در خاطراتی از مادر شهید آمده است:
موقعی که شهید شد، من بیتابی میکردم. شبی به خوابم آمد و گفت: مادر چرا بیتابی میکنی، سری به یکی از بیمارستانهای تهران بزن ببین چقدر معلول و مجروح آنجا خوابیدهاند. صبح که شد خواب را تعریف کردم، مرا به تهران بردند، وقتی در بیمارستان معلولین و مجروحین جنگ را دیدم شهید خودم از یادم رفت.
برادر شهید میگوید:
یکی از وجوه تمایز او با بقیه خانواده، روحیه، انس و ارتباط بسیار زیاد او با مردم بود. چهرهای نورانی داشت و خوش برخورد بود. از کودکی خود را در سختیها و رنجهای پدر و مادر شریک کرده بود، فوقالعاده باهوش بود. معلمانش او را دوست داشتند. در جوانی وضعیت خاص فرهنگی زمان طاغوت روی او اثر نگذاشته بود و به انجام فرایض دینی و نماز و رازونیاز باخدا اهمیت میداد. در قنوت نمازش میخواند: رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا.
علاقهمند به قرآن و معنویت و جهان آخرت بود. در جوانی کمالات انسانی را از شریعت مقدس اسلام اخذ کرده بود. وقتی در یکی از روستاهای آذربایجان غربی سپاهی دانش بود با مردم روستا مرتبط شد، به آنها خدمت کرد، در رفع مشکلاتشان کوشید، آنها نیز او را دوست داشتند.
اخلاص در عمل داشت، عاشق امام بود، همیشه میگفت هر چه امام بگوید، هرچه رهبر بگوید.
بعد از پیروزی انقلاب که نگهبان هویدا نخستوزیر رژیم شاه خائن بود به او گفت: اصلاً فکر میکردی یک روز ما مستضعفین شما را دستگیر کنیم. وقتی در سال ۵۹ به خدمت فراخوانده شد، عافیتطلبان به او گفتند: خودت را معرفی نکن، بعداً خودبهخود معاف میشوی.
اما او با شجاعت و قاطعیت گفت: رهبرم حکم کرده، فرمان داده، باید اطاعات کنم و بروم.
در جبهه به شهادت همرزمانش، روحیه شهادتطلبی و شجاعتی مثالزدنی داشت. در خط شهدا حرکت میکرد و در آخرین دیدار به من گفت: اگر امامزمان (عج) ظهور کند تکلیف ما چیست؟ اطاعت.
الان زمان امتحان است. اگر ما از امام خمینی اطاعت کنیم مثل این است که از امام عصر (عج) اطاعت کردهایم.
او بسیار مصمم و خلاق بود. نمیتوان او را وصف کرد. خداوند او را در مسیر شهادت هدایت کرد و این شهادت نقطه عطفی در زندگی خانواده ما بود و اثرات و برکات آن هنوز جاری است.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/50987 |