سعید امامی نسب*: هر چند معنای پیشرفت در حیات انسان در دوران معاصر تحت تأثیر فلسفه سیاسی و اجتماعی غرب رنگ و بوی مدرن به خود گرفته است، اما با توجه به تفکر دینی نیز میتوان به بحث از چیستی و چگونگی پیشرفت پرداخت. از منظر تفکر دینی پیشرفت با هدف و غایت حیات انسانی گره خورده است. تفکر دینی با ارائه مؤلفههای نظری و عملی چیستی و چگونگی پیشرفت را برای انسان تبیین میکند. در اینجا با تکیه بر اندیشههای استاد مطهری پیشرفت معنایی دینی به خود میگیرد، از منظر تفکر دینی پیشرفت نه به معنای کنار نهادن آخرت برای دست یابی به رفاه مادی بلکه به منزله بستر سازی در حیات مادی برای حصول سعادت انسان در دو بعد مادی و اخروی به شمار میرود. از منظر شهید مطهری معنای پیشرفت در چارچوب نظری خاصی در تفکر دینی معنا می بابد. سه مؤلفه خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی در معنا بخشی به پیشرفت در تفکر دینی نقش اساسی ایفا مینمایند. علاوه بر این سه مؤلفه نظری، بررسی نسبت دین و علم و جایگاه هر یک از این دو در پیشرفت از منظر تفکر دینی نقش به سزایی در رفع مشکلات نظری مطرح شده در مسیر پیشرفت در تفکر دینی خواهد داشت.
مقدمه
حکماً اثبات کرده اند عبث واقعی- بدان معنا که کار انسان، عاری از هرگونه غرض و غایتی باشد- هیچگاه از انسان صادر نمیشود و محال است که صادر بشود. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۴ب، ص ۲۱) همه عبثها نسبی است. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۴ ب، ص ۲۲) لذا چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی کنشهای انسان ناظر به تغییر از یک وضعیت مانند الف برای رسیدن به وضعیتی دیگر که واجد مطلوبیت بیشتری از وضعیت نخست است و ما ان را بمینامیم، صورت میگیرد. در واقع هرکنش انسانی همراه با یک تغییر است. تغییری که با توجه به مبدا ادراکی متناسب با خود خیر تلقی میشود. رابطه بین تغییر و پیشرفت عموم و خصوص مطلق است. هر پیشرفتی همراه با تغییر است اما نه برعکس. برای تبیین معنای دقیق پیشرفت باید یک مقدمه دیگر به انچه تا کنون بیان داشته ایم اضافه نمائیم. نقطه مقابل عبث، «حکمت» است. فعل حکیمانه فعلی است که حتی به طور نسبی نیز فاقد غایت و غرض نباشد، و به عبارت دیگر، غرض معقول داشته باشد، و علاوه بر غرض معقول داشتن، توأم با انتخاب اصلح و ارجح بوده باشد (مرتضی مطهری، ۱۳۵۸، ج ۱، ص ۴۶) از آنچه گفته شد به دست میاید پیشرفت نتیجه فعل حکیمانه انسان است.
مؤلفههای پیشرفت در تفکر دینی
برای تحقق کنشهای ناظر به پیشرفت، تفکر دینی مؤلفههای نظری خاصی ارائه میدهد. از منظر شهید مطهری پیشرفت در تفکر دینی در چارچوب این مؤلفههای نظری فهم میشود. ما در زیر به اساسیترین مؤلفههای نظری بر آمده از تفکر دینی که در کنشهای ناظر به پیشرفت انسان نقش ایفا میکنند، اشاره مینمائیم.
خداشناسی ناظر به پیشرفت
خداوند خالقی حکیم است. لذا با ضمیمه کردن انچه در بالا گفته شد با این گزاره به دست میاید، افعال خالق حکیم واجد غایتند. اما این غایت نمیتواند متوجه خود خالق باشد. بلکه باید متوجه مخلوقش باشد. لذا انسان به عنوان مخلوق خداوند واجد غایتی حکیمانه است. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۴ ب، ص ۲۳) پیشرفت از منظر تفکر دینی مسیری در جهت تحقق غایت خلقت میباشد.
