مهمان ارجمند این برنامه یکی از افراد قدیمی عرصه سیاست کشور است که تقریباً 14-13 سالی است دبیر کلی قدیمیترین حزب سیاسی جمهوری اسلامی را برعهده دارد. سمتهای مختلفی در دوران بعد از انقلاب اسلامی داشته است. استانداری تهران، استانداری خراسان بزرگ، استانداری فارس، شهرداری تهران در زمان جنگ از جمله مسئولیتهای ایشان بود.
هم گفتنیهایی از گذشته و هم از حال دارند. شاید هم حرفهایی که کمتر شنیده شده باشد. در خدمت جناب آقای محمد نبی حبیبی، دبیر کل حزب موتلفه اسلامی هستیم.
سلام، خیلی خوش آمدید.
عرض سلام خدمت شما و بینندگان محترم دارم.
خیلی لطف کردید که تشریف آوردید.
بنده هم از جنابعالی و همکاران شما متشکرم که برای این برنامه زحمت میکشید.
میگویند نام حزب موتلفه همیشه با بازار عجین بوده است و بدنه بازار. از سوی دیگر هم مدرک تحصیلی شما هم جامعهشناسی است. درست است؟
بله.
فضای کشور را چطور میبینید به خصوص اگر بخواهید جامعهشناسی اقتصادی کنید؟
وضعیت کشور را باید به بخش های مختلف تقسیم کرد. من معتقدم در جایی که مربوط به اصل انقلاب و اهداف اولیه انقلاب و جهت انقلاب است شرایط خوبی داریم. یعنی هیچ تغییری در این سه موضوعی که عرض کردم حاصل نشده است ولی متاسفانه در موضوعات مثلاً اقتصادی من معتقدم وضعیت خوبی نداریم. فشار بسیار فراوانی روی دوش مردم به خصوص طبقات کمدرآمد الان وجود دارد.
واقعبینانه هست این فرمایش شما که این همه فشار وجود دارد ولی هیچ عقبنشینی از مردم درباره انقلاب و نظام نمیبینیم.
مردم خود را در حال حاضر و در قبل از سالهای اخیر انصافاً جزو مردم ممتاز کره زمین میدانم. دولتمردان ما میگفتند به علت بیتدبیری دولت قبلی تحریم به ما تحمیل شد و چون دولت تدبیر نداشت به ما تحریم تحمیل شد و بعد تمام حرف نادرست را بارها تکرار کردند که این مصیبتهای ما در امور اقتصادی ناشی از تحریم است چون تحریم ناشی از بیتدبیری دولت قبلی است، اوضاع فعلی ناشی از عملکرد دولت سابق است.
من در موضع دفاع از دولت سابق نیستم. دولت سابق همانند دولت فعلی و همانند دولتهای قبلی هم یکسری نقاط قوت و هم یکسری نقاط ضعف دارد و انصاف حکم میکند همه را با هم در نظر بگیرد. من با برخی از کارشناسان اقتصادی همان زمان صحبت کردم، کارشناس خبرهای که هم علم اقتصاد را میدانستند و هم عمل اقتصادی بلد بودند، از این افراد پرسیدم چند درصد از این اوضاع نابهسامان اقتصادی ناشی از تحریم است.
بین 25-20 درصد گفتند ناشی از تحریم است. بنابراین این که همه چیز را گردن تحریم بیاندازیم حرف درستی نیست. قبول کنیم در مواقعی تیم اقتصادی ما ناموفق عمل کرده است. برخی از افراد تیم اقتصادی ما خیال میکنند فقط باید به خارجیها اتکا کنیم تا مسائل اقتصادی ما حل شود. برخی هنوز این حرف غلط را باور کردند و همواره تکرار میکنند. ما اگر به ظرفیتهای داخلی خودمان تکیه کنیم به نظر بنده عمده مشکلات اقتصادی ما قابل حل است.
در جایی گفته بودید دولت فعلی در خیلی از موضوعات و اقدامات از دولت قبل سبقت گرفته است.
یکی از آنها نوع بکارگیری نیروها در انقلاب در دولت فعلی است. آقای رئیسجمهور وقتی آمدند قول فراجناحی و برخورد شایسته سالارانه در عزل و نصب ها کردند که به نظر من آن عمل نشده است. البته دولت قبلی هم از این سیئه دور نیست. نمیخواهم از دولت قبل دفاع کنم.
دو الی سه ماه پیش آمار از کل کشور گرفتم و از دبیران استانها خواستم بررسی کنند. بنده الان اعلام میکنم که بیش از 90 درصد پستهای دولتی در سراسر کشور در اختیار اصلاحطلبان است. هر کسی تردید دارد این را بررسی کند.
آماری بررسی کردید؟
بله. آقای رئیسجمهور این سلیقه را داشتند و این اشکالی ندارد. ما نمیتوانیم به رئیسجمهور دیکته کنیم چه کسی را عزل کنید یا چه کسی را نصب کنید اما چرا گفتید میخواهیم فراجناحی عمل کنیم؟ متاسفانه برخی از مواقع از کسانی استفاده کردند که نمیخواهم بگویم این نوع استفاده زیاد است که در فتنه 88 در این کشور دخیل بودند و برخی از اینها ممکن است محکوم شده باشند. این واقعاً قابل قبول نیست چون بنده معتقدم فتنهگران سال 88 زندگی شهروندی خود را داشته باشند اما کسی که محکوم است و زندانی شده است و در فتنه 88 در خیلی از موضوعات دخیل بوده است به او هم پست بدهیم.
این یک موضوع است و در مواردی هم موضوع نگاه به خارج از کشور در دولت فعلی خیلی بیشتر از دولت قبلی است. یعنی سعی کردند تا آنجایی که مقدور است دشمنتراشی نکنند ولی باید از افراط و تفریط در ارتباط خارجی بپرهیزیم که از هر طرف افراط کنیم و یا تفریط کنیم به نظر من به ضرر ملت تمام خواهد شد.
بر همین مبنای آمار 90 درصدی بود که گفتید اصلاحطلبان یک پارادوکس دارند که میخواهند پاسخگو نباشند و هم سمتها را داشته باشند.
این را هم بنده عرض کردم. اصلاحطلبان بالای 90 درصد پستهای دولتی را تصدی کردند. رئیسجمهور وقت این نظر را داشتند و ما هم گله نمیکنیم.
