printlogo


حشمت مهاجرانی:
بعد از جام جهانی به ایران برنگشتم و با همسرم به آمریکا رفتم/ زمانی که برگشتم مصادف با تظاهرات مردم بود/ در لندن با پرسپولیس مذاکره کردم
کد خبر: 37880
مهاجرانی مربی تاریخی فوتبال ایران گفت: من بعد از جام جهانی از آرژانتین به ایران نیامدم و با همسرم به آمریکا رفتم. بعد از یک ماه به ایران برگشتم و آن زمان مصادف با تظاهرات مردم بود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، رقابت‌های قهرمانی جوانان آسیا از سال ۱۹۵۹ برگزار شده و هنوز هیچ تیمی از غرب آسیا تا ۱۹۷۳ عنوان قهرمانی را کسب نکرده بود. قهرمانی به شرقی ها تعلق داشتند، به کره جنوبی، تایلند، برمه و ...

جوانان ایران پس از سپری کردن چهار دوره آمیخته به ناکامی در خانه به میدان می رفت، در تهران. رهبری تیم ملی جوانان در ۱۳۵۲ پس از زدراکف رایکف و پرویز ابوطالب که هر روی آن نیمکت ناکام مانده بودند به حشمت مهاجرانی سی و چهار ساله و محمود یاوری سپرده شده بود. دو بازیکنی که در باشگاه پاس همبازی بودند و به سنت باشگاه پاس به نظم و اجرای بی عیب و نقص بی مماشات اعتقاد داشتند. او در این رده سنی تیمی شکست ناپذیر ساخت و سپس جای فرانک اوفارل را در تیم ملی گرفت و در سه تورنمنت آسیایی و بین المللی (جام ملتهای آسیا ۷۶، المپیک مونترآل ۷۶ و مقدماتی جام جهانی ۷۸) نتایج عالی گرفت.

مهاجرانی اگرچه در جام جهانی مغلوب تجربه بالای حریفان نامدار ایران شد اما کارنامه او تا سالها غیرقابل دستیابی باقی‌ ماند و ایران با همه نسلهای طلایی برای صعود مجدد به این رقابتها ۲۰ سال صبر کرد. 

این تنها خلاصه‌ای از مصاحبه ما با این چهره افسانه‌ای فوتبال ایران است:

زمانی که از جام جهانی ۱۹۷۸، با دو شکست و یک مساوی به تهران برگشتید، واکنش‌ها خوشایند بود یا ناخوشایند؟

من بعد از جام جهانی از آرژانتین به ایران نیامدم و با همسرم به آمریکا رفتم. بعد از یک ماه به ایران برگشتم و آن زمان مصادف با تظاهرات مردم بود. این تظاهرات فرصت نداد که عکس العمل جامعه را نسبت به نتایج جام جهانی بررسی کنیم. مشکلات بزرگی در جامعه ما وجود داشت و توجه زیادی به این مسئله نشد. من می‌توانم نظرات خودم را بگویم اما به آن صورت با نتایج جامعه مواجه نشدم. در آن زمان ۱۶ تیم به جام جهانی می‌رفت که یک تیم از آسیا و اقیانوسیه صعود می‌کرد و رفتن به جام جهانی خیلی مشکل بود. الان از آسیا ۴/۵ یا ۵ تیم می‌رود. آن دوره ما بدون شکست به جام جهانی رفتم و فقط دو مساوی با کره جنوبی داشتم و حتی در آخرین بازی هم با کویت که تیم خیلی خوبی هم بود، با تیم جوانان رفتم و حسن روشن و علی پروین روی نیمکت بودند. زمانی که کویت گل زد همه فکر کردند من تعویض می‌کنم اما من به جوان‌ها ایمان داشتم و ۲-۱ برنده شدیم. قبل از بازی زاگالو آمد گفت جنتلمن نیستی، گفتم چرا؟ گفت برای اینکه دسته دو آورده‌ای. بعد از بازی معذرت خواهی کرد و گفت باور کردم تیم دوم تو هم از تیم اول ما بهتر است. قبل از آن در سال ۱۹۷۷ ما در تورنمنت رئال مادرید بودیم و تیم خیلی خوب بازی کرد. فقط در بازی با آرژانتین مساوی کردیم و سپس در پنالتی ها باختیم؛ بعد از تورنمنت روزنامه‌های آرژانتینی به سرمربی تیم انتقاد کردند که ایران کجاست که شما مساوی کردید؟ که منوتی جواب داد ایران پدیده جام جهانی خواهد شد. 

ما در جام جهانی یک مساوی و دو شکست داشتیم و به عقیده من قادر بودیم که بهتر بازی کنیم و می‌توانستیم نتیجه بهتری بگیریم.