جهان شناسی ناظر به پیشرفت
نظام عالم به نحوی است که انسان به نتیجهای که شایسته فعلی که از او سر زده است میرسد. نظام جهان بر اساس عدل پایه ریزی شده است. اگر عالم در مجموعه عللش نگریسته شود، یک رابطه ضروری علی و معلولی بین فعل و نتیجه آن به چشم میاید. (مرتضی مطهری، بیتا، ج ۱، ص ۴۲) گذشته از آیات متعددی که صریحاً ظلم را از ساحتکبریائی بشدت نفی میکند، و گذشته از آیاتی که ابلاغ و بیان و اتمام حجت را از آن جهت از شؤون پروردگار میشمارد که بود اینها نوعی عدل، و هلاک بشر با نبود آنها نوعی ظلم و ستم است، و گذشته از آیاتی که اساس خلقت را بر حق- که ملازم با عدل است- معرفی مینماید؛ گذشته از همه اینها در برخی از آیات، از مقام فاعلیّت و تدبیر الهی بعنوان مقام قیام به عدل یاد میکند:
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط. (ایه ۱۸، ال عمران)
و السّماء رفعها و وضع المیزان (ایه ۷، الرحمن)
در ذیل همین آیه است که رسول خدا فرمود:
بالعدل قامت السّموات و الارض. (صافی، ۶۲۸، ۶۳۸)
«آسمانها و زمین به عدل برپا است».
عدل تشریعی- یعنی اینکه در نظام جعل و وضع و تشریع قوانین، همواره اصل عدل، رعایت شده و میشود- نیز صریحاً مورد توجه قرآن قرار گرفته است. در قرآن کریم تصریح شده که حکمت بعثت و ارسال رسل این است که عدل و قسط بر نظام زندگانی بشر حاکم باشد:
لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط. (آیه ۲۵، سوره حدید)
«همانا فرستادگان خویش را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و مقیاس (قانون) فرستادیم تا مردم بدینوسیله عدل را بپا دارند».
لذا در چارچوب تفکر دینی، تحقق عدل در بستر جامعه، یکی از ملزومات غیر قابل اجتناب پیشرفت محسوب میشود به نحوی که بدون حصول این مقدمه امکان تحقق پیشرفت نیست. نکته جالب توجه آن است که از منظر تفکر دینی عدل جز در جامعه توحیدی امکان تحقق ندارد.
انسان شناسی ناظر به پیشرفت
شهید مطهری در بحث از انسان شناسی ناظر به پیشرفت مؤلفههای متعددی را ذکر میکند که ما در اینجا به مهمترین مؤلفه انسان شناسی ناظر به پیشرفت اشاره میکنیم. بحث خود پیرامون این مؤلفه انسان شناسانه را با یک پرسش آغاز مینمائیم. این مطلب جای تردید نیست که مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجاب آوری را پشت سر گذاشتهاند. طبعاً این پرسش پیش میآید که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقّی در علوم و معارف و صنایع و نظامات، به قهقرا برگشتند؟ یکی از اعتقادات اسلامی که به خصوص مستشرقین آن را به عنوان مانع در مسیر پیشرفت دانسته اند، اعتقاد به جبر و نفی اختیار در میان اندیشمندان اسلامی و به تبع جامعه اسلامی است. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۴ الف،ص ۱۹) این جاست که این سوال مطرح میشود که در قضیه اختیار انسانی تفکر دینی آیا با قائل شدن به جبر مانعی اساسی در مسیر پیشرفت انسان ایجاد کرده است؟ یکی از مسائلی که توجّه بشر را همیشه به خود جلب کرده است این است که آیا جریان کارهای جهان طبق یک برنامه و طرح قبلی غیر قابل تخلّف صورت میگیرد و قدرتی نامرئی، ولی بینهایت مقتدر، به نام سرنوشت و قضا و قدر بر جمیع وقایع عالم حکمرانی میکند و آنچه در زمان حاضر در حال صورت گرفتن است و یا در آینده صورت خواهد گرفت در گذشته، معیّن و قطعی شده است و انسان مقهور و مجبور به دنیا میآید و از دنیا میرود؟
استاد مطهری پس از ارائه یک بحث مبسوط فلسفی، جامعه شناسی نتیجه بحث را این گونه خلاصه مینمایند: طرز تفکّری که شخص در این مسأله پیدا میکند، در زندگی عملی و روش اجتماعی و کیفیّت برخورد و مقابله او با حوادث مؤثّر است. هیچ چیز به اندازه اینکه انسان آزادی خود را از دست رفته و خویشتن را مقهور و محکوم نیرومندتر از خود مشاهده کند و تسلّط مطلق و بیچون و چرای او را بر خود احساس کند، روح او را فشرده و افسرده نمیسازد. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۴ الف، ص ۳۰) تبیین درست از این مساله ان است که انسان خود به عنوان عاملی که خود نیز از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقهای از حلقات علّیتاست سبب تغییر و تبدیل سرنوشتش میشود و به عبارت دیگر، تغییر سرنوشت به موجب سرنوشت و تبدیل قضا و قدر به حکم قضا و قدر، هر چند شگفت و مشکل به نظر میرسد امّا حقیقت است. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۴ الف، ص ۶۰) لذا در عین پذیرش اصل علیت در نظام آفرینش، اختیار انسان نیز به رسمیت شناخته میشود. اوست که اراده میکند و با این اراده دست به انجام فعل میزند و نسبت به نتیجه فعلش نیز مسئول است.
