آیتالله یزدی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره تشکیل ستاد استقبال از امام خمینی در قم میگوید: «یک شب بنده دوستانم را در قم به خانه دعوت کردم و گفتم: «آن گونه که برمىآید، دیر یا زود حضرت امام به ایران باز خواهند گشت. و به طور حتم به قم خواهند آمد. آیا به همان خانه خودشان در محله یخچال قاضى خواهند رفت؟ اگر چنین کنند، به دلیل کوچههاى تنگ منتهى به خانه مزبور، بازدیدکنندگان به مشکل بر خواهند خورد. ما باید از هم اکنون این مسئله را بررسى کنیم.»
در منزل آقاى صبورى طرح اولیه تشکیل ستاد استقبال از حضرت امام در قم را ریختیم. بعد راجع به محلّ اسکان حضرت امام وارد مشاوره شدیم. بنده به نظرم رسید که باید این مسئله را با آقایان منتظرى و اشراقى هم در میان بگذاریم و نظر آنان را هم جویا شویم. این کار به عهده من گذاشته شد.
در یکى از جلسات بهترین جا براى سخنرانیهاى عمومى امام، مدرسه فیضیه اعلام شد. به خصوص که سخنرانیهاى آتشین امام که مبدأ نهضت بود، در همین مدرسه انجام شده بود و بهتر بود که در این مقطع هم از این مکان علمى سیاسى براى این منظور استفاده شود. در خصوص راه ورودى به مدرسه صحبت شد و برخى بر این عقیده بودند که راه ورود و خروج به مدرسه مناسب با اجتماعاتى از این دست نیست و مردم، به خصوص خانمها به مشکل برخواهند خورد. قرار شد که این اشکال اصلاح شود.»
*تعیین محل سکونت برای امام*
آیتالله یزدی تعیین محل سکونت امام در قم را یکی از مهمترین موارد در آن دوران میداند و میگوید: « اما در خصوص محلّ زندگى امام، به اتفاق به این نتیجه رسیدیم که منزل سابق امام به هیچ وجه براى این منظور مناسب نیست و احتمال این که مردم بازدیدکننده به خصوص خانمها زیر دست و پا بمانند، زیاد است. قرار شد جایى تهیه شود که هم نزدیک به مدرسه فیضیه باشد و هم مردم در آسایش باشند. قرار شد دنبال منزل مناسبى که امتیازات یادشده را داشته باشد، بگردیم.
چند روز بعد عنوان شد که منزلى در خیابان ساحلى نزدیک حسینیه آیتالله مرعشى قرار دارد که در کنار خیابان است و متعلق به یکى از فرش فروشان قم است. قرار شد که ما برویم و آنجا را ببینیم. اگر پسند کردیم، اقدامات بعدى را انجام دهیم. وقتى به محل مراجعه کردیم، دیدیم که منزل مزبور، اعیانى و داراى اتاقهاى متعددى است و محوّطه باز مقابل آن هم براى اجتماعات مناسب است. قرار شد که همان منزل براى اسکان امام در نظر گرفته شود.»
*ساخت جایگاه سخنرانی برای امام*
مدرسه فیضیه نقطه اصلی بود که برای سخنرانیهای امام در نظر گرفته شده بود. آیتالله یزدی روایت جالبی از اقدامات در آن مدرسه دارد:« حتى یک بار به اتفاق آقاى منتظرى به مدرسه فیضیه رفتیم و خود را به لب پنجره کتابخانه که مشرف به حیاط فیضیه بود، رساندیم. در آنجا به اتفاق آقاى منتظرى در جاى فرضى امام ایستادیم. من گفتم: «فرض کنید الان امام تشریف آوردهاند و مىخواهند از اینجا با مردم صحبت کنند. لب این پنجره که عملى نیست.» در نهایت قرار شد که جایگاهى اختصاصى براى امام درست کنند. چند روز بعد طرح این جایگاه را نزد آقاى منتظرى بردند. آقاى منتظرى به من گفتند: «شما دستور ساخت این جایگاه را بده! وقتى آماده شد، من هم مىآیم و نگاه مىکنم.» حاصل کار جایگاهى بود که شما عکس آن را در تصاویر مربوط به آن ایام دیدهاید. این جایگاه داراى پلههایى از آهن بود و امام مىتوانستند بعد از اتمام سخنرانىشان از طریق این پلهها پایین بیایند و سپس از راه پلههاى کتابخانه فیضیه بالا بروند و در اتاقى که براى ایشان در قسمت کتابخانه در نظر گرفته شده بود، استراحت کنند.»
*کمکهای مردم قم به ستاد استقبال*
مردم قم هم همچون دیگران در پشتیبانی از ستاد استقبال در قم بسیار فعال بودند. به روایت آیتالله یزدی: « به هر تقدیر این مرحله هم به پایان رسید و ما آماده استقبال از امام شدیم. در ستاد استقبال هر شب یا یک شب در میان، جلسه داشتیم و به اتفاق دوستان به بررسى مسائل و راه کارهاى لازم براى استقبال بهتر از وجود ذىجودى که سالها از وطن دور بود و مىآمد تا ایران را وارد مرحله تازهاى کند، مىپرداختیم. مردم براى هر چه بهتر برگزارشدن مراسم به ما کمک مىکردند و از کمکهاى مالى و غیره دریغ نمىورزیدند. قفسهاى که در بالاى سر آقاى سلیمانى مسئول امور مالى ستاد استقبال قرار داشت، پیوسته از اسکناس پر و خالى مىشد و حساب و کتاب آن در دفاتر مخصوص ثبت مىگردید.»