طیف تند آنها معتقد است باید مسیر را از مسیر آقای روحانی جدا کنیم.
پارادوکس همین جا است. یعنی اصلاحطلبان خودشان میدانند بالای 90 درصد پستها را تصاحب کردند و خود میدانند مردم از شرایط اقتصادی واقعاً ناراضی هستند. برای این که نگذازند این نارضایتیها به خودشان بچسبد همه را گردن شخص خود آقای روحانی میاندازند و حتی برخی از اینها بیانصافی کردند و تبری هم میجویند.
نمک را خوردید و حداقل نمکدان را نشکنید. مردانه بگویید ما در این رابطه توان اداره کشور را در امر اقتصاد را به صورت ضعیف داشتیم. چه اشکالی دارد این طور اعتراف کنید؟ حالا که محصول کار شما است، سال اول و دوم و سوم و چهارم گردن دولت سابق انداختید. سال ششم هم حق دارند از این حرفها بزنند؟ اخیراً میگویند آقای روحانی میخواهد کار کند و نمیگذارند کار کند.
بعد ما بررسی کردیم که چطور اجازه نمیدهند کار کند و این به چه معنی است. متوجه شدیم در برخی از محافل خصوصی تئوریپردازانه اصلاحطلبان، گفتهاند از حالا باید بگویید نمیگذارند و اگر کار خوب شد میگوییم با وجود این که نمیگذاشتند ما کار را خوب انجام دادیم و اگر کار خراب شد میگوییم از اول گفتیم اجازه نمیدهند.
اگر نمیگذارند، و شما مایل نیستید شکست شما در ذهن مردم شکل گیرد چرا در دوره دوم خیلی با حرارت و التهاب بیشتر به میدان رقابت آمدید؟
باید یک چیزی را اعتراف کنیم که مردم به نقطهای رسیدهاند که برای آنها این مهم است که وضع اقتصادی کشور مطلوب باشد، چه اصلاحطلب بتواند این کار را کند و چه اصولگرا باشد.
من راه نجات کشور از این قضایا را توسعه و تعمیق تحزب در کشور میدانم. الان رقابتهای انتخاباتی ما در ریاست جمهوری همین طور است.
از همین الان برای سال 98 و انتخابات مجلس شروع شده است.
بله. در مجلس همین طور است و در شوراها هم همین طور است. در صحنه انتخابات الفاظ با هم رقابت میکنند. سخنرانیهای خیلی خوب، ادبیات خیلی شیک و مطلوب و مورد علاقه مردم استفاده میشود و در میدان با هم رقابت میکنند. بالاخره یک نفر رئیسجمهور، یک نفر نماینده مجلس و یک نفر عضو شورا میشود. پس از تصدی هم هیچ کسی پاسخگو نیست.
ما معتقدیم اگر در کشور حزب، توسعه یابد باید در مسیری حرکت کند که مثلاً اگر نامزد آن حزب در انتخابات ریاست جمهوری موفق شد برنامههای حزب از قبل برای اداره کشور شکل گرفته باشد. اگر چنین احزابی 4-3 مورد داشته باشیم وقتی انتخابات میشود به جای این که سخنرانی و لفاظی کنند میگویند به ما رای دهید ما پایههای فکری مان این موارد است. دوم این که به این دلیل به ما رای بدهید که برنامههای ما برای اداره کشور در شئون مختلف این ها است.
سوم این که آدمهای ما این افراد هستند که میخواهند مدیر شوند. وقتی رئیسجمهور رای مردم را به عنوان نامزد حزب گرفت برنامههای خود را از قبل کارگروهها سالهای سال کار کردند و او ملزم است برنامههای کارشناسیشده را اجرا کند، جدای از برنامههای کلی که باید به تصویب مجلس برسد یا افرادی که میخواهد بکار گیرد این طور نیست که دائم جلسه چانهزنی درست شود و خواسته باشیم شمع و گل و پروانه را در پست دادن راضی کنیم و بگوییم یک سهم به فلانی بدهیم. این به چه معنی است؟ وقتی وزیر را میخواهید معرفی کنید باید قبلاً کارآمدی این وزیر ثابت شده باشد.
الان هم میگویید، موتلفه یک حزب ریشهدار و کارکرده است ولی آن طبع مردم.... به نوعی مردم با آن فاصله دارند. قبول دارید؟
بله.
یعنی آن رایی که باید داشته باشد را ندارد.
بله. کاملاً این را قبول دارم.
گیر این مسئله در چیست؟
یک زمانی یک حرف بسیار خوب را در اصل قبول داریم ولی شرایط فعلی مناسب برای پیاده کردن آن نیست. این حرف را غلط از آب در نمی آورد، ما در کشور به عنوان موتلفه دو موقعیت داریم. یکی موقعیت ما و مطرح بودن ما، منظورم الزاماً مورد تائید بودن نیست، ما در ذهن خواص کشور اعم از علما، دانشگاهیان، نخبگان مطرح هستیم ولی آیا به همین میزانی که در ذهن خواص کشور و نخبگان کشور مطرح هستیم آیا در ذهن عامه مردم هم مطرح هستیم؟
من معتقدم کمبود ما در همین است. البته برای این که به تدریج ولی به سرعت در ذهن عامه مردم مطرح باشیم برنامه هایی را در چشمانداز خود ترسیم کردیم که حرکت میکنیم. الان بحث قولی و تشکیلاتی در بین نیست. آقایی که میخواهد رئیسجمهور یا نماینده مجلس شود مطالبی را بیان میکند و بعد به راحتی آب خوردن انجام نمیشود و تشکیلاتی پاسخگو نیست.
سال 96 آمدن آقای میرسلیم به نفعتان شد.
سال 95 یک بحثی در شورای مرکزی اتفاق افتاد که بالاخره میخواهیم در انتخابات 96 نامزد داشته باشیم یا میخواهیم صبر کنیم که دیگران چه میکنند. این که ما میخواهیم نامزد داشته باشیم یا صبر کنیم، اولی رای آورد.
چندین ماه کار کردیم و نتیجتاً از بدنه حزب نظرخواهی کردیم. البته شاید اینجا لازم باشد بگویم از ابتدا که این بحث مطرح شد گفتم من خودم داوطلب ریاست جمهوری نیستم. دلایلی داشتم که الان نیاز نیست عنوان کنم. بنابراین چند نفر در معرض رای قرار گرفتند و به تدریج بررسی و نظرسنجی شد تا آقای میرسلیم انتخاب شد.
