اظهار داشت: در دیدار اخیری که با پیرغلامان حسینی قم داشتیم پیرغلامان عنایاتی از اهل بیت علیهم السلام بیان کردند که فقط گوشه کوچکی از نگاه اهل بیت به مجالس جشن و عزاداری است که به یاد آنها برگزار می شود.
وی گفت: حاج مهدی اشعری مسئول هیئت بن الزهرای تکیه یزدی های بازار قم یکی از پیرغلامان حسینی قم تعریف می کرد هر ساله حدود ۴۰ تا ۵۰ دستگاه اتوبوس زائر از قم به مشهد اعزام می کنیم در یکی از سفرها همه آذوقه ما تمام شد و برای شب مبعث پیامبر هیچ چیزی برای برگزاری مراسم جشن نداشتیم و پولی هم برای ما باقی نمانده بود مستاصل و ناراحت بودیم که چه کاری باید انجام دهیم و به مردم که منتظر جشن در شهر غریب هستند چه بگوییم، یکی از عوامل هیئت به من اطلاع داد یک خانم با من کاری دارد به سمت درب آشپزخانه تکیه رفتم یک بانوی محجبه و پوشه زده به من گفت شما آقای اشعری هستید گفتم بله! این بانوی محجبه مبلغ بسیار زیادی پول نقد به من داد و گفت این پول برای مراسم جشن مبعث فردا شب است.
جدا بیان داشت: این پیر غلام حسینی ادامه داد من از آن بانوی محجبه پرسیدم این پول زیاد است آیا می توانیم این پول را بعد از برنامه فردا شب در دیگر مراسم های مذهبی هم استفاده کنیم آن بانو گفت خیر! این پول فقط برای مراسم فردا شب است من پول را گرفتم برگشتم و بچه های هیئت ماجرا را گفتم چند نفر از بچه های هیئت فورا سمت درب رفتند تا از آن خانم بپرسند که چه کسی است اما با وجود اینکه کوچه بسیار بزرگ بود و چند دقیقه خارج شدن از آن زمان می خواست ایشان رفته بود و ما متوجه نشدیم که چه کسی بود ما حتی پول را هم نشمردیم و آن سال باشکوهتر ین جشن مبعث را برگزار کردیم.
مسئول بسیج مداحان و هیأت مذهبی استان قم ادامه داد: این پیر غلام حسینی در خاطره ای دیگر بیان کرد در یکی از سال ها که برنج هم بسیار کم بود ظهر تاسوعا همه آنچه داشتیم تمام شده بود و نه برنج داشتیم و نه پولی که بتوانیم برنج تهیه کنیم آشپز و بقیه خادمان درب تکیه ایستاده و ناراحت بودند من هم با حالتی ناراحت سوار ماشین شدم تا بانی پیدا کنم در حین حرکت با یک دوچرخه سوار تصادف کردیم از خودرو پیدا شدم از یک طرف ناراحت مراسم روز عاشورا و نبود آذوقه بودم و از یک طرف تصادف ، به دوچرخه سوار کمک کردیم بلند شد یک لیوان آبی به وی دادیم تا حالش بهتر شود دوچرخه سوار گفت من حالم خوب است و مشکلی برایم به وجود نیامده اما متوجه مشکل ما شد و گفت اتفاقا من با دوچرخه در محله ها اعلام می کنم یک خاور برنج تهیه کرده ام و کنار میدان نو مستقر کردم و به تکیه ها اعلام می کنم این برنج ها مخصوص هیئت های عزاداری سیدالشهدا علیه السلام است و هیئت ها به اندازه نیاز برای تهیه برنج به میدان نو مراجعه کند من گفتم ما اصلا پولی نداریم آن دوچرخه سوار گفت نیاز به پول نیست به اندازه نیاز نیست و این تصادف ، گره کار ما را باز کرد.
وی اضافه کرد: یکی دیگر از پیرغلامان امام حسین علیه السلام که سال ها در مجالس امام حسین علیه السلام به عزاداران خدمت می کرد می گفت در جوانی پدرم در سفر مشهد به رحمت خدا رفت چون در این شهر غریب بودیم و غیر از من و برادریم کسی در مشهد نبود پیکر پدرم را به یکی از قبرستان های دور افتاده مشهد منتقل کردند تا خاکسپاری شود در ناراحتی و غریبی یادمان می رود که بر پیکر پدرم نماز بخوانیم پیکر را کنار قبر منتقل می کنند تا خاکسپاری شود ناگهان یک شخص بلند قد با محاسن سفید و لباس سفید و با لهجه عربی به ما گفت من بر پیکر میت نماز بخوانم ما اینجا بود که متوجه شدیم اصلا نماز میت نخواندیم این شخص نماز میت را خواند و هنگام تلقین نیز نام پدر و پدربزرگ من را بیان کرد آقا سید محسن ابن آقا سید مهدی ، بعد از خاکسپاری برادرم به این شخص مبلغی پول داد اما ایشان قبول نکرد و گفت کار ما پولی نیست برادرم نزد من آمد و گفت شما این شخص را خبر کرده بودید و اسم پدرمان رو به ایشان گفته بودی؟ من گفتم خیر من این شخص را اکنون و اینجا دیدم، وقتی به قم آمدیم ماجرا را برای آیت الله نجفی تعریف می کنیم ایشان می گویند آن شخص حضرت خضر نبی بود و چون پدر شما نوکر اهل بیت علیهم السلام بوده ایشان آمدند تا پدر شما بدون نماز میت خاکسپاری نشوند.
جدا افزود: حاج آقا بزرگ قمی از پیرغلامان مسجد فاطمیه محله جوب کندن باجک که عمری را در خدمت مجالس سیدالشهدا بود نیز تعریف می کرد سال ها پیش قیمت برنج چندین برابر شد هرچه برنج داشتیم تا شب عاشورا توزیع کردیم و شب عاشورا دیگر برنجی نداشتیم که برای غذای تکیه آماده کنیم کاری از دستمان بر نمی آمد، از تکیه به سمت منزل حرکت کردم تا وارد منزل شدم درب خانه به صدا در آمد یک مرد با یک ماشین گران قیمت پشت درب ایستاده بود به من گفت شما آقای بزرگ قمی هستید من گفتم بله؛ مبلغ زیادی پول به من داد و گفت این پول برای شام شب عاشورا است از او پرسیدم چه کسی است او جواب داد یک نوکر امام حسین علیه السلام ؛ و دیگر اجازه نداد از وی سوال دیگری بپرسم سوار ماشین شد رفت و من هم پول را گرفتم و به سمت مسجد رفتم تا بچه های هیئت برای تهیه برنج اقدام کنند و توانستیم مراسم شب عاشورا را نیز با غذای نذری برگزار کنیم.
انتهای پیام/170