*اولین سخنرانی امام در فیضیه پس از 14 سال*
آیتالله یزدی در کتاب خاطرات خود درباره روز ورود امام خمینی به قم می گوید: « همان گونه که بنده احتمال مىدادم، حضرت امام مدتى بعد از تشریف فرمایى به تهران مصمم شدند که به قم بیایند. ما هم منزل اعیانى یادشده را در خیابان ساحلى مفروش کردیم و به امکانات زیادى مجهز نمودیم. امام در بدو ورود به قم در مسجد امام حسن واقع در جنب مدرسه آیتالله خویى در نزدیکىهاى ترمینال کنونى، با آقایان مراجع که به استقبال امام رفته بودند، ملاقات کردند.
امام بعد از اتمام ملاقات با مراجع به منزلى که براى اسکان ایشان در نظر گرفته بودیم، آمدند و بعد از آن قرار شد به مدرسه فیضیه بروند و نخستین سخنرانىشان را در آنجا ایراد کنند. اولین بار که به جایگاهى که ساخته بودیم، تشریف آوردند، روى صندلى نشستند. در اوّلین سخنرانى امام ـ که نوارش هم موجود است ـ صداى جمعیت نشان مىدهد که صحن مدرسه فیضیه مملو از جمعیت است و صدا به صدا نمىرسد. ظاهراً وسایل صوتى هم جوابگوى آن فضا و شرایط نبود. سیل جمعیت گرمازا بود و با آنکه در فصل زمستان به سر مىبردیم، ناچار شدند که روى سر مردم آب بپاشند تا از گرما کاسته شود.
قبل از صحبت امام مردم در اولین دیدار با حضرت امام در فیضیه، سراپاگوش بودند تا سخنان قائد عظیمالشأن خود را استماع کنند؛ کسى که تا پیش از آن تنها در نوارهایى که از نجف و پاریس به دستشان مىرسید، صداى دلنواز او را شنیده بودند. به ناگاه امام به بنده فرمودند که: «شما چند کلمه صحبت کن تا قدرى همهمه جمعیت کم شود.» راستش مانده بودم که در مقابل این سیل جمعیت چه بگویم. لذا قدرى تعلل کردم. دوباره امام فرمودند: «کمى صحبت کنید»!
با توکل بر خدا بسمالله را گفتم و به نحو ارتجال و بداههگویى، شروع به صحبت کردم و دیدم که مىشود صحبت کرد. در خلال صحبت چند بار مردم را به سکوت و آرامش مخصوصاً در هنگام سخنرانى امام دعوت نمودم. صحبتهایم بیست دقیقه به طول انجامید. به هر تقدیر امام بعد از این که فضاى فیضیه قدرى ساکت شد و همهمه کاهش یافت، شروع به صحبت کردند: « من از عواطف شما ملت ایران تشکر مىکنم. من شما ملت رنجدیده را فراموش نمىکنم...» این سخنرانى معروف بعد از آن به دفعات از رسانهها پخش شد.
*تغییر محل سکونت امام*
واکنش امام به محل اسکان خود بسیار جالب بود. آیتالله یزدی نقل میکند: « چند روز پس از آنکه براى حضرت امام خانهاى مناسب و خوب تهیه کردیم، یک روز حاج احمد آقا اطلاع دادند که حضرت امام فرمودهاند: «من در خانه خیابان ساحلى نمىمانم؛ چون خیلى اعیانى است و تزئیناتش زیاد است و براى من طلبه مىروم.» گفتم: «یعنى چه؟ ما این همه براى آماده کردن این خانه تلاش کردهایم.» من این موضوع را با آقایان اشراقى و منتظرى در میان نهادم و مجدداً به یاد کوچههاى تنگ یخچال قاضى افتادیم و به حاج احمد آقا هم گفتیم که: «آیا فکر اجتماع مردم را کردهاید و مىدانید مردم چقدر به مشکل برخواهند خورد؟» احمد آقا گفت: «مىدانید که وقتى امام حرفى را بزنند دیگر بالاى حرف ایشان نمىشود حرفى زد. خلاصه ظرف همین دو سه روز باید در این خصوص فکرى کرد.»
قرار شد احمد آقا خودش با ما همراه شود. شروع کردیم به دیدن خانه. در مسیر خیابان بهار، منزلى پیدا کردیم که از نظر ما بسیار مناسب بود و صاحبش هم از صمیم قلب ابراز کرد که «منزل من در اختیار شما. تا هر وقت که خواستید، مىتوانید از اینجا استفاده کنید.» حاج احمد آقا گفت: «اینجا براى امام مناسب نیست. ولى براى مادرم خوب است. اگر آنها از امام جدا باشند، بهتر است.»
دوباره شروع کردیم به جست و جو [برای خانه امام]. اما خانهاى که باب میل حاج احمد آقا باشد، پیدا نکردیم. تا این که مرحوم احمد آقا گفتند: «اگر موافقید برویم منزل خود شما را هم ببینیم.» گفتم : «منزل ما فوقالعاده کوچک است و بعید است به درد شما بخورد.» گفت: «دیدنش ضرر ندارد.»... احمد آقا منزل را دید، ولى نظر خاصّى نداد. چند روز بعد اطلاع داد که امام فرمودهاند: «به منزل آقاى یزدى مىرویم»، با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که این افتخار نصیب من شده است ولى متعجب از اینکه چطور حضرت امام این جا را بر آن منزل مجلل و بزرگ براى سکونت خود و خانوادهشان برگزیدهاند گفتم: «حاج احمد آقا! اینجا خیلى کوچک است. چهطور مىخواهید رفت و آمدها را تنظیم کنید؟» گفت: «به هر حال امام فرمودند به آنجا نقل مکان مىکنیم.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/16939 |