ماهیت شناخت و آگاهی انسان به عنوان مؤلفههای ماثر در پیشرفت از منظر تفکر دینی
آنچه موجب تمایز انسان از حیوان میشود، بینشها و گرایشهای وی میباشد. آگاهی حیوان جزئی، محدود به زیست بوم خود، متعلق به زمان حال است. خواستههای حیوان نیز محدود است. خواستههای وی صرفاً مادی، شخصی، منطقهای و مربوط به زمان حال است. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۳، ص ۲۰) با توجه به ماهیت شناخت و خواستههای حیوان، پیشرفت در خصوص زندگی حیوان معنا ندارد.
اما اگاهی و شناخت انسان ورای ظاهر اشیا را شامل میشود، مخصوص منطق و مکان خاصی نیست. انسان اندیشه خویش را درباره بینهایت ها و جاودانگی ها به جولان میآورد. انسان از نظر خواستهها و مطلوبها نیز میتواند سطح والایی داشته باشد. انسان موجودی است ارزشجو، آرمانخواه و کمال مطلوبخواه؛ آرمانهایی را جستجو میکند که مادی و از نوع سود نیست؛ آرمانهایی که تنها به خودش و حداکثر همسر و فرزندانش اختصاص ندارد، عام و شامل و فراگیرنده همه بشریت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعهای خاص از زمان محدود نمیگردد. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۳، ص ۲۳) چنین شناخت و خواستههایی است که در چارچوب تفکر دینی پیشرفت را معنا دار میکند.
بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان، محصول کوشش جمعی بشر است که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است. این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص درآمده نام «علم» یافته است. علم به معنی اعم- یعنی مجموع تفکرات بشری درباره جهان که شامل فلسفه هم میشود- محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی یافته است.
گرایشهای معنوی و والای بشر، زاده ایمان و اعتقاد و دلبستگیهای او به برخی حقایق در این جهان است که آن حقایق، هم ماورای فردی است، عام و شامل است، و هم ماورای مادی است، یعنی از نوع نفع و سود نیست. این گونه ایمانها و دلبستگیها به نوبه خود مولود برخی جهانبینیها و جهانشناسیهاست که یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است و یا برخی فلاسفه خواستهاند نوعی تفکر عرضه نمایند که ایمان زا و آرمان خیز بوده باشد. لذا انچه انسان را از دیگر حیوانات متمایز میکند، علم و ایمان اوست که هر یک در حیات انسان کارکرد خاصی دارند و نسبت خاصی بین آنها برقرار میباشد. (مطهری ،۱۳۹۳)
رابطه علم و ایمان در تفکر دینی
امروز همه دریافتهاند که عصر علم محض به پایان رسیده است و یک خلأ آرمانی جامعهها را تهدید میکند. برخی میخواهند این خلأ را با فلسفه محض پرکنند؛ بعضی دست به دامن ادبیات و هنر و علوم انسانی شدهاند. در کشور ما نیز کم و بیش پیشنهاد فرهنگ انسانگرا و مخصوصاً ادبیات عرفانی از قبیل ادبیات مولوی و سعدی و حافظ برای پر کردن این خلأ معنوی و آرمانی مطرح است، غافل از اینکه این ادبیات روح و جاذبه خود را از مذهب گرفته است. روح انسانگرایی این ادبیات همان روح مذهبی اسلامی است، وگرنه چرا برخی ادبیات نوین امروزی با همه تظاهر به انسانگرایی این همه سرد و بیروح و بیجاذبه است؟! محتوای انسانی ادبیات عرفانی ما ناشی از نوعی تفکر درباره جهان و انسان است که همان تفکر اسلامی است. اگر روح اسلامی را از این شاهکارهای ادبی بگیریم تفالهای و اندام مردهای بیش باقی نمیماند. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۳، ص ۳۶) لذاست که علم و ایمان نه تنها با یکدیگر تضادی ندارند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند (همان)
