی خودمان را بشناسد.» آقای رحیمی همچنان معتقد است که افرادی که این مراسمهای را برگزار میکنند، حوزه و نوع شغلشان کاملا با عموموزیکالهایی که در قدیم و در جشنهای مهدکودک بچهها حضور داشتند فرق میکند: «آنها اختصاصا کار کودک میکردند، اما این گروههای جدید، صرفا به دنبال برگزاری یک جشن هستند؛ فرقی هم برایشان ندارد این جشن مختص به کودک است یا بزرگسال.»
*** غربزدگی یا شادی؟ مسئله این است!
همهچیز شبیه به یک زنجیره است. کافی است یکی از همین آدمها، ایده جدیدی برای یک تولد بدهد و عکسش در فضای مجازی پخش شود؛ آنوقت است که به مرور زمان آن را در دیگر مراسمها هم میبینیم. اسمش را میخواهید مد یا جو زدگی و یا هرچیزی که دوست داردی بگذارید! اما این یک واقعیت است که فضای غربزدگی در این مراسمها به شدت پر رنگ است؛ مراسمهایی که گاهی همه پسربچههای آن با لباس مرد عنکبوتی وارد مهمانی میشوند و عکسهایشان دستکمی از مراسمهای تولدهای کودکان خارجی ندارد. اما واقعا ما شخصیتی ایرانی نداریم که بتواند تم تولد کودکان مان باشد؟ به نظر میرسد که اینطور است!
*** فقط به درآمدش فکر میکنم
برخی از آنها با افتخار از داشتن هنر اجرای برنامه و سرگرم کردن مردم میگویند و برخی دیگر هم میگویند که کسی از دور و اطرافیانشان خبر ندارند که مشغول چنین شغلی هستند: «خوب یا بد این شغل ماست؛ آدم در این روزهای سخت هرکاری از دستش برمیآید باید انجام بدهد تا محتاج دیگران نشود. ما دیدیم این صنعت طرفداران خوبی پیدا کرده است، تصمیم گرفتیم با هم یک گروه تشکیل بدهیم و هرکدام در کنار شغلی که داریم، این کار را ادامه دهیم.» به خوبی میدانند شغلی موقتی که دارد ممکن است امروز مخاطب داشته باشد و فردا نه: «مگر به مرور زمان، برخی از مشاغل و اصناف از جامعه حذف نشدند؟ مثل آژانسها؟ تاکسیهای اینترنتی آمدند و جای آنها را گرفتند. این هم ممکن است امروز باشد و فردا نباشد، اما میشود با درآمد امروز، فردا را ساخت و راستش تمام اعضای تیم ما هم فقط به همین فکر میکنند.»
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/31377 |