آن دوره اولین حضور ما در جام جهانی بود و همین حضور، تجاربی را به همراه داشت. برای مثال سال ۲۰۱۴ در بازی آخر با بوسنی می‌توانستیم با پیروزی به دور بعد صعود کنیم من می‌خواستم بگویم صبح روز آن بازی مشخص بود که ما صعود نمی‌کنیم و تیم آمادگی صعود ندارد اما ۲۰۱۸ ما تا روز آخر برای صعود جنگیدیم. در واقع تجربه‌های متوالی به ما اعتماد به نفس و تجربه می‌دهد و اینکه تیم شما برای اولین بار در تورنمت شرکت می‌کرد و هرگونه انتقاد غیرمنصفانه بود.

تفکر خودم این بود که تیم ایران می‌تواند به دور دوم راه پیدا کند. امتیاز بازی با اسکاتلند را مفت از دست دادیم و در بازی با هلند در ۲۵ دقیقه اول می‌توانستیم گل برتری را بزنیم. در بازی با پرو، من شانس خودم را امتحان ‌کردم و برای اولین بار ۳-۳-۴ بازی کردم و اصلا هم دفاعی بازی نکردم. درجام جهانی ۱۹۷۸ ما چهار گل از روی پنالتی خوردیم که دو گل هم از پرو بود. من حتی حسن روشن مصدوم را هم در تیم گذاشتم و الان هم به هیچ وجه پشیمان نیستم.

شما می‌توانستید فکر کنید ما مساوی می‌کنیم یا با یک باخت سبک از بازی خارج می‌شویم اما به دور دوم نمی‌رویم.

من به دور دوم فکر می‌کردم و اگر برده بودم صعود می‌کردیم. اگر یکی وارد زمین می‌شد و بدون نگاه به تابلو، به زمین نگاه می‌کرد تیم ما برتر بود اما متاسفانه روی ضد حمله و کاشته و پنالتی باختیم. آمادگی روحی برای این بازی وجود داشت که برنده شویم و در اولین حضور، به دور دوم راه پیدا کنیم ولی این دری بود که برای فوتبال کشور باز شد که ما می‌توانیم این شانس را داشته باشیم در دوره‌های آینده هم به جام جهانی برویم.

در جام جهانی ۷۸ هم شما برای انتخاب بازیکنان تیم ملی با مشکلات امروز روبرو بودید؟ اینکه چرا یک بازیکن نیست و یک بازیکن هست و چرا یکی خط خورد یا چرا بازیکن جوان نمی‌برید؟

من با فدراسیونی کار می‌کردم که هیچکدام حقوق بگیر نبودند و همه عاشق کارشان بودند و به فوتبال هم وارد بودند و اکثریت تحصیل کرده انگلستان بودند. فدراسیون به من کمک زیادی کرد اما هیچوقت دخالت نکرد و گاهی اوقات خودشان هم اسامی بازیکنان را در روزنامه می‌خواندند. فدراسیون راهگشای کار من بود و کمیته‌ای بود که خیلی خوب با هم کار می‌کردیم؛ هوشنگ دیده‌بان ، برادران بیاتی، جلال رسولی، بیژن معتمدی، جعفر نامدار، مهندس پرویز و فرهاد شریعت بودند و واقعا کمک‌کننده بودند. هر زمانی که درباره نتایج و صعود به جام جهانی صحبت می‌شود، می‌گویم که تنها نبودم و فدراسیون و بازیکنان بودند و در این موفقیت سهیم بودند. در حال حاضر هم همینطور است؛ کسی نمی‌داند فوتبال به کجا می‌رود، به سمت سیاست می‌رود یا اقتصاد اما در اینکه فوتبال یک غول بزرگ در صنعت است شکی نیست. فوتبال یک اجتماع کوچک از اجتماعی است که شما در آن زندگی می‌کنید؛ هر کمبودی که در اجتماع بزرگ دارید، در این فوتبال هم دارید. اگر در جامعه دیسیپلین و اقتصاد نداشته باشید در فوتبال هم ندارید، اگر در جامعه پارتی بازی باشد در فوتبال هم هست. در آن دوره تصمیم‌گیرنده کسان دیگری نبودند و خود کادرفنی کار می‌کرد. من هیچوقت از روزنامه‌نگاران هم ایرادی نگرفتم که چرا از من انتقاد می‌کنید و هر زمانی هم می‌دیدم که انتقادات درست است، استفاده می‌کردم. فوتبال الان با گذشته قابل مقایسه نیست.

مثلا منصور رشیدی با شما به جام جهانی نیامد و بعدها گلایه داشت یا پرویز قلیچ‌خانی بازیکن پرطرفداری بود. آن زمان فشاری روی شما نبود؟ 

واقعا نبود. الان ۴۵ سال گذشته و می‌گویم هیچ فشاری نبود و خودم و کادرفنی تصمیم‌گیرنده بودیم.