از طرفی باید به این نکته نیز توجه داشت که نه علم میتواند جانشین ایمان گردد- که علاوه بر روشنایی و توانایی، عشق و امید ببخشد، سطح خواستههای ما را ارتقا دهد و علاوه بر اینکه ما را در رسیدن به مقاصد و هدفها و در پیمودن راه به سوی آن مقاصد و اهداف مدد میدهد، مقاصد و آرمانها و خواستههایی از ما را که به حکم طبیعت و غریزه بر محور فردیت و خودخواهی است از ما بگیرد و در عوض، مقاصد و آرمانهایی به ما بدهد بر محور عشق و علاقههای معنوی و روحانی، و علاوه بر اینکه ابزاری است در دست ما جوهر و ماهیت ما را دگرگون سازد- و نه ایمان میتواند جانشین علم گردد، طبیعت را به ما بشناساند، قوانین آن را بر ما مکشوف سازد و خود ما را به ما بشناساند. آنجا که علم و معرفت نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیلهای میشود در دست منافقان زیرک، که نمونهاش را در خوارج صدر اسلام و در دورههای بعد به اشکال مختلف دیده و میبینیم. علم بدون ایمان نیز تیغی است در کف زنگی مست. تاریخ گذشته و حال نشان داده که تفکیک علم و ایمان از یکدیگر چه نتایجی به بار میآورد. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۳، ص ۳۸) از انچه تا بدین جا در نسبت بین علم و دین بیان شد، ضرورت وجود ایمان در مسیر پیشرفت روشن شد اما در اینجا باید نکتهای دیگر را نیز اضافه نمائیم. آن چیزی که لازم است مورد توجه واقع شود این است که تنها ایمان مذهبی قادر است انسان را به صورت یک «مؤمن» واقعی درآورد و وی را در مسیر پیشرفت حقیقی سوق دهد. گرایشهای ایمانی مذهبی موجب آن است که انسان تلاشهایی علیرغم گرایشهای طبیعی فردی انجام دهد. علاوه بر این ً اگر جهانبینی انسان صرفاً جهانبینی مادی و بر اساس انحصار واقعیت در محسوسات باشد، هرگونه ایدهپرستی و آرمانخواهی اجتماعی و انسانی برخلاف واقعیات محسوسی است که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس میکند.آنچه نتیجه جهانبینی حسی است خودپرستی است. و ایمان مذهبی انسان را از خود پرستی بیرون آورده توجه وی را به اهداف عالیه متوجه میکند. برای تحقق پیشرفت در جامعه باید کنشهای فردی و اجتماعی، کنشهایی تدبیری باشد. کنشهایی تدبیری کنشهایی هستند که ناظر به غایت و هدفی که هرچند تحققش دور اما سختیشنزدیک است. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۳، ص ۵۸)
انسانیت انسان را عقل و علم و آگاهی و تدبیر او تشکیل میدهد، اما شرط کافی نیست. فعالیت انسانی آنگاه انسانی است که علاوه بر عقلانی بودن و ارادی بودن، در جهت گرایشهای عالی انسانیت باشد و لااقل با گرایشهای عالی در تضاد نباشد، و الّاجنایتآمیزترین فعالیتهای بشری احیاناً با تدبیرها و تیزهوشیها و مآلاندیشی ها و طرحریزی ها و تئوری سازیها صورت میگیرد.
بوعلی در کتاب نجات آنجا که نیاز انسانها را به شریعت الهی که به وسیله انسانی (نبی) بیان شده باشد، توضیح میدهد. میگوید:
فَالْحاجَةُ الی هذَا الْانْسانِ فی انْ یَبْقی نَوْعُ الْانْسانِ وَ یَتَحَصَّلَ وُجودَهُ اشَدُّ مِنَ الْحاجَةِ الیانْباتِ الشَّعْرِ عَلَی الْحاجِبَیْنِ وَ تَقْعیر الْاخْمَصِ مِنَ الْقَدَمَیْنِ وَ اشْیاءَ اخْری مِنَ الْمَنافِعِ الَّتیلاضَرورَةَ الَیْها فِی الْبَقاءِ بَلْ اکْثَرُ ما لَها انَّها تَنْفَعُ فِی الْبَقاءِ. (ابن سینا، ۱۳۷۹، ص ۴۴۱)
یعنی دستگاه عظیم خلقت که نیازهای کوچک و غیرضروری را مهمل نگذاشته است، چگونه ممکن است ضروریترین نیازها را مهمل بگذارد؟! یک ایدئولوژی کارآمد، از طرفی باید بر نوعی جهانبینی تکیه داشته باشد که بتواند عقل را اقناع و اندیشه را تغذیه نماید، و از طرف دیگر باید بتواند منطقاً از جهانبینی خودش هدفهایی استنتاج کند که کشش و جذبه داشته باشند.
