printlogo


هر روز با یک شهید؛
شوخ طبع و آکنده از صفا بود
کد خبر: 51174
در بخشی از زندگی‌نامه شهید محمدرضا تراب می‌خوانید شهید دارای روحی شوخ‌طبع و آکنده از صفا و معنویت بود. یکی از هم‌سنگرانش نقل می‌کند که وقتی از او علّت شوخی‌کردنش را سؤال کردیم در جوابمان گفت: می‌خواهد عزیزان رزمنده که به‌دوراز خانه و کاشانه خود هستند، شاد باشند تا هوای شهر و خانه به سرشان نزند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا»شهید محمدرضا تراب فرزند محمد در سال ۱۳۴۱ در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او در تاریخ هفتم دی‌ماه ۱۳۵۹ در جبهه سوسنگرد بر اثر اصابت گلوله به دست مزدوران صدام کافر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.

 شهید در خانواده‌ای مذهبی، در روز «اربعین حسینی» پا به عرصه وجود گذاشت. نام او را «محمّدرضا» گذاشتند. وی دوران کودکی و نوجوانی را در آغوش پر مهر و محبّت پدر و مادرش سپری کرد و تحصیلات خود را در مدارس قم آغاز نمود.

 سال‌های پایانی تحصیل او در دبیرستان مصادف با اوج‌گیری نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) شد. محمّدرضا با شجاعت ذاتی خویش در اوان جوانی به صف مبارزان و دلاوران انقلاب علیه رژیم ستم‌شاهی پهلوی پیوست. یک‌بار نیز در زمان طاغوت دستگیر شد که پس از مدّتی آزاد گردید.

 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، یکی از حامیان و یاوران مخلص انقلاب شد. وی در ایام تعطیلی مدارس مخلصانه در «جهاد سازندگی» و در روستاها به خدمت به محرومان جامعه می‌پرداخت. او در خردادماه ۱۳۵۹ دیپلم خود را گرفت. محمّدرضا تابستان خود را مانند گذشته به استان لرستان رفت و در جهاد سازندگی به خدمت خود ادامه داد. با شروع جنگ تحمیلی توسّط استکبار جهانی، با آن که محمدرضا در خانواده مرفّهی تربیت شده بود و همۀ امکانات مادّی برای ادامۀ تحصیل و زندگی او مهیا بود، امّا حضور در جبهه‌های نبرد برای او به‌عنوان یک وظیفه انسانی، اسلامی تلقّی می‌شد.

 محمّدرضا به جهت شجاعت و دلاوری‌اش به گروه نیروهای نامنظّم چریکی به فرماندهی شهید عارف، «دکتر مصطفی چمران» انتقال یافت. وی بعد از مدّتی درگیری با دشمن بعثی مجروح می‌شود و به قم برمی‌گردد. بعد از عمل جرّاحی که روی دست او صورت می‌گیرد، با آن که دکتر جرّاح او تأکید کرده بود نیاز به مدّتی استراحت دارد؛ اما عاشقانه به‌سوی جبهه‌ها باز می‌گردد و حتّی در جواب پدرش که در بازار کار می‌کرد و با جدیت عنوان نمود که شما نیز باید مغازه خود را ببندید و به جبهه بیایید.

 سرانجام در یکی از روزهای سرد زمستان ۱۳۵۹ در حوالی «سوسنگرد» نیروهای شهید چمران آماده انجام وظیفه در راه اسلام و انقلاب اسلامی بودند. یکی از آن روزها از طرف دکتر چمران، چند نیروی آرپی­جی زن و تک تیرانداز درخواست گردید تا به مصاف دشمن بعثی در منطقه «کرخه‌کور» بروند. چند نفر از نیروهای دکتر از جمله محمّدرضا آماده شدند تا به شکار تانک‌ها بروند.

 بعد از رفتن آنان، همه بی‌صبرانه منتظر بازگشت آن دلاورمردان بودند. هنگام غروب که چند نفری از بچّه‌ها برگشتند به رزمندگان اعلام کردند که بقیه مجروح یا شهید شده‌اند. همرزمان محمدرضا بعد از ساعت­ها جست و جو و سر زدن به بیمارستان متوجّه شدند که محمّدرضا در نبردی شجاعانه با دشمن زبون به شهادت رسیده است.

 نکته بسیار جالب این جاست که روز قبل از شهادت، محمّدرضا رو به همسنگرانش می‌کند و به آنان می‌گوید: «فردا روز اربعین، مصادف با تولّدم است، چه خوب است که فردا در سالروز تولّدم، اربعین حسینی، به شهادت برسم و به لقای خداوند بشتابم.»

 هنگام تشییع جنازه پاک و مطهّر شهید محمّدرضا تراب، اوّلین مطلبی که همسنگران و همرزمان شهید از پدر و مادر این شهید بزرگوار سئوال کردند در مورد تاریخ تولّد وی بود. مادر این شهید عزیز با صلابت هر چه تمام‌تر، چون شیرزنی دلاور به شهادت فرزندش افتخار کرد و با آرامش کامل پیکر پاک فرزند و دلاورش را به خداوند متعال ارزانی نمود.

 پیکر پاک این شهید گرانقدر در گلزار شهدای قم (شیخان) به خاک سپرده شد و بر روی سنگ قبرش به تاریخ تولّد و شهادتش در روز اربعین حسینی اشاره شده است. شایان ذکر است که شهید محمّدرضا دارای روحی شوخ طبع و آکنده از صفا و معنویت بود. یکی از همسنگرانش نقل می‌کند که وقتی از او علّت شوخی کردنش را سؤال کردیم در جوابمان گفت: می‌خواهد عزیزان رزمنده که به دور از خانه و کاشانه خود هستند، شاد باشند تا هوای شهر و خانه به سرشان نزند؛

 این گونه بود که روح عاشق و ملکوتی محمّدرضا تحمّل زندان جسم را ننمود و عاشقانه در روز تولّدش، اربعین حسینی، با درخواستش از آفریدگار جهانیان به سوی معبود شتافت و در ضیافت ائمّه اطهار به خصوص آقا اباعبدالله الحسین علیه السّلام شرکت جُست. روحش شاد و یادش مستدام باد.


انتهای خبر /

 
لینک مطلب: http://qomefarda.ir/News/item/51174