از سمت مردم و رسانه‌ها چطور؟

اصلا. من فقط در یک مورد با فدراسیون و آقای دیده‌بان مشورت کردم؛ من گفتم می‌توانم این سه بازی را با ۱۶ بازیکن تمام کنم و اجازه بدهید برای باقی بازیکنان، به آینده فوتبال نگاه کنم و جوان‌ها را ببرم. من از ۱۶ تا ۲۲ در لیست را به جوانان برای آینده شانس دادم و حتی آقای پنجعلی را هم به عنوان تماشاگر بردم؛ من تشخیص دادم این بازیکن آینده دارد و واقعا هم درست تشخیص داده بودم.او بعدها کاپیتان منتخب آسیا شد.

این جوانگرایی منجر شد که چه بازیکنان شاخصی از تیم کنار گذاشته شوند؟ 

مسابقات جوانان سراسری که فدراسیون برگزار کرد، کمک زیادی به توسعه فوتبال کرد و جنبشی را در تمام استان‌ها به وجود آورد؛ مربیان استان‌ها از طرف فدراسیون با همکاری من انتخاب شده بودند و من با آنها صحبت کرده بودم و گفته بودم تمام اختیارات من را شما هم دارید و اگر بازیکنی بی انضباطی می‌کند مطمئن باش شانسی برای بالا آمدن ندارد. اول مسابقات داخلی در استان‌ها برگزار شد و یک‌ تیم منتخب ساختند و آن تیم منتخب آمد. برای فینال دو تیم از آسیا و اروپا دعوت کردند که شور و هیجان بالا برود اما به طور کلی می‌خواهم بگویم در دل این مسابقات جوانان، فوتبالیست‌های زیادی پیدا کردیم؛ مثل قاسمپور، پیروانی، نظری، حبیب شریفی، قشقاییان و ... . اینجا فرصت خوبی است که از همکاران خودم تشکر کنم و از مرحوم محمود یاوری هم یاد کنم که زحمت زیادی کشید و پس از آن هم با آقای شرفی بودم.

سوال من این بود که با جایگزین کردن بازیکنان جوان، چه کسانی کنار گذاشته شدند؟ مثل آقای رشیدی.

منصور رشید از لیست من کنار گذاشته نشد؛ او یک بازیکن عصبانی بود و زمانی که از پاری‌سن‌ژرمن گل خوردیم فکر کرد مقصر است و خودش رفت ولی منصور جزو لیست من بود. من او را خط نزدم و خودش قهر کرد و رفت. طبیعتا انتخاب اول و دوم من منصور رشیدی بود ولی بازیکنی عصبانی بود و زمانی که گل خورد اردو را رها کرد و رفت.

پرویز قلیچ‌خانی هم همیشه بازیکن خاصی بوده است و همیشه حساسیتی روی او بود.

در اینکه قلیچ‌خانی بازیکن بزرگی بوده شکی نیست و همه می‌دانند به جز دروازه‌بانی، در همه پست‌ها می‌توانست بازی کند و مثمرثمر هم بود. او به تیم ارث‌کوئکز سن خوزه رفت و در اخبار آمده بود که خیلی خوب بازی می‌کند. برادر من هم آنجا زندگی می‌کرد و می‌گفت این بازیکن خیلی خوب بازی می‌کند. این مصادف با مسافرت ما به رئال مادرید و پاری‌سن‌ژرمن و فرانسه و ... بود و من اعلام کردم که آقای قلیچ‌خانی اگر در یکی از این بازی‌های تدارکاتی حاضر شود و از نزدیک ببینم جزو تیم خواهد شد. بعدها شنیدم که برخی از بازیکنان گفتند اگر قلیچ بیاید.

یعنی در مخالفت با او اطلاعیه دادند؟

بله؛ پروین و حجازی می‌گفتند ما سه ماه سه ماه در اردو هستیم و ایشان در خارج پول می‌گیرد و بازی می‌کند و فلانی دعوتش می‌کند. من بعدها گفتم تیم ملی باید جایگاه بهترین‌های مملکت باشد و قلیچ‌خانی می‌تواند در جام جهانی بازی کند اما خودش در هیچکدام از بازی‌های تدارکاتی ما در اروپا شرکت نکرد.

در مورد قلیچ‌خانی حساسیتی برای اینکه نباید در تیم ملی بازی کند نبود؟

هیچ سازمان و ارگانی به من فشار نیاورد که حسن باشد و حسین نباشد. الان می‌شنوم که این مسائل هست اما آن زمان ابدا.

آخرین تورنمنتی که شما قلیچ‌خانی را داشتید کدام بود؟

در المپیک مونترال پرویز با ما بود و خیلی هم خوب بازی کرد. فکر می‌کنم زمانی که از آرژانتین برگشتیم بازی خداحافظی با تیم ملی شوروی برای قلیچ‌خانی برگزار شد. دقیق حضور ذهن ندارم.

در مسابقات مقدماتی ۷۸ قلیچ جزو تیم بود؟

زمانی که به سوریه می‌رفتیم زانوی او مصدوم بود و نمی‌توانست تیم را همراهی کند و پس از آن هم به خارج از کشور رفت.

