این کتاب که به قلم «مریم فهیمی» نوشته شده است، ضمن روایت زندگی شهیده «طیبه واعظی» از شهدای انقلاب که به همراه همسر، برادر و همسر برادر خود توسط ساواک دستگیر و پس از شکنجه به شهادت رسیدند، بخشی از وضعیت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و نحوه مبارزه انقلابیون را با نثری روان و داستانی خواندنی اما تلخ به تصویر کشیده است.
ابتدای داستان از بعد از ظهری شروع میشود که طیبه در کوچه به دنبال دوست و همسایه دیوار به دیوار شان صفورا میگردد. صفورا دستفروشی میکند و معمولاً هنگام غروب بازمیگردد اما آن روز خبری از او نمیشود. طیبه و برادرش مرتضی که حدوداً ۱۲ ساله ست به دنبالش میروند و آخر او را در سقاخانه کنار تکیه محرمها در حال نذر و نیاز پیدا میکنند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«پسر دستش را دراز کرده بود طرف مادر و مدام صدایش میزد: «مامان طیبه! مامان طیبه!»
مأمور پرقدرت طیبه را بلند کرد و کوبید سینه دیوار. چادر را از سرش کشید و انداخت زیر پا و آب دهان رویش انداخت. طیبه خم شد و دست برد طرف چادر. مرد میخواست روسریاش را هم از سر بردارد.
- نه، دست نزن. من رو بکش، اما حجابم رو برندار! تو چهجور مسلمونی هستی؟! فرق تو با سپاه یزید چیه؟
مرد پاسخش را با سیلی محکمی داد و راضی شد روسری سرش باشد.
اهل کوچه از ترسشان از توی خانهها جم نمیخوردند. صاحبخانه گوشهایش را گرفته بود و بیصدا اشک میریخت.
- دختر بیچاره چی به سرش اومد…»
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/39665 |