نفس این که یک حزب آمده میگوید برای اداره کشور نامزد دارم، این موضوع را به نفع تحزب در کشور میدانم. حالا ممکن است نامزد این حزب رای هم نیاورد.
جمنا هم برای خود مطلبی شد و این که تشکیل آن کار درستی بود؟ الان وضعیت آن به چه صورت است؟
در واقع سخنگوی جمنا باید این پاسخ را بدهد که در چه شرایطی است اما بنده معتقدم نفس این که عدهای دور هم جمع شدند و خواستند حتیالمقدور نیروهای خاصی که آنها به آن اصولگرا میگفتند یا کسانی که انقلابی هستند را جمع کنند، کار خوبی بود.
در کار سیاسی این ضرورت بسیار بسیار بیشتر است و امیدوارم این کار تشکیلاتی ... جمنا در این رابطه خاص کار مفیدی انجام داد ضمن این که محصول کار جمنا هم قابل دفاع بود. ما در سال 76 در واقع طیف دوستان همفکر ما دور هم جمع شدند و متفق شدند و از آقای ناطق نوری حمایت کردند ولی رای مجموعه این طیف 26 درصد از مجموع آرا شد.
سال 76 رقابت بین کسانی بود که تازه میخواهند رئیسجمهور شوند و دوره دوم نیست. در سال 1396 کسانی که آمدند رقابت کنند با دولت 4 سال استقرار یافته آمدند رقابت کنند و در مجموع رای آنها به جای 26 درصد سال 76 به 41 درصد افزایش یافت. بنابراین من معتقدم با مقایسه این دو عدد...
اما آیا هیچ ایرادی به جمنا وارد نیست؟ اصولاً وقتی کار دست بشر میافتد باید منتظر باشیم و توقع داشته باشیم و غیر این نمیتوان انتظار داشت.
برای 98 میخواهید چه کنید؟ مشخص است؟
در واقع آنها چیزی اعلام نکردند تا جایی که من اطلاع دارم.
ولی شما جلسات خود را شروع کردید.
ما جلسات خود را برای انتخابات شوراها از 6 ماه پیش شروع کردیم. منتهی در این 6 ماه بیشتر به سیاستگذاری انتخاباتی پرداختیم اما باز ما هم که از 6 ماه پیش به موضوعات انتخاباتی سال 98 پرداختیم در این 6 ماه بحثی درباره این که نامزدها چه کسانی هستند مطلقاً نداشتیم.
الان رئیس جمنا چه کسی است؟
بیشتر جلسات با حضور حجت الاسلام و المسلمین آقای رحیمیان تشکیل میشد و الان هم همان طور است.
سخنگو هم خانم دستجردی است؟
خانم دستجردی الان به عنوان سخنگو فعال نیستند ولی معمولاً مطالب رسانهای را یکی دیگر از آقایان به عهده گرفتند که انجام میدهند.
یک چیز دیگر که به نظر من جعبه سیاه است که باید شما بازش کنید این است که آقای میرسلیم چه شد تا آخرین لحظه باقی ماند؟ چون شما و آقای بادامچیان و آن سه نفری که بودید بیانیهای صادر کردید که از آقای رئیسی حمایت میکنیم ولی آقای میرسلیم تا آخر ماند.
بله. اختلاف نظر ایجاد شد و اتفاقاتی که افتاد به موقع رسانهای هم شد ولی در موتلفه یکی از نعماتی که داریم وجود یک هیات نظارت است که در واقع هیات موسس ما است. هیات موسس یعنی پایهگذاران اولیه مؤتلفه هستند که برخی از آنها از دنیا رفتند و جایگزین برای آنها پیدا شده است.
این هیات نظارت ما فصلالخطاب ما در موتلفه است. یعنی در جایی که اختلاف نظری میرود که به کیان موتلفه لطمه بزند هیات نظارت وارد میدان میشود و با قدرت عمل میکند. آن مسائلی که میرفت خدای ناکرده میرفت انشقاق یا انشعابی در موتلفه ایجاد کند، هیات نظارت ما با ورود قدرتمندانه و مدبرانه توانست ان مسئله را حل کند.
آقای قالیباف هم این نظر را داشت که بماند.
قرار شد از بقیه نامزدها خواسته شود کنار بروند و تنها آقای رئیسی بماند. گروهی مامور شدند با آقای قالیباف صحبت کنند که صبح همان روز یکشنبه ای که منتهی به انتخابات میشد. من از خود ایشان مستقیم شنیدم که به آنها گفته بودند من نظر شماها را برای کنار رفتن قبول ندارم ولی چون جمع تصمیم گرفته است من نظر جمع را برخلاف نظر خودم میپذیرم و کنار رفتم.
آقای رئیسی نظر داشتند اقای میرسلیم بماند یا خیر؟
آقای رئیسی در یک مقطعی گفته بودند آقای میرسلیم خواستند بمانند هم بمانند ولی در مقطع دیگری هم که در انتخابات بود نظر داده بودند که آقای میرسلیم نباشند بهتر است.
یک جایی از شما بود که موتلفه اجازه امضای تعهدنامه را به آقای میرسلیم نداد با جمنا. درست است؟
بله. این درست است.
یعنی آقای میرسلیم میخواست امضا کند؟
آقای میرسلیم هم، وقتی با نامزدها صحبت کردند فرمی را به عنوان تعهدنامه تنظیم کردند که آن موقع هنوز کسی به عنوان انتخاب نهایی انتخاب نشده بود، اما یک فرمی تهیه شد نامزدهایی که با جمنا میخواهند کار کنند این فرم را امضا کنند که اگر جمع جمنا به جایی رسید که غیر از من کسی را انتخاب کند من که این تعهدنامه را امضا میکنم نه تنها کنار میروم بلکه از آن نامزد پشتیبانی میکنم.
روح حاکم بر تعهدنامه این بود. آقای میرسلیم وقتی تعهدنامه را گرفتند گفتند من باید نظر حزب را بگیرم. خودم نمیتوانم تعهدی بدهم که خارج از مصوبات حزب باشد. حزب موتلفه در واقع باید گفت اکثریتی در شورای مرکزی این اجازه تعهد را ندادند.