در مسابقات مقدماتی بازیکن جایگزین او چه کسی بود؟ 

در روش ۲-۳-۱-۴ که من بازی می‌کردم، چهار دفاع مشخص بود و نظری و عبداللهی و کازرانی و اسکندریان بودند. یک هافبک دفاعی داشتیم که نایب آقا را گذاشته بودیم. علی پروین، صادقی و قاسمپور جلوی آنها بازی می‌کردند و دو فوروارد هم داشتم که حسن روشن و فرکی یا غفور جهانی بازی می‌کردند. بعدا هم دانایی‌فر به تیم اضافه شد.

برای مسابقات جام جهانی ما در سه بازی چهار پنالتی دادیم و یک گل به خودی هم زدیم که استثنایی است. شما این را بدشانسی می‌دانید یا فکر می‌کنید بخشی از مسئولیت شما بوده است؟

شانس در فوتبال خیلی موثر دست و نمی‌توانیم بگوییم تاثیر ندارد؛ درست است که تمام فوتبال شانس نیست اما یک فاکتور موثر است. من هیچوقت فراموش نمی‌کنم و گل‌ها و نتایج بازی و جام جهانی را همیشه پیش خودم آنالیز می‌کنم و می‌گویم من اگر تجربه بیشتری در مربیگری داشتم شاید نتیجه دیگری می‌گرفتم و می‌توانستم با روش دیگری بازی کنم. دامنه فوتبال وسیع است و مربی باید با علم فوتبال روز آشنا باشد و زمانی که فاصله داشته باشید، سخت است که در میادین بین‌المللی بازی و رقابت کنید.

شما خوش شانسی خاصی در دوره مربیگری دارید که در ذهن‌تان مانده باشد؟ 

بسیاری می‌گویند مهاجرانی خوش شانس بوده است. من خوش شانس بودم که افتخار داشتم مربی تیم ملی مملکتم بشوم ولی من زحمت کشیدم و اینگونه نبوده است که شب بخوابم و صبح به اینجا برسم.

منطور من یک بازی خاص است.

تیم ملی آن زمان با اقتدار کامل به جام جهانی رفت و هیچ بازی‌ای نبود که بگویم شانس آوردم.مثلا درمورد بازی استرالیا هیچ چیز را به امان خدا رها نکردم.. از بازیکنان ۱۹۷۴ پرسیدم که شما به استرالیا رفتید چطور بود؟ گفتند ما سه صبح پینگ پنگ بازی می‌کردیم و ساعت خواب‌مان تنظیم نبود. من خودم بلیت گرفتم و به استرالیا رفتم و بازی آنها با هنگ کنگ را نگاه کردم و سپس به ملبورن رفتم و در همان هتل خوابیدم که ببینم صدای ترافیک و بوق چطور است. در فرودگاه کتاب خریدم و خواندم. سفر من سه روز طول کشید و رگ‌های پشت پایم درد می‌کرد. من رفتم تا ببینم شرایط چطور است و تیمم را با مطالعه و درست بردم و ساعت خواب بازیکنان را در روز اول تنظیم کردم. این تجربه آسان به دست نیامده است. من سه ماه به صورت شبانه روزی دوره بین‌المللی فوتبال را دیدم و با تیم ملی رومانی سه ماه کار کردم. من مربی جوانان و سپس دستیار اوفارل بودم‌ و با طی کردن این مراحل و با اکثریت بازیکنان جوان خودم به تیم ملی آمدم.

بعد از مسابقات جام جهانی، بحثی درباره اینکه بهتر بود مربی ما خارجی باشد، مطرح نبود؟

بعد از جدایی اوفارل و پیش از اینکه من به تیم ملی بروم، برایان کلاف مربی انگلیسی آمد و همانطور که گفتم اعضای فدراسیون به قدری وارد بودند که زمانی که مذاکره کردند و اطلاعات و ارقام را جلوی او گذاشتند، تعجب کرده بود که از کجا این میزان اطلاعات را دارند؛ تا این حد اطلاعات غنی بود و فوتبال انگلستان را خوب می‌شناختند. در بازی‌های تایلند، بیژن معتمدی سرپرست تیم بود و من هم از اوضاع ایران بی خبر بودم؛ بیژن به من گفت فدراسیون تصمیم گرفته شما مربی تیم ملی باشی و من تعجب کردم. اولا از فدراسیون ممنون بودم که به من اعتماد کرده بود و تیم ملی را به من سپرده بود و همیشه هم تشکر کردم که این فرصت را به من داد؛ به هر حال من خیلی فکر کردم و دیدم تصمیمی بوده که فدراسیون گرفته است. زمان برگشت من با جام ایران مصادف شد و اوفارل مربی بود. من با پلن و برنامه جلو آمدم و به اوفارل گفتم اجازه بده دو تیم درست کنیم؛ یک تیم از جوان‌های خودم درست کردیم که در جام ایران درخشید و اوفارل متقاعد شد که از این تیم بازیکن دعوت کند. من با جوان‌های خودم به تیم ملی راه پیدا کردم و این شناخت و درک متقابل، فاکتور کمک‌کننده‌ای بود.

