ساعت حدود هشت شب هفدهم آذرماه است. جمعیتی بالغ بر دویست نفر چشم به دهان مجری مراسم دوختهاند تا نام اثر برگزیده را اعلام کند. در مهمترین و پرحاشیهترین بخش جایزه ادبی جلالآل احمد. گرانترین جایزه ادبی ملی ایران. پیشبینیها و شاید سلیقهها متنوع است و البته حواشی هم از ساعاتی قبل شروع شده است. از ایراد تایپی یک مصاحبه که شائبه توجه به اثری خاص را دامن میزند تا اعلام دستمزد مدیراجرایی جایزه در فضای مجازی. ثانیهها اما بیاعتنا به این حواشی جلو میرود و نام اعلام میشود. رضا امیرخانی به روی سن دعوت میشود. او دومین جایزه جلال را در سالهای فعالیت ادبیاش دریافت میکند. جایزه به رمان آخر او با عنوان «رهش» اعطا میشود. رمانی که روایت اوست از شهری به تعبیر او وارونه به نام تهران و آنچه مدیریت و سیاست بر سر آن آورده است. خیلیها میگویند و گفتهاند که اثر را نپسندیدهاند. حق هم دارند اما خیلی از پسند و ناپسندهایی از این جنس مال ادبیات نیست. یعنی بسیاری بر ادبیات او نقدی ندارند، بر ماهیت و اندیشه او نقد دارند.
امیرخانی به سبک جایزه قبلی و البته هر جایزه دیگری که تا به حال گرفته است عمل میکند. حرفی نمیزند و تنها بخش مادی جایزهایش را با صدای رسا به موسسهای اهدا میکند که در کار آموزش معلمان در مناطق محروم سیستان و بلوچستان است. موسسهای که کمتر کسی تا به حال اسمی از آن شنیده؛ موسسهای به اسم دانایار؛ جایی که کارش در کلام بسیاری محل ادعا است و در عمل قلیلی میشود سراغی از آن گرفت.
از صبح با امیرخانی در تماسیم. فرصت برای مکالمه مطول پیدا نمیکنیم. یا ما کنار تلفن نیستیم یا رضا امیرخانی و سرآخر میرسیم به یک پیامک که باتریندارم! و این یعنی روی شانس نیستیم. پس اول از همه به سراغ حضرت گوگل میرویم. موسسه را پیدا میکنیم. موسسهای پژوهشی شکل یافته توسط یازده نفر.
به روایت این پایگاه آبانماه ۱۳۹۴ جمعی از فارغ التحصیلان سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان (سمپاد)با هدف انجام فعالیت های عام المنفعه گرد آمدهاند و در زمینههای خدمات درمانی و بهداشت، آموزش، فقر زدایی، مقاوم سازی و سایر موارد با بضاعت تجربهی بانیان که عمدتاً دانش آموخته رشته های مهندسی و پزشکی هستند، به فعالیت در مناطف محروم مشغول شدهاند.
به باور آنها آموزش کلید واژه و شاه بیت بالندگی و راهگشای پیشرفت و توسعه در کنار حفظ محیط زیست و ثروتهای بین نسلی است و در نتیجه نگاه به آموزش درمحدودهی ۵ تا ۹ سال در مناطق کم برخوردار با الویت اقلیتهای مرزنشین به ویژه در جنوب شرق کشور، چشم انداز فعالیت گروه تعیین شده است.
لزوم فعالیت در زمینههای نرم افزاری به جای سخت افزار و کار بر روی محتوا به جای ساخت و ساز سر لوحه کارشان قرار میگیرد و در نهایت با رویکرد پژوهش محور سعی بر شناخت و معرفی نیازهای اصلی و کمبودهای موجود در مناطق یاد شده برای کودکان جهت دست یابی به آموزش مناسب برای رشد استعدادها و شکوفایی خلاقیت در فضایی با نشاط میزنند.
دانایار در وب سایت خود لیستی از برنامههای مفصل اجرایی و در دست اجرای خود را نیز منتشر میکند اما تماس دوست نویسنده دیگری که آشنایی با این گروه دارد به سمت دیگری هدایتمان میکند. به دوستی به نام افشین دانشنژاد که از فعالان این موسسه در مقام اجرای مصوبات آن است.
دانش نژاد به مهر میگوید که فعالیتهای این گروه در حال حاضر در منطقه بلوچستان متمرکز شده است و تلاش میکند تا بر اساس برنامهای پژوهش محور برای توانمندسازی معلمان جلو برود. وقتی سوال میکنیم که چرا معلمان؟ به ما از اجرای یک برنامه نیازسنجی علمی میگوید که بر اساس آن نزدیک به ۸۰ پروژه علمی برای این مناطق تعریف شده و از میان آنها چندتایی در اولیت اجرا قرار گرفته است و کاشف به عمل آورده که شاهبیت همه مشکلات این منطقه بحث آموزش است. منطقه که میگوید منظورش حوزه سب و سوران و بمپشت در بلوچستان است که ۱۸۰ روستا و بالع بر ۲۰۰ معلم و بیش از ۴۰۰۰ دانشآموز در هر پایه تحصیلی دارد.