در جایی گفته بودید ما دوست داریم تا آن جایی جدی فعالیت کنیم که هم برای مجلس نامزد معرفی کنیم، برای کل کرسی ها و حزب موتلفه و هم این که دولت تشکیل دهیم. ممکن است برای انتخابات 98 برای مجلس لیست مستقل بدهید؟
من به یاد دارم دو دوره قبل، نه این دوره، به نظرم دوره قبل یا دوره قبل از آن بود، ما بر اساس فعالیتهای تشکیلاتی خود 200 نفر را شناسایی کرده بودیم که در سراسر کشور بودند که از دید موتلفه استانهای کشور این 200 نفر واجد شرط نامزدی نمایندگی مجلس بودند. این 200 نفر لیستشان هم فراهم شد ولی از ابتدا از قبل، سیاستمان این بود که به عنوان تشکیلات حزبی نباید معطل شویم دیگران چه میکنند و بعد ما بگوییم خوب یا بد است.
ما باید وارد میدان شویم. این لیست را در دورههای مختلف انتخابات تا به الان نه برای این دورهای که در پیش داریم، بلکه در دوره های قبل هم همین بود این لیست را فراهم میکنیم و کردیم. در بزنگاه انتخابات ممکن است دو اتفاق رخ دهد. یک این که اصولگرایان و همفکران ما در تشکلهای گوناگون تصمیم به ائتلاف میگیرند و موتلفه هم خود را جزو این ائتلاف قرار میدهد. دوم این که اصلاً ائتلافی در کار نباشد و هر حزبی میتواند وارد شود. سیاست ما قبلاً این بود و الان هم همین است. گفتیم در هر دو صورت باید با دست پر به میدان برویم.
آقای هادی غفاری گفته بود چه کسی گفته است شهید بهشتی عضو موتلفه بوده است؟ اصلا ظاهراً با این دوستان چلنجی هم داشته است.
مرحوم شهید بهشتی در واقع یک سمتی مهمتر از عضویت موتلفه هم با تصویب حضرت امام در موتلفه داشتند. مرحوم شهید بهشتی، مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید مفتح و مرحوم آقای مولایی که سابقاً تولیت آستان قدس حضرت معصومه (س) بودند، اینها با پیشنهاد موتلفه و تصویب امام شورای روحانیت موتلفه را تشکیل دادند.
بنابراین آقای بهشتی یک سمتی بالاتر از عضویت داشتند. من برای اطلاع هادی غفاری و دوستان ایشان میگویم که اصلا ویراستاری نهایی اساسنامه حزب موتلفه اسلامی در سال1342 با قلم مرحوم شهید بهشتی انجام شده است.
آقای حبیبی شما متولد 1324 در ورامین هستید؟
بله.
چه سالی ازدواج کردید؟
سال 53.
یعنی 29 ساله بودید.
بله.
خطبه عقد را چه کسی خواند؟
مرحوم آیتالله شبستری خطبه عقد را خواندند.
مهریه چقدر بود؟
40 هزار تومان بود.
40 هزار تومان آن زمان؟
بله.
چطور با حاج خانم آشنا شدید؟ سنتی بود؟
من قبل از اینکه به صورت جدی وارد خاستگاری شوم، مشخصاتی را در ذهنم ترسیم کرده بودم که در آن شرایط، همسر آینده من چه مشخصاتی باید داشته باشد. این مشخصات را حفظ بودم. یک شب منزل یکی از ...
چند ویژگی را میتوانید بگوئید؟
به نظرم 7-6 مورد بود که مثلاً یک مورد این بود که حتماً متدین باحجاب باشد و چادری هم باشد؛ البته من حجاب را منحصر به چادر نمیدانم، اما سلیقه شخصی من این است. دوم اینکه اگر مقلد حضرت امام (ره) باشد یک امتیاز برای من است. خود من از سال 1341 مقلد حضرت امام بودم و مدعی هستم در کف خیابان «یا مرگ یا خمینی» را در زمان جوانی گفتم.
در هر تظاهراتی که بنا به نظر حضرت امام تشکیل میشد یا به حمایت ایشان بود حتماً حضور پیدا میکردم، بنابراین میل داشتم همسرم هم مقلد حضرت امام باشد. در آن زمان در دانشگاههایی که ما میرفتیم یک پدیده زشت رضاشاهی حاکم شده بود درباره بدبینی نسبت به روحانیت.
آن پدیده زشت روی بنده هیچ اثری نداشت. یکی از موارد این بود که در شرایط مساوی، روحانیزاده را من ترجیح میدهم. چهارم اینکه تحصیلات ایشان حتماً از دیپلم پائینتر نباشد، یا بالاتر باشد یا دیپلم باشد. دیپلم داشتن خانمها در آن زمان با الان خیلی فرق میکرد.
پنجم این که از سادات باشند؛ خانوادهای که دختر ایشان سید باشد، ترجیح دارد، در شرایط مساوی من اینها را عرض میکنم. باز در شرایط مساوی معتقد بودم اگر معلم باشد، ترجیح دارد. حالا ممکن است سوال شود میل داشتم خرج خانه را ایشان بدهند؟ (میخندد) خیر. ما منتظر بودیم به دلیل کارهایی که میکردیم زندان برویم یا دستگیر شویم. گفتیم اگر چنین اتفاقی افتاد آب باریکه وجود داشته باشد که اینها دست خود را طرف کسی دراز نکنند.
فقط و فقط علتش همین بود والا من معتقد هستم اصولاً اداره معیشت خانواده به عهده مرد است و آن چه مایملک زن خانه است، برای خود اوست؛ یعنی شوهر نمیتواند دستور دهد شما مایملک خود را این طور خرج کنید. میتواند مشورت بدهد ولی حق دخالت ندارد.
تقریباً این ویژگیها از مهمها بود. یک بار با یکی از دوستان ما به قم میرفتیم. تصمیم گرفتیم به زیارت برویم. بین راه گفتیم دوستی در قم داریم و گفتند موافق هستید به خانه آنها برویم؟ من هم گفتم شب میرسیم ممکن است برای آنها زحمت باشد ولی سر زدن مشکلی ندارد. به آنجا رفتیم و مقدماتی فراهم شد و ما زیارت رفتیم و برگشتیم.
