عربها همواره به صورت سنتی، مدعی موضوع فلسطین بودند و سایه سنگین خود را به عنوان قیم فلسطین در تجاوز دشمن صهیونیستی به رخ میکشیدند. اتحادیه عرب به عنوان محفل اصلی و بزرگ کشورهای عربی که سیاستهای کلان در آن پایهریزی میشود، ارتباط کشورهای عربی با اسرائیل را ممنوع اعلام کرده است.
اما فضای سیاسی امروز گویی غیرت عربها درباره فلسطین را از بین برده و مرزبندیهای جدیدی را در منطقه ایجاد کرده است.
یک ماه پس از اعلام توافق خفتبار امارات و رژیم صهیونیستی در خصوص عادیسازی روابط، روز جمعه و همزمان با سالگرد حادثه برجهای دوقلو در نیویورک، دونالد ترامپ از وقوع ننگی دیگر در میان حاکمان عرب خبر داد و دومین کشور واقع در شبهجزیره عرب اقدام به عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی کرد.
گروههای مقاومت یکی پس از دیگری اقدام بحرین را محکوم کردند. صائب عریقات، دبیرکل کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین اقدام بحرین را قطعهای از پازل معامله قرن خواند و در اینباره گفت «این اقدام اعلام رسمی پذیرش معامله قرن و حاکمیت اسرائیل بر مسجدالأقصی و قدس و آغاز تغییری بنیادین در سیستم سیاسی جهان عرب است». عریقات تأکید کرد که اگر اسرائیل ۱۹۳ سفارت را به قدس انتقال دهد، اراضی اشغالی روی ثبات به خود نمیبیند.
هرچند که اقدامات کشوری در مقیاس بحرین چندان نمیتواند تاثیرگذار باشد، نباید از پیامدهای سیاسی این اقدام برای منطقه، صهیونیستها، سایر کشورهای عربی و آمریکا غافل شد.
مهمترین موضوع آن است که اتفاق این روزها برآیند کدامین تحولات گذشته است؟ و اینکه حاکمان عرب در بدهوبستانهای سیاسی آبروی خود و خاندانشان را با چه چیزی معامله کردهاند؟!
موضوع فلسطین آنقدر در میان سران عرب مهجور و مظلوم واقع شده، که سران عرب حتی حاضر نشدند که در نشست روز چهارشنبه یک بیانیه علیه نقض آشکار بندی در اتحادیه مذکور از سوی امارات، صادر کنند. با آنکه ابوظبی و منامه قطعنامه اتحادیه عرب را نقض کردند اما اعتراضی علیه آنها شکل نگرفته است.
دو عامل مهم کشورهای حاشیه خلیجفارس را در مقطع کنونی مجبور به سازش با رژیم صهیونیستی کرده است. سُراغ اولین اهرم فشار علیه آلنهیان و آلخلیفه برای تن دادن به رابطهای عادی با اسرائیل را باید در واشنگتن گرفت. مجهول امنیت کشورهایی همچون امارات و بحرین در مقابل «تنشهای خودساخته» در برابر ایران، آنها را ناچار کرده تا طی سالهای اخیر دست به دامان آمریکا باشند و بمانند. امنیت بزرگترین دغدغه برای کشورهای کوچک در جنوب خلیج فارس است. از طرفی دیگر ترامپ در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در این کشور، به اقدامات «نمایشی» و «دهن پُرکن» بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد و چه اقدامی بهتر از اعلام رسمی ایجاد سازش بین اسرائیل و کشورهای عربی!
بنابراین یک بدهوبستان سیاسی بین آمریکا و ابوظبی/منامه، اسرائیل را به کشورهای عربی بیشتری پیوند زد. به عبارت دیگر، «تامین امنیت» در برابر اقدام به عادیسازی روابط.
تلاش زیاد امارات برای دریافت جنگندههای F-۳۵ از آمریکا به ازای توافق با رژیم صهیونیستی شاهدی بر ادعای فوق است.
از سویی دیگر، عربستان به طور سنتی در میان کشورهای عربی از شاخصهایی برخوردار است که عربها اقدامات خود را با آن تنظیم میکنند. آلسعود که خود را خادم حرمین شریفین میخواند همواره الگوی سایر کشورهای عربی بوده و سایرین جرأت ندارند که اقدامی فراتر از رفتار و عملکرد ریاض مخصوصا در حوزههای مذهبی انجام دهند. عربستانِ تحت حکومت ملک سلمان دارای مختصاتی است که با دوران رهبری ملک عبدالله تفاوت دارد. پیش از ملک سلمان، عربستان سعی میکرد تا ظاهر امور را در حوزه سیاست خارجی به نحو شایستهای حفظ کند. اما حکومت کنونی در عربستان با حضور عناصری مانند محمد بنسلمان، هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست و دست به هر اقدامی میزند، اقداماتی که بعضا بسیار هم تعجبآور است!
ریاض به طور رسمی اقدام به سازش با اسرائیل نکرده است، اما ارتباط پنهان و خوب ریاض و تلآویو برکسی پوشیده نیست؛ بنابراین عامل مهم دیگر که سازش امروز را رقم زده، این است که زشتی یا اصطلاحا «قباحت» رابطه با اسرائیل از نظر عرفی و شرعی در میان کشورهای عربی از بین رفته است و مسئولیت این مسئله بر دوش آلسعود است.
با یک رجوع ساده به کارنامه آمریکا در منطقه، میتوان فهمید که بدهوبستان امارات/ بحرین با آمریکا به هر ترتیبی که شکل گرفته، عاقبت خوشی ندارد. دیوار آمریکا در منطقه سستتر از آن است که بتوان به آن تکیه زد. آلنهیان و آلخلیفه ماجرای صدام در جنگ اول خلیج فارس و پشت کردن آمریکا به بغداد را نباید به باد فراموشی بسپارند! ابوظبی و منامه اکنون نزد افکار عمومی جهان عرب باید پاسخگو باشند که «شرافت عربی» را با چه دستآورد ملموسی معامله کردند؟!
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/20224 |