سی و نهمین نشست ایرانشهر با موضوع «تشیع و مسئله ایران» با سخنرانی داوود فیرحی در خانه گفتمان شهر و معماری برگزار شد.
داوود فیرحی در این نشست در سخنانی با بیان اینکه رابطه مذهب و ناسیونالیسم یا ایرانیگری مدتی است که ذهن من و جامعه را درگیر کرده است، اظهار کرد: رابطه مذهب و ناسیونالیسم یا ایرانیگری، یکی از پردامنهترین بحثهایی است که در ایران وجود دارد. دو پیشفرض در این خصوص مطرح است؛ یکی اینکه جامعه ما هم دیندار و هم ملی است اما آشتی این دو آسان نیست و تابحال نیز آسان نبوده است. علت آن هم این است که در ادبیات دینی، تفسیری رواج یافته که ملیگری را نفی میکند و در جریان مشروطه، جریانی پیدا شده که این جریان نسبت به دین موضع چندانی همدلی نداشته است؛ در عین اینکه در ایران با اکثریت مسلمان و شیعه زندگی میکنیم.
وی در ادامه سخنان خود با اشاره به کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» از شهید مطهری یادآور شد: در آنجا هم این بحث به خطا رفته است. پیشفرض من این است که جامعه ایران این دو را دارد ولی برای آشتی میان این دو، هنوز فرصت زیادی میطلبد که باید اقدام شود. من از زاویه ناسیونالیسم به مذهب نگاه نمیکنم، بلکه از زاویه مذهب به ناسیونالیسم نگاه میکنم. برای اینکه قسمت دوم، خود متولی زیادی دارد. به این ترتیب معمایی برای مذهب و ناسیونالیسم در ایران ایجاد شده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در ادامه تصریح کرد: مقدمه دوم من در این بحث، جامعهشناسی و فلسفی است و آن اینکه در جامعه ما تاکنون سه جریان رواج داشته است؛ یکی ناسیونالیسم، دوم مذهب یا مذهب سیاسی و سوم جریان چپ. امروز که جریان چپ کنار رفته است، جامعه ایران مرکز مناقشه مذهب و ناسیونالیسم شده که بسیار دارای اهمیت است. حال باید دید که جامعه کدام را ترجیح میدهد.
وی گفت: همانطور از اسم جامعه پیداست، جامعه علایق مؤنث دارد یعنی خیلی دنبال تعقل نیست، بلکه دنبال تکیهگاه است که ببیند که به کدام یک از این گفتمانها میتواند تکیه کند. برای جامعه بهتر است که گاه به مذهب و گاه به ناسیونالیسم تکیه کند. همیشه گرایش به رقیب به این معنی نیست که نظریه مسلط، اعتبارش بیشتر است. منهای جریان چپ، جامعه ما از مشروطه به اینسو مثل طناب دو سویی است که در طول این دو گفتمانِ ناسیونالیسم و مذهب چرخیده است، اما تنش زمانی پیدا میشود که این دو در نقطه طلایی قرار دارند. در لحظاتی تاریخی، این دو گرایش با هم برخورد داشتهاند و گاهی هم برخورد نداشتهاند و یکی به پستو و دیگری به منبر رفته است، بنابراین گرایشهای اجتماعی به دنبال تکیه کردن به یک مفهوم بزرگ است.