به نسبت تیمی که قهرمان جام ملت‌های آسیا ۱۹۷۶ شد، کدام بازیکن خارج از این کتگوری در تیم شما هست؟ در واقع شما تیمی درست کرده بودید که فکر می‌کردید کار کردن با آنها راحت‌تر است. بازیکنی خارج از این سیستم در جام جهانی ۷۸ در تیم شما بود؟

در تیمی که وارد زمین کردم خیر اما ممکن است که در ذخیره‌ها تغییری ایجاد شده باشد. در ۷۶ غلامحسین مظلومی حضور داشت اما در جام جهانی مصدوم بود و نتوانست تیم را همراهی کند. در المپیک مونترال قلیچ‌خانی هم بود اما در جام جهانی نه.

دوره سرمربیگری تیم شما کمتر از چهار سال است و در سه تورنمنت شرکت کردید؛ ۷۶ قهرمان جام ملت‌ها شدید، در المپیک مونترال بهترین نتایج تاریخ المپیک ایران را گرفتید و ۷۸ برای اولین بار تیم ملی را به جام جهانی بردید اما بعد از آن دوره کاری جدا شدید. جدایی شما اتفاق افتاد یا دیگر خبری نبود؟ مصاحبه‌ای از شما بود که شنیده می‌شد قصد داشتید در پرسپولیس سرمربیگری کنید. 

من با خدابیامرز عبده صحبت کرده بودم چون واقعا خسته بودم و فکر می‌کردم کشش تیم ملی هم ندارم اما به انقلاب خورد.

شما از تیم ملی استعفا دادید؟

نه من استعفایی ندادم اما با عبده در لندن صحبت کردم که به پرسپولیس بیایم اما همه چیز تحت تاثیر انقلاب قرار گرفت. روز اول انقلاب من را گرفتند و به مدرسه رفاه بردند. سه رو آنجا بودم و سپس بیرون آمدم. در همین زمان از شارجه و باشگاهی به نام الشعب پیشنهاد داشتم و داریوش مصطفوی زحمت زیادی برای من کشید و کار ویزای من را انجام داد و به امارات آمدم.

گفتید که احساس خستگی می‌کردید؛ این خستگی شامل برنامه کاری بود یا حس می‌کردید مورد بی مهری هم قرار گرفته‌اید؟

وقتی خسته بشوی، میل به غذا هم نداری و روی همه چیز تاثیر می‌گذارد. ذهنیت و افکار در زمان خستگی، روی قدرت تصمیم‌گیری هم تاثیر دارد. من از نظر نتیجه زیر فشار بودم و تیم ملی مملکت امانت دست من بود. از طرفی سه ماه سه ماه در اردو بودم و زن و بچه‌ام به آنجا می‌آمدند و من را ملاقات می‌کردند؛ این فقط شامل من نبود و شامل بازیکنان هم بود. همه اینها دست به دست می‌داد تا خستگی روحی و جسمی روی تو تسلط پیدا کند و بگویی کافی است.

اگر شرایط در ایران ثابت می‌ماند و فدراسیون پافشار می‌کرد، ممکن بود که در جام ملت‌های ۸۰ هم در تیم ملی باشید؟

این چیزی که الان مطرح می‌کنید، با شرایط آن زمان مطابقت ندارد.

من انتزاعی فکر می‌کنم؛ در واقع نوار عدم قهرمانی ما در آسیا از جدایی شما آغاز می‌شود و به هر حال تاثیری که شما روی تیم ملی داشته‌اید خیلی بیشتر از چهار سال است و پس از آن ما تغییرات مکرری را شاهد بودیم. فکر نمی‌کردید اگر در سال ۸۰ بودید ممکن بود تیم قهرمان شود؟

خیر. ما در هر دوره‌ای مربیان خوبی در ایران داشتیم و هر کدام خصوصیات خاص خودشان را داشتند؛ حبیبی، شاهرخی، مایلی‌کهن، قلعه‌نویی، دایی و ... خوب هستند اما شانس کار کردن به مربی ایرانی ندادند و فدراسیون همیشه در حال تزلزل بود و به جز صفایی فراهانی، هیچ فدراسیونی خودش قدرت تصمیم‌گیری نداشت. زمانی که رییس شما ثبات کاری ندارد، این مسئله به زمین چمن هم منتقل می‌شود. ما هیچ زمانی در بالا درست نبودیم و رییس فدراسیونی‌ نداشتیم که با قدرت عمل کند و فقط می‌توانم بگویم دادکان، هرچه بود با قدرت بود و صفایی فراهانی هم منطقی کار می‌کرد و فوتبال را می‌شناخت.

