این نیرو قویترین لشکر در منطقه غرب آسیا که لشکر ۹۲ زرهی اهواز بود را در اختیار داشت. این لشکر به قدری قدرتمند بود که وقتی رزمایش برگزار میکرد، ارتش کشورهای همسایه به حالت آماده باش در میآمدند. هنگامی که ارتش بعثی عراق به کشورمان حمله کرد؛ این نیرو که دلاوران و قهرمانان بسیاری را به خود دیده است و نام بسیاری از آنها برای ما آشناست و برخی دیگر از آنها نیز گمنام و یا کمتر شناخته شده هستند در مقابل متجاوز ایستاد. همین قهرمانان عملیاتهای مهمی را در این دوران انجام دادند که میخواهیم یکی از این دلاورمردان را معرفی کنیم.
امیر سرلشکر شهید غلامرضا مخبری یکی ازفرماندهان مبتکر و خلاق نیروی زمینی ارتش است که در ۲۳ دی ماه سال ۱۳۲۳ در قوچان از توابع استان خراسان رضوی و در یک خانواده مذهبی و فرهیخته چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی را در دبستان «دارا» و دبیرستان را هم در محل زادگاهش گذراند و به علت علاقه به نظامی گری در سال ۱۳۴۳ وارد دانشگاه افسری ارتش در تهران شد. پس از گذشت سه سال توانست تا با درجه ستوان دومی از این دانشگاه فارغ التحصیل شده و برای طی دوره مقدماتی به شیراز رفت. دوره مقدماتی را که به اتمام رساند به عضویت تیپ لشکر ۱۶ زرهی قزوین درآمد.
غلامرضا دوره مقدماتی را که به پایان رساند، دوره عالی فرماندهی و ستاد در دافوس را هم در سال ۱۳۵۷ گذراند که این ایام با پیروزی انقلاب اسلامی و اتفاقات آن مصادف شده بود.
انقلاب اسلامی که پیروز شد، او نیز مانند سایر ارتشیان وفادار به امام، انقلاب و کشور به خدمت در ارتش ادامه داد. مخبری در سال ۱۳۵۸ و با بروز ناآرامیها و حوادث گوناگون در کردستان با عنوان فرماندهی یگان اعزامی از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به این منطقه رفت تا ضد انقلاب را تار و مار کند. ماموریت او در این مناطق تا ۶ ماه ادامه داشت که همه این مدت در منطقه مهاباد گذشت. اما این پایان کار سرگرد شهید غلامرضا مخبری نبود و یکسال پس از آن یعنی در سال ۱۳۵۹ و با تهاجم رژیم بعثی به کشورمان او نیز به عنوان فرمانده گردان ۱۲۵ پیاده مکانیزه تیپ دوم لشکر ۱۶ زرهی قزوین به فرماندهی سرهنگ سیروس لطفی به منطقه خوزستان و دهلاویه اعزام شد.
سرگرد مخبری یکی از فرماندهان موثر در آزادسازی بستان در عملیات طریق القدس بود و با حضور در منطقه رقابیه نقش فعالی در آزادسازی این منطقه و به خصوص پل سابله که در فتح نهایی بسیار حیاتی بود، داشت. او به همراه همرزمش شهید سرتیپ مسعود منفرد نیاکی در لشکر ۹۲ زرهی قزوین چنان رشادت و شجاعتی از خود نشان داد که سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در منطقه عملیاتی به او درجه سرهنگی اهدا کرد.
سرتیپ سیروس لطفی که در عملیات پل سابله ظاهراً فرمانده رده بالاتر شهید مخبری بود، بعد از تشریح وضعیت عملیات و پیروزی نیروهای تحت امر شهید مخبری در خاطرهای که در کتاب «میان خون» آمده، میگوید: «ابتکار و شجاعت مخبری مستحق یک تشویق آنی بود؛ لذا در همان حال عملیات با بیسیم از تیمسار صیادشیرازی، فرمانده نیروی زمینی دعوت کردم که برای دادن درجه تشویقی به این سرباز مخلص و فداکار اسلام خود را به پل سابله برساند. هنگامی که تیمسار صیادشیرازی رسید، چون درجه نداشتیم یکی از درجههای خود را کندم و به ایشان دادم تا با دست خودشان آن را به شانههای مخبری نصب کنند.»
فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش معتقد بود که کردستان نیازمند به فرماندهانی شجاع و از خود گذشته دارد و به همین دلیل هم سرهنگ دوم غلامرضا مخبری به لشکر ۲۸ سنندج منتقل شد و به سمت «معاونت فرماندهی تیپ یکم» منصوب شد.