نهایت پیشرفت بشر در تفکر دینی
از نظر قرآن این مطلب مسلّم است که حکومت نهایی حکومت حق و نابود شدن یکسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقیان است. کاوش عمیق در احوال کائنات نشان میدهد که انسان نیز به عنوان جزئی از کائنات در آینده به غایت و کمال خود خواهد رسید. آنچه در قرآن آمده است که استقرار اسلام در جهان امری شدنی و «لابدّ منه» است، تعبیر دیگری است از این مطلب که انسان به کمال تامّ خود خواهد رسید. (مرتضی مطهری، ۱۳۹۲، ص۵۳)
آنجا که میگوید: مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ (مائده ،۵۴) (فرضاً شما از این دین برگردید، خدای متعال قوم دیگر را بهجای شما برای ابلاغ این دین به بشریت و مستقر ساختن این دین خواهد آورد) در حقیقت میخواهد ضرورت خلقت و پایان کار انسان را بیان نماید، و همچنین آیه کریمه که میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُالَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (نور ،۵۵): خدا وعده داده است به آنان از شما که ایمان آورده و شایسته عمل کردهاند که البته آنان را خلیفههای زمین خواهد گردانید و تحقیقاً دینی را که برای آنها پسندیده است مستقر خواهد ساخت و مسلّماً به آنها پس از یک دوره بیم و ناامنی امنیت خواهد بخشید (دشمنان را نابود خواهد ساخت) که دیگر تنها مرا پرستش کنند و چیزی را شریک من (طاعت اجباری) قرار ندهند.» و همچنین آنجا که میفرماید: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (۱۰۵، انبیا) همانا بندگان صالح و شایسته من وارث زمین خواهند شد. نوع انسان به حکم فطرتی که در او ودیعه نهاده شده است طالب کمال و سعادت حقیقی خود یعنی استیلا بر عالیترین مراتب زندگی مادی و معنوی به صورت اجتماعی میباشد و روزی به آن خواهد رسید. اسلام که دین توحید است برنامه چنین سعادتی است. انحرافاتی که در طیّ پیمودن این راه طولانی نصیب انسان میگردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانی و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاکم اصلی بر انسان همان حکم فطرت است و بس؛ انحرافات و اشتباهات از نوع خطای در تطبیق است. آن غایت و کمالی که انسان به حکم فطرت بیقرارِ کمالجوی خود آن را جستجومیکند، روزی- دیر یا زود- به آن خواهد رسید. آیات سوره روم از آیه ۳۰ که با جمله: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» آغاز میشود و با جمله «لَعَلَّهُمْیَرْجِعُونَ» پایان مییابد، همین معنی را میرساند که حکم فطرت در نهایت امر تخلفناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خویش را مییابد و آن را رها نمیکند. به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلام را همانند یک مرحله از فرهنگ بشری که رسالت خود را انجام داده و به تاریخ تعلق دارد مینگرند. اسلام، به آن معنی که ما میشناسیم و بحث میکنیم، عبارت است از انسان در کمال نهایی خودش که به ضرورت ناموس خلقت روزی به آن خواهد رسید.
نتیجه گیری و جمع بندی
از انچه بیان گشت به دست میاید در تفکر دینی ما با پی ریزی یک بینش خاص نسبت به خدا، جهان و انسان با مفهومی خاص از پیشرفت مواجه هستیم. از این منظر پیشرفت با فطرت انسان و خلقت وی در آمیخته است. در تفکر دینی انسان مخلوق خداوندی حکیم است که از آفرینش وی غایتی را متوجه خود انسان نموده است. انسان به حکم اختیار با بینش و گرایشی متمایز از ان چه سایر حیوانات از ان بهره مند هستند، توانایی دست یابیبه این غایت که همان پیشرفت حقیقی نوع انسانی میباشد را دارد. از آیات قرآنی چنین بر میاید که بی تردید انسان به این غایت خواهد رسید.
منابع
قران کریم
ابن سینا. (۱۳۷۹). النجاه (ج ۱). تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
مرتضی مطهر. (۱۳۹۲). جامعه و تاریخ. تهران: صدرا.
مرتضی مطهری. (۱۳۹۳). انسان و ایمان. تهران: صدرا.
مرتضی مطهری. (۱۳۹۴ الف). انسان و سرنوشت. تهران: صدرا.
مرتضی مطهری. (۱۳۹۴ ب). عدل الهی. تهران: صدرا.
مرتضی مطهری. (۱۳۷۶). مجموعه اثار شهید مطهری (ج ۱).
*دکترای، فلسفه و کلام اسلامی؛ محقق و نویسنده
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/7514 |