وقتی از زیارت برگشتیم من موافق شدم، اگر شام دعوت کردند، بمانیم؛ چون دوستی که منزل ایشان رفتیم اصلاً اهل تکلف نیست و اینطور نیست اگر در منزلشان نان و پنیر و حلوا و خرما باشد فکر کند، فاجعهای رخ داده است. این را کاملاً متوجه شدم.
وقتی از زیارت برگشتیم یک فراغت کامل بود، از من پرسیدند شما ازدواج کرده اید؟ گفتم خیر. گفتند چطور ازدواج نکردید؟ گفتم پیش نیامده است. بعد پرسیدند چه مشخصاتی باید داشته باشد و فکر کردهاید اصلا؟ گفتم بله. همین موارد را آن زمان هم بیان کردم. دو روز بعد ایشان که از قم به تهران آمده بود به من گفتند آقای حبیبی آن مشخصاتی که بیان کردید در ذهن خودتان به قوت خودش باقی است؟
من هم گفتم بله. سالهای روی این فکر کردم و گفته ام. گفتند من الان جایی هستم که یکی از فرزندان دختری که در شرف ازدواج هستند این مشخصات را دارند، شما همین الان به اینجا بیایید. من امتحان دانشگاه هم داشتم و گرفتار بودم، این اواخر سال 52 بود. گفتم فردا امتحان دارم. گفتند من امشب بیشتر نیستم و بالاخره تنظیم کردیم و به انجا رفتیم.
دوباره به قم رفتید؟
خیر؛ آن آقا به تهران آمده بود و مهمان جایی بود. بعداً معلوم شد جایی که مهمان هستند پدر خانم ایشان بودند؛ یعنی همسر من بعد خواهر همسر ایشان بود.
یعنی با هم باجناق شدید.
بله؛ بعدا باجناق شدیم. شب گفتند به اینجا بیایید و من هم دیدم ایشان تنها امشب تهران هستند و من هم مصمم هستم ازدواج کنم، شب به منزل ایشان رفتیم و مدتی با خود آن آقا صحبت کردیم. پدر خانواده امدند که روحانی جلیلالقدر دوستداشتنی بود که ما اولین بار در عمرمان ایشان را میدیدیم. بعد از پدر برادر ایشان که روانپزشک بودند از مطب آمدند و ما دور هم نشستیم. مانند کسانی که 20 سالی است با هم رفاقت داشتیم حرفها این طور گل کرد.
یعنی احساس کردیم کفویتی که در نظر داریم به خصوص در مسائل دینی و انقلابی اینجا وجود دارد. این مقدمه خاستگاری شد و بعد هم ازدواج کردیم.
چند فرزند دارید؟
4 فرزند داریم.
پسر یا دختر؟
سه پسر و یک دختر دارم.
الان چه میکنند؟
پسر اول من کارمند است و یک درآمد حداقلی از محل کارمندی خودش دارد، منتهی یک تخصصی هم در فراهم کردن تولیدات تلویزیونی دارد. اگر یک زمانی جایی مراجعه به او شود آن کار را هم میتواند انجام دهد؛ یک زندگی کاملاً معمولی دارد. بنده هم میخواستم فرزندان خودم را به دستگاههای دولتی معرفی نکنم.
پسر دوم هم کارش برای بخش خصوصی است و ایشان متخصص کارهای کامپیوتری و تربیتی است و در این دو رشته هم فعالیتهایی دارند که بدون وابستگی به دولت و دستگاههای مختلف است. فرزند سوم من دخترم است که بنده فوق لیسانس جامعهشناسی دارم و ایشان هم فوقلیسانس جامعهشناسی دارند.
مسیر پدر را طی کردند.
بله. یعنی دو نفر فارغالتحصیل فوق لیسانس جامعهشناسی هستیم. ایشان هم ازدواج کردند و دو فرزند دارند. فرزند آخر من هم فعلاً شغل معلمی دارد و هنوز ازدواج نکرده و با هم زندگی میکنیم.
خدا حفظشان کند. در جمع خودتان با هم بحث سیاسی هم میکنید؟
مفصل بحث میکنیم.
هم نظر هستید؟
ابتدا ممکن است در بحثها همنظر نباشیم؛ این فضای باز سیاسی در منزل حاکم است، ولی در بسیاری از دورههای انتخاباتی همه ما یک رای دادیم.
آقای محمدنبی حبیبی قبل از انقلاب اولین دستگیریشان چه زمانی بود؟
من اصلاً بازداشت نشدم ولی در تمام تظاهرات قبل از انقلاب بدون استثناء در تظاهراتی که خطر داشت یا نداشت، شرکت میکردم.
اولین سمت خودتان را چه زمانی گرفتید؟
دی ماه سال 58 معاون سیاسی استاندار کرمان شدم.
استاندار آن زمان کرمان چه کسی بود؟
آقای مهندس عباس زارع که از دوستان قبل از انقلاب من بودند و همسران ما از قبل دوست بودند و دوستی آنها باعث شد، ما با آقای زارع ارتباط پیدا کردیم و بعد به ما تلفن کرد که شما بیایید معاون من بشوید. من ابتدا قبول نکردم که در کار استانداری بروم. ایشان یکبار دم منزل ما آمده بودند و من نبودم. یک یادداشت از لای در به داخل فرستاده بودند که «دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی»!
حالا نه ایشان درمانده شده بودند نه پریشان حال شده بودند. در هر صورت این را نوشته بودند. من بعد از این که ایشان این اصرار را کردند به دو نفر زنگ زدم. دو نفری که در حدی سابقه شاگردی آنها را داشتم. یکی مرحوم علامه جعفری بود.
علامه محمدتقی جعفری؟
بله. دیگر هم مرحوم آقای سید مرتضی شبستری که مفسر برجسته قرآن بودند. من به این دو نفر گفتم به کار علمی و کتاب و مشق و دانشگاه بیشتر علاقه دارم. یکی از دوستان اصرار میکند که پست معاونت استانداری را بگیرم؛ خودم مخالف هستم.
علامه چه نظری داشتند؟
علامه فرمودند شماها که قدری کار یاد گرفتید، الان باید با پیروزی جمهوری اسلامی کار کنید، مانند ما در همه دورانها پیدا میشود. این دو نفر من را از تردید بیرون آوردند و از آن سال وارد کارهای اجرایی شدم.