استاد دانشگاه تهران با طرح این سؤال که رابطه ناسیونالیسم و مذهب تاکنون چگونه رقم خورده و چه دشواریهایی را آفریده است و برای برونرفت از این چنبره، چه اقدامی میتوان انجام داد؟ ادامه داد: باید دید تشیع به ایران چگونه نگاه میکند و ایران چگونه به مذهب توجه دارد. از لحاظ تاریخی در ناسیونالیسم نوعی عُلقه به ملت وجود دارد، اما باید دید این ملت به چه کسی اطلاق میشود. این ابهام در ایران وجود دارد و این سؤال که اگر ناسیونالیسم یک نوع دلبستگی به ملت است، ملت چه کسی یا چه چیزی است؟
وی افزود: با دو نگاه در ایران مواجه هستیم؛ یکی اینکه در همه دنیا مفهوم ناسیونالیسم، به عنوان مفهومی مدرن مطرح شده است و به تبع حاکمیت ملی، کیستی و چیستی ملت هم در آن مطرح است. نظر دیگر را هم جواد طباطبایی مطرح میکند با معنایی جدید در قدیم. او معتقد است که ایرانیها قبل از مطرح شدن ناسیونالیسم، یک ملت بودهاند. نظریهای که بر این مبنا استوار است، تفکر ناسیونالیستی است که از قبل از مشروطه شروع شده و در مشروطه گل میکند و بعد از آن هم ادامه مییابد. پیرنیا در این خصوص جملهای دارد که میگوید «ما باید بگردیم و میخ خیمه ملیت را در جایی بکوبیم. حال آنجا کجاست؟».
فیرحی تأکید کرد: در واقع باستانگرایی قبل از مشروطه معنا نداشت و از زمانی که مفهوم ملت پیدا میشود، این مفهوم در آثار ما معنا مییابد. تاریخ طرح باستان گرایی را قبل از آخوندزاده در ایران نداریم و گُل آن در مدرسه علوم سیاسی بوده است. قلب تفکر باستانگرایی، سلطنت است و پیرنیا به این دلیل به ایرانباستان بازگشت که به سلطنت برسد. از دوره مشروطه به بعد، دو نوع ناسیونالیسم پیدا شد که به جز ایران، در تمام کشورهای دیگر، این دو نوع ناسیونالیسم وجود دارد؛ یکی ناسیونالیسم تبارگرا و قومی و دیگری ناسیونالیسم مبتنی بر قرارداد.
وی افزود: جریانهای تبارگرا چهار ویژگی دارند؛ یکی جوهرگرایی و دیگری اینکه رمانتیک هستند که بیشتر به یکسری احساسات وابسته اند مثل سنن قدیمی، میراث و نهادهای سلطنت. ویژگی های دیگر، باستانگرا بودن و نژادپرستی است؛ یعنی نوعی برجستهسازی نژاد خود و نفی دیگری و طرح این موضوع که دیگری کمتر از ماست. ناسیونالیسم مدنی و قراردادی، بیشتر برساخته هستند یعنی به قانون تبدیل شدهاند. نظریههای ناسیونالیسم درواقع در همه جا منحصراً تبارگرا نیستند و در بسیاری از کشورها قراردادی هم هستند. در ایران به اقتضای اینکه جریان ناسیونالیسم از مشروطه شکل گرفت، به تبارگرایی پیوند خورد و ناسیونالیسم ما در ایران، تبارگرا است و مذهبیها هم اساساً به ناسیونالیسم دموکراتیک فکر نکردهاند و آن را با تبارگرایی در نظر گرفتهاند.
فیرحی گفت: نوعی احیاییگری در ناسیونالیسم تبارگرایی وجود دارد؛ یعنی زندهکردن سنن باستان در این نوع ناسیونالیسم وجود دارد درحالیکه در کشورهای غربی این جریان رخ نداده است. ناسیونالیسم تبارگرا در ایران از لحاظ سیاست خارجی هم مشکلاتی دارد که یکی از آنها شارژ کردن شایعات بدیل است. همین که به داعش به عنوان گبر ایرانی نگاه میکردند و تشیع را به عنوان شکل تغییریافته زرتشت میدیدند، از تبعات این تبارگرایی است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه از لحاظ داخلی هم ناسیونالیسم باستانگرا، چالشهایی با مذهب پیدا میکند، ادامه داد: ناسیونالیسم باستانگرایی، ضد دولت مدرن و دموکراتیک است و نمیتواند به این سمت حرکت کند. حال باید دید مذهبیها به ناسیونالیسم چطور نگاه میکنند و چه راهحلی در این خصوص وجود دارد. در ادبیات دینی برای وطن چند کلمه مترادف وجود دارد همچون بیت، زادگاه و موطن. همچنین واژهای به نام «وطن شرعی» داریم. وطن شرعی، وطنی است که در فقه مطرح میشود و بیشتر در مسئله حقوق خصوصی مطرح است. وطن در اینجا با ناسیونالیسم گره نخورده، بلکه با عُلقه و ملیت، گره میخورد. همچنین مذهب نگاهی هم به وطندوستی دارد و در احادیثی که چندان هم صحیح نیست، گفته شده حب الوطن منالایمان که اهل سنت میگویند آن را ایرانیها ساختهاند. آیاتی هم در این خصوص وجود دارد که در مورد دیار در آنها صحبت شده است. مفسران، اخراج از دیار را هم ردیف قتل دانستهاند و دفاع از دیار را واجب تلقی کردهاند، اما اینکه دیار کجاست، توضیح چندانی در موردش داده نشده است. ایرانیها به وطن توجه نداشتند و ابتدا در جنبش شعیبیه به آن توجه کردند. جریان شعیبیه کوشش کرد اسلام را زنده نگه دارد اما سلطه اعراب را کنار بزند که این رگه در مشروطه بالا میآید. در مشروطه با پرسشی مواجه میشویم که چگونه میتوان امت ملی در ایران به وجود آورد.
