آنچه در زندگی شهید توسلی بیشتر از مابقی مشخصههایش نظر را جلب میکند، خستگیناپذیریاش در جهاد و مبارزه است. ابوحامد از زمان اولین حضور در جبهههای جنگ در سن شانزدهسالگی دیگر هرگز خط مقدم نبرد علیه استکبار را ترک نکرد و تا آخرین لحظه زندگی برایخدا جنگید.
به گزارش
پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا» به نقل از خبرگزاری حوزه، نامش علیرضا توسلی بود، اما معمولاً ابوحامد صدایش میزدند. نخستین فرمانده فاطمیون افغانستانی در جنگ سوریه بود و در همین جنگ هم به شهادت رسید. جنگی که نخستین تجربه اینچنینی او محسوب نمیشد. از شانزدهسالگی زمانی که دوران نوجوانیاش را تجربه میکرد، اینجاوآنجا، از شمال افغانستان تا غرب ایران در جنگ بود. به کشورش افغانستان عشق میورزید و آرزوهای بسیاری برایش داشت، اما تقدیرش این بود که در سرزمینی دیگر آسمانی شود. سرنوشتش در سوریه رقم خورد، اما تا آخرین روزها، به افغانستان میاندیشید و قلبش برای آنجا میتپید که دربارهاش نوشتهاند تا آخرین لحظه عمر، خودش را سرباز وطن میدانست و قلبش برای آزادی و استقلال افغانستان میتپید. تشکیل حزبی مقتدر و جامع شبیه حزبالله لبنان، متشکل از مجاهدان شیعه افغانستانی در سرزمین مادری، رؤیایی بود که همه عمر برای تشکیل آن کوشید و تلاش کرد و یکلحظه از فکر آن غافل نشد.
کتاب «بادهای سرکش هندوکش» روایتی از زندگی اوست. کتابی که به قلم جواد افهمی تألیف شده و انتشارات خط مقدم، کار چاپ و نشر آن را انجام داده است. نویسنده، روایتش را با خاطرهای شخصی شروع میکند و ماجرای خودش را به ماجرای شهید توسلی پیوند میزند. «سالن انتظار فرودگاه ساری، محل مناسبی برای مرور مطالب و تکالیفی است که باید بعد از رسیدن به مشهد انجام دهم. طبق عادتی کهنه، دو ساعت مانده به پرواز در فرودگاه حاضر میشوم. هرگز پیش نیامده از پرواز جا بمانم. هیچوقت هم پیش نیامده خود را سروقت معمول به فرودگاه برسانم… قرار است حولوحوش زندگی یک فرمانده نظامی افغان تحقیق کنم و حاصل تحقیقاتم را در قالب کتاب، به یک مؤسسه تحقیقاتی بینالمللی بدهم که کارش پژوهش رخدادهای جنگ سوریه است. نوشتن از جنگجویی که گستره رزمش، هیچ حد و مرزی نمیشناخته و برای رهایی وطنش از شر اجانب و استقرار نظام اسلامی در آن، هزاران کیلومتر دورتر از وطن میجنگیده، نباید کار آسانی باشد. با همه این توصیفات، کار تألیف زندگینامه علیرضا توسلی با نام جهادی ابوحامد را بهمحض پیشنهاد پذیرفتم. اینک بعد از مطالعه اجمالی گاهشمار زندگیاش، راهی موطنش مشهد شدهام که همسر و سه فرزندش همراه جمع زیادی از دوستان و همرزمانش در آن شهر ساکناند.»
افهمی همان ابتدا، تکلیف خودش و خواننده را روشن میکند. «قصدم این نیست که از ابوحامد، فرشتهای پاک و بیعیبونقص بسازم و او را همچون شخصیتهای اسطورهای، از دسترس ذهن علاقهمندان به زندگینامه فرماندهان جهادی دور سازم.» به آنچه میگوید پایبند میمانند و تصویری ملموس و زمینی - از مردی که درنهایت آسمانی شد - به ما نشان میدهد. مردی که گاهی خسته و ناامید میشود، گاهی عجول است و حتی برخی اوقات واکنشهایی آمیخته به عصبانیت از خودش نشان میدهد. اما، همین پایبندی نویسنده به درستنویسی، واقعیت مهمی را بهخوبی برای ما روشن میکند و آن اینکه ابوحامد بهراستی قهرمانی بزرگ و شایسته احترام است. مردی شریف و شجاع، با آرمانی بزرگ در قلب و ذهنش که سختیها و تنگناها را تاب میآورد و به مسیری که انتخاب کرده ادامه میدهد.
نویسنده «بادهای سرکش هندوکش» مینویسد که ابوحامد «هرگز پا را از محدوده زیست بشری فراتر نگذاشت و همچون یک انسان، یک انسان مؤمن دارای شناخت جامع از محیط اطراف، صاحب قدرت تحلیل و مسئولیتپذیری، با فرازوفرودی که از هر انسانی انتظار میرود، زندگی را در طول و عرضش ادامه داد و به آخر رساند. نبوغ و استعدادش در امر نبرد، در کنار اشتباهاتی که گهگاه از او سر میزد، او را مبارزی زمینی با ایمانی راسخ و خللناپذیر ساخت است. آنچه در طول زندگی چهل و شش ساله توسلی، بیشتر از مابقی مشخصههایش نظر را جلب میکند، خستگیناپذیریاش در جهاد و مبارزه است. ابوحامد از زمان اولین حضور در جبهههای جنگ در سن شانزدهسالگی، دیگر هرگز خط مقدم نبرد علیه استکبار را ترک نکرد و تا آخرین لحظه زندگی برایخدا جنگید.»
انتهای پیام/