گفتید علامه جعفری... چقدر شاگردی ایشان را کردید؟
من با علامه جعفری به دلیل اینکه خانواده همسرم مخصوصاً برادر خانمم آشنایی داشتند از آن طریق آشنا شدم؛ از سال 53 به بعد بود. وقتی انقلاب پیروز شد من 4 سالی بود که برخی مواقع از علامه جعفری درس میگرفتم. مثلاً در دانشگاه با مشکل مواجه میشدیم در بحثهایی که با کمونیستها داشتیم، کم میآوردیم. به یاد دارم به علامه جعفری زنگ زدم و گفتم در این بحث با کمونیستها سوالی مطرح شده که برخی را باید خدمت شما بپرسم.
بعدازظهر وقت دادند و ما هم رفتیم، گفتیم آقا سوال این است. جالب این است که آقای علامه جعفری به من گفتند سوال همین است؟ گفتم بله. گفت آن کتاب فلان را که در طبقه فلان قفسه کتابخانه من است بیاورید؛ من آوردم. گفت مثلاً صفحه 452 را باز کنید، من هم باز کردم و گفت پاسخ سوال شما در اینجا است که من عجیب از تسلط ایشان بر این همه صفحه کتاب تعجب کردم که بعد به یاد دارم خانم ایشان زحمت کشیدند، یک کاسه خربزه برای ما آوردند و بعدازظهر تابستان بود و علامه جعفری هم به ما تعارفی کردند، ولی خودشان بیشتر از ما به خربزه خوردن پرداختند. وقتی تمام شد یک الحمدالله گفتند و بعد به من گفتند آقای حبیبی همه دنیا همین خربزه است؛ واقعا همین است، دنیا واقعاً در این کاسه خربزه خلاصه میشود. گفتم این درسی بود که آن روز به من دادند.
در هر صورت علت پذیرش من این بود که از طرف این دو بزرگوار به من تاکید شد که وارد کار اجرایی شوم.
بعد هم استانداری فارس.
بله. بعد از معاونت سیاسی استانداری استان کرمان، من استاندار فارس شدم.
به پیشنهاد چه کسی بود؟
عرض کنم که استاندار فارس در یک مقطعی قرار شد تغییر کند و آقای مهندس زارع که من را برای معاونت سیاسی دعوت کرده بودند، بدون اطلاع من به مرحوم آیتالله مهدوی کنی که آن زمان وزیر کشور بودند، میگویند ما شنیدیم در فارس دنبال استاندار هستید و یکی از کسانی که ما پیشنهاد میکنیم، فلانی است.
بنابراین من با حکم مرحوم آیتالله مهدوی کنی در اردیبهشت ماه سال 59 بعد از 5-4 ماه کار در استانداری کرمان، استاندار فارس شدم.
چه مدت در فارس بودید؟
16 ماه بودم.
تقریباً یک سال و 4 ماه بود.
بله.
بعد به کجا آمدید؟
بعد استاندار خراسان بزرگ شدم که باز با حکم آیتالله مهدوی کنی بود.
بعدا هم که استانداری تهران بود.
بعد از جریان استانداری خراسان، من در اردیبهشت سال 62 استاندار تهران شدم.
بعد هم شهرداری تهران.
بله. در شهرداری تهران یک مسائلی پیش آمده بود که یک روز جناب آقای ناطق نوری که وزیر کشور بودند و خود ایشان من را به عنوان استاندار تهران منصوب کردند، گفتند شما امروز بیایید من با شما کار دارم. در واقع نزدیک ظهر دعوت کردند و ما نهار هم مهمان ایشان باشیم. ایشان به من گفتند آقای حبیبی کفگیر ما درباره شهرداری تهران به ته دیگ خورده است. من با آقای نخست وزیر هم صحبت کردهام. ایشان هم موافق هستند و شما از الان شهردار تهران شوید.
وقتی من به شهرداری تهران رفتم در دی ماه سال 62 مسئول شدم؛ داشتند بودجه سال 63 را تنظیم میکردند. کل بودجه شهرداری تهران در سال 63، دو و نیم میلیارد تومان شده بود. الان حدود 20 هزار میلیارد تومان است. در هر صورت رشد کرده است. با دو و نیم میلیارد تومان باید شهر را اداره میکردیم.
حتی قدری پا را فراتر از امکانات خودمان گذاشتیم و مترو را در اولین روزی که معارفه من تمام شد... آن زمان سر مترو نظرات مخالف بسیار شدید و نظرات موافق نسبتاً شدید بود.
آقای هاشمی موافق بود.
بله.
چه کسانی مخالف بودند؟
شورای انقلاب اصولاً در ابتدای انقلاب تصویبنامهای داشت، به خصوص با توجه به شرایط جنگ که فعلاً توقف در امر مترو بود. دولت وقت هم به تبعیت از مصوبه شورای انقلاب ... مگر با یک تصویبنامه جدید باید کار مترو را ادامه میداد، والا از نظر قانونی نمیتوانست ادامه دهد.
مخالفین و موافقین سرسختی داشت که آقای هاشمی خودش کاملاً با مترو موافق بودند و ما هم این را میدانستیم. در واقع فکر کردیم با اهرم شهرداری تهران نمیتوانیم مترو را راه اندازیم ولی با اهرم آقای هاشمی میتوانیم. گزارشات لازم را دادیم، نمایندگان استان تهران با این موافق شدند. آقای هاشمی هم در راس آنها بود، ولی یک سد محکم جلوی خود داشتیم و آن مصوبه شورای انقلاب بود و تقریباً کم میلی دولت وقت بود.
یک بار به یاد دارم برای این که بدانیم مذاق دولتمردان در دولت درباره مترو چیست، عمداً از دبیر وقت هیات دولت خواستم این جزوهای مترو که داشتیم را در کشوی آقایان وزرا بگذارد. روز بعد آقای کازرونی وزیر مسکن به من زنگ زدند؛ البته ایشان موافق کامل بودند. گفتند شما خواستید جزوهها را در کشوی وزرا بگذارند؟ گفتم بله. گفتند برای چه این کار را کردید؟ گفتم برای این که ببینیم در ذهن آقایان چه خبر است.
گفتند آقایان حبیبی یک تکی خوردید که حالا حالاها کلمه مترو را هم نمیتوانید بیان کنید. یک مخالفت صریح در دولت انجام شد، ولی ما مایوس نشدم و ارتباط خودمان را با آقای هاشمی ادامه دادیم، مخصوصاً درباره این قضیه مترو.