بعدها هم در یکی دو دوره برای مربیگری ایران به سراغ شما آمدند؛ فکر می‌کنم یک دوره زمان جام جهانی ۹۸ بود و یک دوره بعد از پروین.

من ۲۵ سال بود که به ایران نیامده بودم و بعد از ۲۵ سال به ایران برگشتم. در هر دوره‌ای هر فدراسیونی با من صحبتی داشته است؛ هر بار به اینجا می‌آمدند و صحبت می‌کردند و می‌رفتند اما من می‌دانستم که چه خبر است. یک‌بار در زمان صفایی فراهانی به من زنگ زدند و گفتند لیاقت و شایستگی خودت است که مربی تیم ملی ایران شوی و بعد از ۴۸ ساعت، یک آقایی به اسم کاظمی آمد و گفت دستور آمده که شما مربی نباشید. من گفتم اصلا کجا منتشر شده که من مربی هستم که حالا دستور آمده؟ بعدها گفتند که حراست گفته مهاجرانی صلاحیت سرمربیگری تیم ملی را ندارد. باقی مواردی که از طرف کفاشیان، تاج، داریوش مصطفوی و ... با من صحبت کردند اتفاق خاصی رخ نداد و جدی‌ترین پیشنهاد در همان دوره صفایی فراهانی بود.

با خود صفایی فراهانی صحبت کردید؟

تلفنی با من صحبت کرد. آن زمان فدراسیون موقت بود و فکر می‌کنم کیومرث هاشمی، علی رغبتی، خبیری و صفایی فراهانی حضور داشتند اما بعد از مدتی که پیگیری کردم تا متوجه شوم جریان چه بوده گفتند حراست گفته بود.

در دوره جام جهانی ۹۸ که ایویچ را برکنار کردند هم بحث شما جدی بود. پس از آن پروین بعد از چهار سالی که از فوتبال ایران حذف شده بود، دوباره برگشت. آن زمان هم آقای صفایی فراهانی بود که ایشان به جای داریوش مصطفوی آمدند.

زمان داریوش به من پیشنهاد شد اما در حد کلام بود و هیچوقت عملی نشد.

برای متولدین ۵۰، اولین خاطره از شما، در مقدماتی جام جهانی ۹۴ و بازی با تیم ملی عمان است که تیم بسیار خوبی بود و اولین بازی هم‌ صفر - صفر شد و علی دایی هم توپ به تیر زد.

من نمی‌خواستم در استادیوم‌ آزادی روی نیمکتی بنشینم که قبلا روی آن برای تیم ملی مملکتم دعا می‌کردم و به همین دلیل به مهدی اربابی، رییس وقت هیئت فوتبال گفتم روی نیمکت عمان تلفن بگذار و من از همانجا تلفنی با دستیارانم صحبت می‌کنم. موارد زیادی بود که گفتند ترسیده بیاید. در مملکت من شایعه زیاد است و شب که بخوابی، صبح ده تا شایعه درست می‌کنند. واقعا دوست نداشتم مقابل تیم ملی مملکتم بنشینم؛ آن هم تیمی که پروین مربی آن است. بازی تمام شد و به علی پروین زنگ‌ زدم. گفتم علی این بازیکنی که یک ربع آخر آوردی چه کسی بود؟ گفت علی دایی. گفتم این بازیکن بزرگی می‌شود. هفته بعد بازی برگشت در سوریه بود؛ علی آمد و یک جفت کفش به او دادم و گفتم تو بازیکن بزرگی می‌شوی و خود علی می‌گوید هنوز کفش‌ها را دارم. اوفارل می‌گفت تو استعدادیاب خوبی هستی و آینده بازیکن را خوب تشخیص می‌دهی؛ من یک‌بار علی دایی را دیدم و در سوریه به او گفتم بازیکن بزرگی می‌شوی و واقعا هم شد. اما در بازی با عمان که اشاره کردید واقعا دوست نداشتم مقابل ایران روی نیمکت بنشینم.

بین صحبت‌هایتان اشاره کردید که اردوهای طولانی مدت داشتید. محل اردوها اغلب کجا بود؟

دهکده المپیک.

درباره حال و هوای آن روزها هم بگویید. گروهی که در فوتبال ایران تاریخ‌ساز هم هستند چطور در آن شرایط سخت شکل گرفت؟ خانواده تیم ملی فوتبال ایران در دوره شما چه شکلی بود؟

ما واقعا خانواه بودیم و همه چیز مشترک بود. من جدا از بازیکنان نبودم و با بازیکنان استراحت می‌کردم، همانجا می‌خوابیدم؛ نه تنها من بلکه شرفی و بقیه دستیارانم هم همینطور بودند و زندگی مشترکی داشتیم که همه با هم شریک بودیم. یکی از مربیان من همیشه می‌گفت بزرگترین تاکتیک، دوستی و رفاقت است. من با همه دوست بودم و یک زندگی مشترک هم داشتم. در طول این زندگی مشترک حادثه‌های زیادی اتفاق می‌افتد. زمانی که بازیکنان به تعطیلات می‌رفتند من و شرفی در اردو بودیم که اگر مشکلی پیدا کردند و زنگ زدند، بتوانیم جوابگو باشیم. در واقع در کنار زندگی مشترک، احساس مسئولیت بالایی نسبت به شغل خودمان داشتیم.