فیرحی در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: در ایران در دوره بعد از مشروطه، دو گرایش وجود دارد؛ اول گرایش مذهبی و دوم گرایش اعتدالی که از ایران دفاع میکند. جالب این است که این جریان آنقدر رایج است که مرحوم شریعتی جریان ناسیونالیسم را هدایت میکند و بحث به اینجا میرسد که اینها جایگزین هم هستند و نمیتوان ملیت و مذهب را با هم داشت. شریعتی اصرار داشت که مذهب و ملیت جور درنمیآید و این دو ایدئولوژی نمیتوانند با هم در جامعهای حکومت کنند. اگر تعریف ناسیونالیسم تبارگرا در جامعه رواج یابد، چرخه باطل هویت در ایران اتفاق میافتد. در ادبیات مشروطه بخصوص مرحوم نائینی، آخوند خراسانی و بزرگانی از این دست، به ناسیونالیسم به عنوان یک تبار نگاه نمیکردند بلکه به دنبال این بودند که قراردادی است که بین ملت بسته میشود تا امور خود را به طور مشترک اداره کنند. این ویژگیها با گذشت زمان بزرگ میشوند و عُلقه ملی را به وجود میآورند. در ادبیات مرحوم امام(ره) هم تحت عنوان «جمهوریهای مسلمان»، از این موضوع یاد شده است. در ادبیات مشروطه، فقه مشروطه از چیزی به عنوان ملت صحبت میکند که کسانی که مشترکات نوعی دارند و منظور از آن، این است که این مشترکات نیازهایی هستند که با هم اداره میشوند. در واقع ملیت ایرانی، همین ایرانی است که در این، گربه آرام قراردارد نه بیرون از آن. مشکلی که ما داریم، این است که احتیاج داریم ملیت سیاسی، همان ملیتی باشد که دارای ریشههای فرهنگی است و دنبال ریشههای سیاسی نباشیم چون بحران ایجاد میکند. اگر از ناسیونالیسم تبارگرا به ناسیونالیسم دموکراتیک عبور نکنیم، این گنگیها و بحرانها برای همیشه وجود خواهد داشت. درواقع باید دید کدام ناسیونالیسم مفید است. امروز ناسیونالیسم ساخته میشود با قراردادهایی که تُرک، لُر، بلوچ و ... را به هم وصل میکند؛ این موضوع به جز قرارداد، راه دیگری ندارد. در ادبیات جمهوری اسلامی هم این بحث رگههایی دارد. در ادبیات دوگانگی وجود دارد؛ یکی نگاه به ایران و دیگری نگاه به جهان اسلام. این جریان تحت تأثیر جنگ، به سمت نگاه به جهان اسلام رفته است اما پتانسیل بازگشت به جهان ایران باستان را هنوز دارد.
وی در پایان سخنان خود تأکید کرد: باید آگاهانه از ناسیونالیسم تبارگرا فاصله گرفت.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/3394 |