یک روز به آقای هاشمی عرض کردم اگر دولت موافق هم باشد که اکثریت موافق نیستند، مقوله مصوبه شورای انقلاب مانع مترو است و لذا من خواهش دارم یک جلسهای از آقای نخست وزیر بخواهید که برای شما بگذارند و ما هم کارشناسان را میفرستیم و یک بخشی از جلسه بحث مترو باشد. آقای هاشمی این را پذیرفت.
یک روز معینی معلوم شد و آقای هاشمی رفتند و ما هم کارشناسان خودمان را فرستادیم. آن زمان جلسات هیات دولت صبحها تشکیل میشد. من با دبیر هیات دولت یک تعاملی کردم و گفتم اگر جلسه هیات دولت امروز مترو را تصویب کرد، من خواهش دارم خبر را به 9 شب نگذارید و همین 2 بعدازظهر بگویید. آن هم حرف ما را پذیرفت.
بحث درباره مترو در هیات دولت شد؛ آقای هاشمی گفتند من شنیدهام عدهای مخالف و عدهای موافق هستند. من آمدهام حرفها را بشنوم. جالب این است که هر حرف کارشناسانه ای که مخالفین بیان کردند آقای هاشمی همه را حفظ بودند و در جلسه جواب دادند.
در نهایت به آقای نخستوزیر گفته بودند درباره مترو دولت نظر بدهد؛ رای گرفتند. 19 نفر از اعضای هیات دولت، وزرا در آن جلسه بودند، 14 نفر رای مثبت دادند و 5 نفر هم رای منفی دادند.
خبر را خواندند؟
بله. آقای هاشمی بعد تصمیم گرفتند که بیشتر از گذشته این را مردمی کنند. خطبهای در جمعه خواندند که خطبه کامل را به وصف مترو پرداختند و گفتند مردم دارند سم تنفس میکنند، چرا با مترو مخالفت میشود. خطبه را خواندند و اثرگذار هم بود. من فردا به آقای کازرونی زنگ زدم و گفتم شما گفتید، در هیات دولت یک تکی خوردیم، الان پاتک زدیم. الحمدالله وسیله فراهم شد در همان دوره که من بودم کار مترو با جدیت تمام شروع شد. البته در موقع افتتاح مترو یکی از کسانی که دعوت نشد و در جلسه افتتاحیه نبود، بنده بودم.
چطور؟
نمیدانم.
حتماً فراموش کرده بودند؛
بله یادشان رفته بود شاید
ولی در دوران شما متوقف نشد.
نخیر؛ البته مخالفتی هم از سوی آیتالله منتظری داشتیم که بعد از این غائلهای بود که من توضیح دادم. یعنی بعد از اینکه کار انجام شد و دولت تصویب کرد آقای هاشمی هم خطبه را خواندند، در یک سخنرانی آیتالله منتظری که قائم مقام رهبری هم بودند درباره مترو مخالفت صریح اعلام کردند. ما در اینجا تک دوم را خوردیم.
با چه استدلالی بود؟
حالا نمیدانستیم استدلال چه بود ولی در مقابل مخالفت صریح ایشان قرار گرفتیم. ما به آقای هاشمی زنگ زدیم که ان غائله اولی را کمک کردید و دومی را هم شما کمک کنید. شما از آیتالله منتظری وقت بگیرید و ما توضیح میدهیم؛ اگر توضیحات ما قانعکننده بود، نظر ایشان ممکن است تغییر کند.
آقای هاشمی زنگ زدند که شهردار تهران به اتفاق معاون وزیر کشور و چند نفر دیگر درباره مترو میخواهند با شما صحبت کنند؛ ایشان هم موافقت کردند. رفتیم و ابتدای جلسه گفتیم ما در تائید مترو میخواهیم، صحبت کنیم و خبر هم داریم که مخالف هستید منتهی یک خواهش داریم که از الان اگر مقتضی میدانید، یک ضبط صوت اینجا باشد که حرفهای ما و نتیجهگیری آخر شما، در آن ضبط شود و ایشان هم موافقت کردند. دستور دادند ضبط صوت آوردند، از ابتدا همه حرفها ضبط شد.
به آقای منتظری گفتیم شما چه دلیلی برای مخالفت دارید؟ ایشان گفتند البته من خودم یک ملاقاتی چند وقت پیش با یک عدهای داشتم و اینها به دلایلی که الان برای شما میگویم، با راهاندازی مترو مخالف بودند. بنده هم به ایشان گفتم ما هم جزو موافقین هستیم و میخواهیم دلایلی که آنها بیان کردند را بدانیم و استدلال کردیم که دلایل آنها را به این دلایل قبول نداریم. ضمناً یکسری حرفهای ایجابی هم داریم؛ به این دلایل موافق هستیم.
مرحوم آیتالله منتظری گفتند من به حرفهای شما قانع شدم و بنابراین شما بروید کار را ادامه دهید. من هم گفتم شما قائم مقام رهبری هستید و ما برخلاف نظر صریح چند روز پیش شما عمل کنیم؟ گفت آن را خودتان حل کنید. من گفتم اجازه دارم از طرف شما طوری این قضیه را حل کنم؟ گفتند از طرف من اختیار دارید، هرطور میخواهید عمل کنید.
در نهایت میخواستیم خداحافظی کنیم خواستیم یک نسخه از نوار را به ما بدهند. ایشان موافقت کردند و این نوار الان در سابقه مترو موجود است.
در مقطعی هم معاون وزیر راه بودید؟
و رئیس هواپیمایی کشوری بودم.
در زمان چه کسی بود؟
آقای سعیدی کیا.
و معاون وزیر بازرگانی زمان آقای؟
آقای آلاسحاق.
قائم مقام آقای رفیقدوست هم در بنیاد مستضعفان بودید.
بله. من چند سالی هم آنجا قائم مقام ایشان بودم.
بعد هم در سال 73 عضو موتلفه شدید. تا 73 چرا عضو این حزب نبودید؟
من اصولاً اعتراف میکنم درک قابل توجهی از اثرات کار تشکیلاتی در ذهنم شکل نگرفته بود و بعداً که بیشتر با موتلفه محشور شدم، این جمله نتیجه این 20 و چند سالی که آنجا بودم را عرض میکنم، من واقعاً کار کردن برای موتلفه اسلامی را تقدس قائل هستم.