با گذشت اینهمه سال، در دهه نهم زندگی، چه حس و حالی نسبت به آن دوستی‌ها و همکاری‌ها و رقابت‌ها و ... دارید؟

در طی همکاری‌ها، حوادث زیادی رخ می‌دهد؛ به خصوص در فوتبال که حتی نمی‌توانی پیش‌بینی کنی اما من همیشه در ذهنم، خاطرات خوب را تجسم می‌کنم و هیچ خاطره بدی را از دوستم که خودم برای همکاری، انتخابش کردم ندارم؛ باید خوشبین باشم و ذهنیت خوب داشته باشم و الان هم که سال‌ها گذشته از همه، از کادر مربیگری تا بازیکنان تشکر می‌کنم. ما در غم و شادی شریک بودیم. من همیشه می‌گویم با گذشته زندگی نکن و از گذشته تجربه بیاموز اما زمانی که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم که همه مثبت نگاه می‌کردند. یک ضرب‌المثل هست که می‌گوید از درخت جنگلی سوال کردند تو چرا انقدر از تبر می‌ترسی؟ می‌گوید من از تبر نمی‌ترسم، از دسته تبر می‌ترسم که از جنس خودم است. اما من همه کسانی را که از جنس خودم هستند، دوست دارم.

فوتبال مسیری است که شما زندگی خود را در آن طی کرده‌اید و اگر نبود شاید یک شغل دیگر داشتید. درباره فوتبال که زندگی شما را در بر گرفته، چه فکر می‌کنید؟

من یک شانس داشتم؛ خانواده من فوتبالی هستند. برادر همسر من مدیرعامل باشگاه تاج است و جلسات مختلف برگزار می‌شد که گاهی من هم در آن شرکت می‌کردم. خاطرم هست با تیم ملی المپیک برزیل بازی داشتیم و همسر من باردار بود؛ من از پزشکش پرسیدم همسر من چه زمانی وضع حمل می‌کند؟ گفت ۷ شب. گفتم پس بیا با هم برویم فوتبال. رفتیم و زنگ زدند و گفتند خانمت وضع حمل کرده است.‌ من هنوز پاسخگو نیستم و می‌گوید خودت که رفتی، دکتر من را هم‌ بردی. از این حوادث رخ می‌دهد و آدم نمی‌تواند جوابگو باشد.

درباره چیزی که فوتبال از نظر احساسی برای شما به وجود آورده صحبت کنید.

من در فوتبال غرق شدم و تمام فکر و ذکرم فوتبال بود. زمانی که مربی تیم ملی بودم، احساس مسئولیت زیادی نسبت به شغلم داشتم و این احساس مسئولیت طبیعتا باید به بازیکن منتقل شود. من در هر جلسه و تمرین وقتی با بازیکنان صحبت می‌کردم، عطش پیروزی و موفقیت را در چهره تک تک آنها می‌دیدم؛ آن زمان امکانات مالی فعلی نبود اما از نظر تشکیلاتی هیچ نقطه ضعفی نداشتیم و آن دوره ما این میزان لژیونر نداشتیم. من همیشه در قبال این مسئولیت، خودم را قانع می‌کردم که به راه ادامه بدهم.

اگر در فوتبال نبودید ممکن بود سرنوشت زندگی‌تان هم با اتفاقاتی که در ایران رخ داد تغییر کند.

من با فوتبال زندگی کردم. درست می‌گویید؛ معلوم نبود اگر مربی نبودم چه‌ کاره می‌شدم. آنچه مسلم است این است که من افسر با انضباطی نبودم و در سه سال دانشجویی، بیشتر از یک سال بازداشت بودم چون هر زمانی که مرخصی می‌دادند به مشهد می‌رفتم و دو شب دیرتر برمی‌گشتم. من در بین هم‌دوره‌های خودم زبانزد بودم چون بازداشت می‌شدم؛ اگر بازداشت نمی‌شدم باید ۴ صبح بیدار می‌شدم و در سرما می‌دویدم. اینکه سخت نبود؛ من دیر می‌آمدم و به آنجا می‌رفتم و می‌دانستم برای تمرین والیبال و بسکتبال من را بیرون می‌آورند. اگر فوتبال نبود، معلوم نبود چه کاره می‌شدم.