دانش نژاد ادامه میدهد که در گام اول به سراغ توانمندسازی معلمان در پایه ابتدایی رفتهاند معللمانی که کار اصلی آنها آموزش زبان فارسی است. حدود ۱۰۰ ساعت آموزش حضوری برای هر معلم و باقی آن آموزش در فضای مجازی و پیشنهاد مطالعه و هدایت در آنها. در همین راستا هر معلم با حدود یکصد نسخه کتاب تجهیز شده و سعی شده مهارتهای ابتدایی برای تعامل و فعالیت در فضای مجازی نیز در اختیار آنها قرار بگیرد چرا که از میان این معلمان حدود پنج نفر از آنها حتی یک حساب کاربری ایمیل دارند.
دانشنژاد با اشاره به اینکه محدود یک ماه دیگر موضوع آموزش علوم تجربی و ریاضیات نیز به این مجموعه آموزشی افزوده میشود به نیاز ویژه این آموزش اشاره میکند و آمارهای وحشتناک ریزش دانش آموزان در مقاطع مختلف به دلیل اینکه اهمیت و ارزش تحصیل و سواد از سوی معلمان و شوق و لذت آموزش به آنها منتقل نمیشود.
بخش پایانی این گفتگو اما به جایزه جلال هم ربط پیدا میکند و تامین هزینههای این فعالیت. دانشنژاد میگوید: درآمد از محل همت عالی موسسان ماست. دوستانی که درآمدی دارند و وجههای از محل درآمد خودشان به این فعالیتها کمک میکنند.
با کوشش دانشنژاد با اویس از دیگر فعالان این موسسه نیز مرتبط میشویم و پای حرفهای او نیز مینشینیم، میگوید: در طراحی دورهها تکیه به تجربیاتی نزدیک به ده سال کار با نوآموزان و پایبندی به مبانی علمی به عنوان چارچوب اصلی، مد نظر قرار گرفته شد. کارگاههایی چون نقاشی، بداهه پردازی، نمایش خلاق، کتابخوانی ساده، خلاق و تعاملی، ساخت ماکت با موارد دورریز و ... اجرا شد. در کنار آن با بررسی کتابهای قصه اهدایی به شکل مجازی و تعاملی با آموزگاران و رصد حضوری اجرای آموختههای آموزگاران در کلاسهای درس انجام گرفت. در کنار این برنامهها پیش آزمون و پس آزمونهایی برای بررسی تغییرات در دانشآموزان به شکلی کاملا علمی با کمک اساتید فن انجام شد.
اویس ادامه میدهد خوشبختانه تحلیل نتایج آزمون بین المللی TOLD نشان از رشد دانشآموزانی که آموزگارانشان در طول سال همراه دانایار به اجرای آموختهها در کلاس پرداخته بودند در همۀ ابعاد نهگانۀ آن داشت به ویژه رشد در دایرۀ واژگان، هجاها، درک واژه و ....
به گفته او در سال جدید هم حوزۀ بمپشت برای ادامۀ کار در بحث آموزش مهارتهای خواندن به برنامۀ دانایار اضافه شد و نیز با طراحی کارگاههای آموزش مهارتهای آموزش علوم و ریاضی از آبان ماه سال جاری پس از انجام سه مرحلۀ متوالی پیشآزمون در بخش علوم و ریاضیات، آغاز خواهد شد و در طول سه سال مباحث مورد نظر، به صورت عملی به آموزگاران با هدف نهادینه شدن کارکرد علوم و ریاضی در زندگی روزمره و بهبود زندگی منتقل خواهد شد.
حالا که تب جایزه خوابید. بیایید سکههای جایزه جلال را بشماریم. از یک تا سیامین دانهاش را و یا صفرهای رقم میلیونی جایزه را. از اولی تا آخرینش. و بعد چشمهایمان را ببندیم و سفر کنیم به بلوچستان و بمپشت. به اوج محرومترین جایی از وطنمان که میشود تصور کرد. به کوچهها و خانههایی که کودکانش سوختبری را بیش از داستانو الفبا و سواد مفید میدانند، به مدرسههایی که از ۲۸۰ دانش آموز در یک پایه برای کلاسهای درس به رقم فاجعهآمیز ۱۲ دانش آموز رسیده است. اگر آلاحمد این روزها زنده بود و میخواست سفری به «دُر یتیم» ایران داشته باشد جایی جز اینجا را انتخاب میکرد؟
رضا امیرخانی سالها قبل در مصاحبهای اعلام کرده بود که او فرزند زن زیادی جلال آل احمد است. حالا زیادی بودن یا نبودش به کنار اما فرزند این روزهای آل احمد فرزند خلفی از کار برآمده و راه پدر را به درستترین شکل ممکن طی میکند. سکههای زرین و صفرهای پر شمار جایزهای نقدی به نام ادبیات اگر به کاری جز محرومیت زدایی از ایران امروز بپردازد جفا به قامت ادبیات و جوهر و باطن آن است.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/262 |