شما جایگزین مرحوم آقای حبیبالله عسگر اولادی شدید. اتفاقی در اواخر عمر ایشان افتاد که سر قضیه فتنه 88 بود و نظراتی که ایشان درباره برخورد با سران فتنه داشتند؛ چطور این طور شد؟
در تاریخی ایشان در یک جلسه موتلفه اسلامی ابتدا به ساکن بدون اینکه قبلاً مقدمهای چیده باشند، گفتند من امروز آمده ام از شورای مرکزی یک سال مرخصی بگیرم، چون برخی ها گفتند که ایشان استعفا بدهند. چنین حرفی دروغ است و ایشان گفتند امروز آمدهام از موتلفه یک سال مرخصی بگیرم، چون میخواهم یک کارهایی بکنم که شماها با آن کارها موافق نیستید.
ایشان گفتند من اعتقاد شخصی دارم که ریشه کار فتنه 88 در خارج از کشور است و تعبیر مقام معظم رهبری را قبول داشتند که آقا در مقطعی فرموده بودند ریشه فتنه 88 در خارج از کشور شکل گرفته و در داخل یک عدهای به دام افتادند. بنابراین این به دام افتادن، یعنی به تعبیر آقای عسگر اولادی، «مفتون شدن» همان مذاکرات اولیهاش با موتلفه بود.
گفت من در این رابطه میخواهم از حیثیت شخصی خود استفاده کنم و میخواهم نامه بنویسم و از خدمات دوستان تقدیر کنم، ضمناً بتوانم اینها را متقاعد کنم که یک حرفی علیه آمریکاییها و علیه ریشههایی که در خارج کشور شکل گرفته بگویید که مردم بدانند، شما وابسته به آنها نیستید و علاقهای به آنها ندارید؛ حالا ممکن است نظرات شما در اینجا با عده ای مخالف باشد.
بنابراین آقای عسگر اولادی برای این مقوله سرمایهگذاری کردند که آن آقایانی که فتنه را اداره میکردند، متقاعد شوند که یک تبری از ریشههای خارجی فتنه 88 بجویند. چون برای ما ثابت بود واقعاً از چندین ماه قبل از انتخابات سال 88 ریاست جمهوری، دشمن داشت کار میکرد و موضوع تقلب در انتخابات را 7-6 ماه قبل انتخابات مطرح کرد.
آقای عسگر اولادی نتیجهای هم گرفتند؟
آقای عسگراولادی تمام همت خود را صرف کرد ولی متاسفانه هیچ پاسخ موافقی دریافت نکرد، البته اکثر آنها اصلاً پاسخ ندادند.
دیداری هم همراه با آقای عسگراولادی با آقای روحانی داشتید.
بله.
بعد از ریاست جمهوری ایشان بود.
بله.
نکتهای از ابن جلسه دارید؟
ایشان در اول جلسه گفتند آقای روحانی هم شما میدانید و هم ما میدانیم شما نامزد ما نبودید و در رقابت شما پیروز شدید. ما آمدهایم به شما بگوییم در دوره انتخابات رقیب شما بودیم و الان آمدهایم که به شما بگوییم نه تنها با شما مخالفت نمیکنیم، نه تنها چوبی لای چرخ شما نمیگذاریم، آمده ایم بگوییم آماده استفاده از ظرفیت موتلفه برای دولت شما را داریم. نمیخواهیم از این حرف ما تعبیر شود که چند وزارتخانه را به ما بدهید؛ هر نوع پشتیبانی که خود شما مصلحت میدانید.
حتی این کلمه را مرحوم آقای عسگراولادی بکار گرفتند که آقای روحانی شمای روحانی رئیسجمهور رسمی کشور ما، از حالا به بعد شما را «منّا» میدانیم. عین کلمه مرحوم آقای عسگر اولادی بود. آقای روحانی هم بعد از صحبتهای مرحوم آقای عسگر اولادی مطالب خوبی بیان کردند و گفتند من هم شما را منّا میدانم.
این پاسخ آقای روحانی بود. منتهی در پایان جلسه قرار شد برای اینکه از آن دسته از ظرفیتهایی که موتلفه دارد در کمک به دولت استفاده شود، قرار شد یک نفر معرفی کنیم و یک نفر هم آقای روحانی معرفی کنند که این جلسه را پیگیری کنند که چه موقع و برای چه کاری و چه موضوعی از ظرفیت موتلفه استفاده شود. این قرار گذاشته شد، در همان روزهایی که آقای روحانی در پشت میز ریاست جمهوری ننشسته بودند.
تا امروز آذر ماه سال 97 هست کسی از طرف ایشان معرفی نشد که آن جلسه را ادامه دهیم. در هیچ موردی هم حتی در یک مورد عادی با موتلفه هیچ مشورتی انجام نشده است؛ البته آقای احمدینژاد هم مشورت نمیکردند، نه فقط ایشان.
یک چیزی را درباره جمعیت اصولگراها میگویند که بعد از شخصیتی مانند آیتالله مهدوی کنی یا مرحوم عسکراولادی که به رحمت خدا رفتند، دیگر اصولگراها آن ستونی که بتوانند تکیه کنند را ندارند. این را درست میدانید؟
در دوره مرحوم آیتالله مهدوی کنی، ایشان به صراحت در میدان کار سیاسی میآمدند که با حفظ وجههای هم سیاسی و هم شرعی، اما در حال حاضر به نظرم میرسد که مخصوصاً فقدان مرحوم آیتالله مهدوی کنی به طور کامل جبران نشده است، نه اینکه بگوئیم اصلاً جبران نشده است.
شخصیتهای بسیار بزرگی الان هم داریم. توقع ما به عنوان احدی از جمع اصولگرایان این است که روحانیت، مشخصاً جامعتین حتماً آن شرایط قبلی را که برای نیروهای انقلاب محوریت میکردند، بیشتر از گذشته و در شرایط حاضر حتی روی دوش بگیرند. این توقع را از روحانیت داریم و امیدواریم که این توقع ما برآورده شود.
خیلی سپاسگزارم.
بنده هم از جنابعالی و دیگر همکاران که زحمت کشیدند، متشکرم.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/184 |