ابراهیم صبح ها به مسجد و اهالی محل خدمت می کرد اما شب ها آرام نمی خوابید، با بچه های بسیج محل، گشت های شبانه می داد تا بقیه خواب آرام داشته باشند شاید در همین شب ها بود که خدا ابراهیم را انتخاب کرد تا در آزمون بزرگی، اسماعیل نفس اش را قربانی کند.
به گزارش
پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، دومین سالی بود مردم غم تبعید امام خمینی(ره) را در دل داشتند که در یک روز سرد زمستانی یکی از سربازان در گهواره امام در روستایی دورافتاده در تربتحیدریه به دنیا آمد نامش را ابراهیم گذاشتند ابراهیم در مکتب پدر روحانیاش قد کشید، ابراهیم بسیار باهوش بود از سن 5سالگی نزد پدر به علم آموزی پرداخت، از همان ابتدا به قرآن علاقه داشت و شروع به حفظ و یادگیری قرآن کرد، حالا دیگر ابراهیم از آتش خشم پهلوی هراسی نداشت و پخش کننده اعلامیه های امام شده بود و درنهایت در چشیدن طعم پیروزی انقلاب با مردم شریک شد.
مادر بارها شاهد مهربانی و محبت ابراهیم به دیگران بود و در دل از داشتن چنین پسری به خود می بالید ، این پسر مهربان با کمک و راهنمایی پدر و دروس مقدماتی حوزه را آغاز کرد و با پشتکار تمام در آموختن دروس توفیق یافت. وی در کنار تحصیل به عضویت بسیج درآمد ، حالا دیگر جنگ نابرابری علیه انقلاب و وطنی شروع شده بود که ابراهیم سهمی از پیروزی آن داشت ، او تاب ماندن نداشت.
پدر جان! من نمیتوانم بخوابم
بااینکه پدر در جبهه بود اما ابراهیم با سن کمش نیز به فکر رفتن به جبهه بود شبی که پدر از جبهه برای مرخصی آمده بود می بیند نیمههای شب ابراهیم برای خوردن آب بلند می شود و دیگر نمی خوابد پدر مهربانانه از او پرسید نیمه شب است چرا استراحت نمی کنی؟ ابراهیم جواب می دهد پدر جان! من نمیتوانم بخوابم در حالیکه احساس میکنم جبهه به من و امثال من نیاز دارد، ذوق جبهه لحظهای او را راحت نمیگذاشت.
ابراهیم عزمش را جزم کرده بود بارها برای رفتن به جبهه اقدام کرده بود اما چون سنش کم بود او را ثبت نام نمی کردند مانند همه نوجوانان آن زمان ابراهیم نیز دست در شناسنامه برد، ابراهیم همیشه می گفت جهاد در راه خدا کوچک و بزرگ نمیشناسد، مگر در کربلای امام حسین (ع)تمام سربازان بزرگ بودند؟!
ابراهیم به آرزویش رسید و با تلاش های فراوان در یک روز گرم تابستانی در سال 62 عازم جبهه شد، عملیات والفجر 3 و جبهه مهران شاهد دلاوری های ابراهیم و هم رزمانش بود.
ابراهیم از ناحیه پا مجروح شده بود و مجبور به استراحت در شهر شد، او به کسب دانش علاقه زیادی داشت با شروح سال تحصیلی به مشهد رفت و در کنار پرداختن به درس حوزه به یادگیری قرآن مشغول شد با وجود مشغله زیاد از تربیت نوجوانان نیز غافل نبود و با همت زیاد به برگزاری کلاس های اخلاق نیز میپرداخت.
وقتی مشاهده کرد گرد غبار بر چهره کتابخانه مسجد محل نشسته است حس کرد دینی بر گردن دارد تلاش فراوانی کرد و کتابخانه مسجد محل که هنوز هم بوی ابراهیم را می دهد احیا کرد حالا دیگر قلبش آرام شده بود.
ابراهیم برای قربانی کردن اسماعیل نفس اش آماده بود
ابراهیم خود را خلاصه در درس حوزه نمی دانست بلکه در آنجا آموخته بود که باید در همه صحنه های انقلاب حاضر باشد جوان بود اما بصیرتی مثال زدنی داشت در آن زمان که منافقان در ترور و توطئه علیه انقلاب اسلامی فعالیت شدید داشتند با شجاعت تمام با آنها به بحث و گفتگو می پرداخت تا باطل بودن راه منافقان را ثابت کند.
در مسجد محله به نوحه سرایی می پرداخت جوانان و نوجوانان را به حضور در مسجد تشویق می کرد صبح ها به مسجد و اهالی محل خدمت می کرد اما شب ها آرام نمی خوابید، با بچه های بسیج محل، گشت های شبانه می داد تا بقیه خواب آرام داشته باشند شاید در همین شب ها بود که خدا ابراهیم را انتخاب کرد تا در آزمون بزرگی، اسماعیل نفس اش را قربانی کند.
ابراهیم در کلاس درس و بحث حوزه به یاد جبهه و همرزمانش بود، باید به قربانگاه می رفت زیرا می دانست اسلام به خون او و امثال او نیاز دارد، تا آنچه را که خوانده بود در جبهه ها عملی کند این بار ابراهیم می دانست که به آرزوی دیرینه اش شهادت در راه حفظ دین خدا خواهد رسید.
سرانجام ابراهیم در لباس طلبگی و آرپیجی به دوش در 29/7/1363 در عملیات جبهه میمک بعد از دلاوری های فراوان از ناحیه سرو گردن مجروح و از آتش نمرودیان زمان به گلستانی حسینی رفت تا برای همیشه نزد خدای خودش روزی طلب کند.
آتش وصل دل ابراهیم خاموش شده
آتش وصل دل ابراهیم خاموش شده و به وصال یار رسیده بود و برای آیندگان راه را در وصیت نامه اش مشخص کرده بود ابراهیم آمریکا را تجاوز گرو و دشمن می دانست در بخش از وصیت نامه این شهید آمده است:
هدف از جبهه آمدن برای ما دفاع از میهن اسلامی و جلوگیری از تجاوزگری آمریکا و حامیانش است. وظیفه مسلمانان این است که دستورات فقیه عالیقدر، امام امت را اطاعت کنند.
برادران و خواهران! از کشورمان دفاع کنید و همیشه متحد باشید و از شما میخواهم راهم را ادامه دهید تا به هدف نهایی خودتان برسید و زیر بار ذلت نروید و گول این منافقین را نخورید و قدر امام امت را بدانید و مانند پروانهای به دور امام دور بزنید و حرفهای امام امت را یکبهیک لبیک گویید. من فقط میخواهم که اسلام باقی بماند و این کار هم میشود.
خواهرانم! کار شما خیلی مهم است، فقط شما باید از حضرت زینب -سلام الله علیها- سرمشق بگیرید و زینب وار باشید.
مرضیه مهدیلو
انتهای پیام/170