عصر یازدهمین روز از دی ماه سال ۱۳۶۱ بود که سرهنگ غلامرضا مخبری پس از بازدید از گردان ۱۱۶ و در حالی که به طرف سردشت در حال حرکت بود در دامنه کوههای «داش ساوین» در کمین ضد انقلاب به شهادت رسید. پادگان تیپ ۲ زرهی زنجان، مزین به نام این فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران است.
یکی از همرزمان شهید مخبری رشادتهای او در دفاع مقدس را چنین روایت میکند: یکی از جلوههای رشادت شهید مخبری در دفاع مقدس این بود که او تنها با یک گردان در مقابل ۱۲ گردان کماندویی بعثی ایستاد. اما یک گردان مرد، با فرماندهی از جنس غیرت و مخبری کار خود را کرد و چه زیبا به امام عرضه داشت: «تا لحظهای که نیروی ایمان و تا لحظه ای که خون در رگهای این جوانان وطن و سربازان اسلام در جریان است، نه تنها صدام، بلکه هر یک از مزدورانی که بخواهند چشم خود را بهسوی خاک ایران بدوزند، زنده نخواهند ماند». امام فرمود: «شما به حقید، همانطوری که امام سیدالشهدا (ع) به حق بود و یزید و بنیامیه را رسوا کرد. شما هم در این نبردهای بزرگ مثل آبادان، تنگه چزابه، بستان کاری کردید که اعجاز بود.»
امیر سرلشکر شهید غلامرضا مخبری در یکی از سخنرانیهای خود در نزد امام خمینی (ره) سخنانی را مطرح می کند که به شرح زیر است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
با عرض تسلیت وفات حضرت فاطمه زهرا (س) به حضور حضرت امام زمان (عج) و حضرت امام خمینی، و با عرض تشکر از حضور امام، به خاطر پذیرش رزمندگان به حضورشان، بنده به نمایندگی از رزمندگان قسمت بستان و چزابه که الآن در حضور امام هستیم، میخواستم چند کلمه به طور خلاصه به حضور امام و ملت شهیدپرور ایران عرض کنم. کشور مزدور عراق و سربازان و جنگندههای پوچ عراق که در ۱۷ ماه قبل از مسائل داخل کشور ما سوءاستفاده کرده بودند و به داخل کشور ما رسوخ کردند، در حال انحطاط و بدبختی روز به روز از بین میروند. نشانههای این انحطاط از ماهها قبل کاملاً روشن و مشخص گردیده است. شکست حصر آبادان، فتح بزرگ بستان، نشانههای بسیار خوبی بود که صدام و صدامیان و آنهایی که صدام را حمایت میکنند، بدانند که دیگر بایستی فرار را برقرار ترجیح دهند.
صدام باز هم نفهمید. پس از فتح بستان که خود من و تعداد بسیار زیادی از این رزمندگان افتخار شرکت در آن را داشتیم، میتوانست درس بسیار بزرگی برای مزدوران عراق باشد، زیرا اجسادی که در جلوی پای سربازان ایران، سربازان اسلام افتاده بود خود نشانهٔ بسیار بارزی از انحطاط دشمن بود.
صدام خواست یکبار دیگر قدرت خود را بیازماید. عملیات چزابه را آزمایش کرد. حضرت امام نگران شده بودند، زیرا صدام با تدارکی که دیده بود حق داشت که آن ادعا را بکند. صدام حق داشت با آن تدارک چندماههای که پس از شکست بستان دیده بود و با آن وضعیت آن ادعا را قبل از حمله بکند و بگوید که من بستان را گرفتهام؛ ولی همه شاهد بودند، خدای بزرگ شاهد بود که در آن شب در شب ۱۱/۱۷ فقط یک گردان رزمنده، فقط یک گردان با تعدادی برادران سپاه و بسیج، جلوی یورش ۱۲ گردان کماندوی دشمن را مردانه گرفتند و اجازه ندادند که صدام به آن ادعای کثیف خودش برسد.
حضرت امام!
اطمینان داشته باشید که تا لحظهای که نیروی ایمان و تا لحظهای که خون در رگهای این جوانان وطن و سربازان اسلام در جریان است، نه تنها صدام بلکه هیچ یک از مزدورانی که بخواهند چشم خود را به سوی خاک ایران بدوزند زنده نخواهند ماند.»
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/23166 |