در فوتبال امارات کدام بازیکنان مدیون شما هستند و با نگاه شما یک قدم بزرگ در زندگی‌شان برداشتند؟

بعد از من مربیان بزرگی برای امارات آمده و همه هم مربیان مشهوری بودند که با پول‌های زیادی آمدند اما هنوز می‌گویند مربی به کفایت حشمت مهاجرانی نیامده است‌. چهار دهه گذشته اما هنوز اسم من به عنوان یک مربی اثرگذار مطرح است؛ در طول این سال‌ها ۲۰ مربی به اینجا آمده که اسامی آنها یادشان نیست. من همیشه ولاسکو را مثال می‌زنم که در والیبال کشور اثرگذار بوده است؛ مربی زمانی که جایی کار می‌کند، باید اثرگذار باشد و من فکر می‌کنم این شرایط را در فوتبال امارات داشتم و بازیکنان بزرگ و گمنامی را آوردم که هیچکس نمی‌شناخت. اینجا هم دو تیم درست کردم؛ اما اولین بار با جوانان نتیجه گرفتم. من به باشگاهی آمده بودم که زمین تمرین هم نداشت و تیم را در خیابان تمرین می‌دادم اما آن را به فینال بردم. پس از آن فدراسیون به من گفت بیا سرمربی تیم ملی ما بشو. آن زمان مربی تیم ملی امارات، دان ریوی مربی تیم ملی انگلستان بود که یک میلیون به او دادند و فسخ کردند و با مک بستند. من جوان‌هایی را آوردم که هنوز اسامی آنها در فوتبال امارات مطرح است و تیمی که من درست کردم، سال ۹۰ به جام جهانی ایتالیا رفت.

در یک دوره دیگر هم تیم امارات قهرمان جام خلیج شده که شاکله آن تیم هم، تیم جوانانی است که شما ساختید.

بله. من جوان‌هایی را برای مسابقات جوانان آسیا به ایران آوردم؛ مثل اسماعیل مطر یا فیصل خلیل و ... همه بازیکنانی بودند که فیکس تیم ملی شدند و سلسله مراتب فوتبال را طی کردند. من با تمام مربیان بزرگ دنیا رابطه داشتم؛ مثلا با میلیان میلیانیچ مربی رئال مادرید رابطه تنگاتنگی داشتم. در اتاق فدراسیون فوتبال پرونده تمام مربیان را می‌دیدم و می‌دانستم چه کاره هستند. من در محاصره مربیان برزیلی بودم؛ زاگالو، کارلوس آلبرتو و ...؛ من تنها ایرانی بودم و همه را هم شکست دادم. برای اینکه از علم فوتبال روز دور نباشم، سالی دو ماه که مرخصی داشتم با هزینه شخصی به برزیل سفر کردم؛ از طرف اولیسو رفتم و تمرینات برزیلی را نگاه کردم. خودم هزینه کردم چون در محاصره مربیان برزیلی بودم. تمریناتی می‌دادم که بازیکن می‌گفت این تمرینات را زاگالو به ما داده است. چه چیزی من را وادار کرد؟ اگر می‌خواهی وارد گردونه رقابت بشوی باید با علم روز دنیا آشنا بشوی؛ همه این مسائل من را وادار می‌کرد که به جای تعطیلات به برزیل بروم و مطالعه کنم.

بهترین خاطره: طبیعتا بهترین خاطره در زندگی فوتبالی‌ام، رفتن به جام جهانی است. هیچوقت نمی‌توانم زمانی را که موفق شدم بدون شکست برای اولین بار به جام جهانی بروم، فراموش کنم.

تلخ‌ترین خاطره: تلخ‌ترین خاطره‌ام هم همان جام جهانی است چون من همیشه به جز در بازی‌های جام جهانی، موفق بودم؛ در بازی‌های آسیایی و المپیک همیشه موفق بودم. برای مثال در بازی المپیک با شوروی، ۲-۱ باختیم. در آن دوره تیم ملی و تیم المپیک یکی بود، مثلا لهستانی که شکست دادیم تیم سوم جام جهانی بود. در شوروی مینایوف یا بولوخیم، بازیکنان سال اروپا بودند و در پنج دقیقه آخر، یک توپ بین قلیچ‌خانی و پرویز آمد و با هم تعارف کردند. من تیم ملی فرانسه را دوستانه برده‌ام. من برای اولین بار برای مدال المپیک می‌رفتم؛ این تیم لیاقت و شایستگی داشت و به همین دلیل برای من تلخ‌ترین است.

بهترین بازیکن: من همه بازیکنان را دوست دارم اما تعدادی از بازیکنان در زمان من حضور داشتند که می‌توانند در تیم ملی الان هم بازی کنند؛ مثل قلیچ‌خانی، حسن روشن، قاسم‌پور و نظری. بازیکنانی هم هستند که در ۹۸ فرانسه یا ۲۰۰۶ آلمان حضور داشتند و می‌توانند در هر دوره‌ای بازی کنند؛ مثل علی دایی و علی کریمی.

بدترین بازی: آخرین بازی با پرو در جام جهانی.




انتهای پیام/


لینک مطلب: http://qomefarda.ir/News/item/37880