وقتی در وجودش علاقه به تحصیل را ندید، ترک تحصیل کرد. کمی بعد وارد بسیج شد.
با فعالیت مداوم در پایگاه مقاومت و پستهای شبانه در راستای تحقق اهداف انقلاب کوشید.
او اول در جبهه بسیجی بود؛ تا اینکه با رسیدن زمان خدمت سربازی بهعنوان سرباز وظیفه عازم جبه نبرد شد. پس از چند ماه در منطقهی جنگی شلمچه در عملیات کربلای پنج در بیست و سوم دیماه ۱۳۶۵، از ناحیه پشت سر مورد هدف واقع شد و به فیض عظمای شهادت نایل شد.
در ادامه وصیتنامه شهید سید حسن میری را میخوانید؛
به نام خدا
میاندیشم چه بنویسم و چگونه بنویسم وصیتم را.
خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض میکنم؛ امیدوارم که حالتان خوب باشد. پدر و مادر عزیزم من از شما شرم دارم که خودم را فرزندتان خطاب کنم؛ زیرا به خداپناه میبرم که هیچگونه حقی را که بر گردن من داشتید ادا نکردهام. از شما میخواهم بهخاطر این که به فرزندتان علاقه دارید و نمیخواهید او را در آتش ببینید بهخاطر خدا مرا حلال کنید.
هر گاه به فکر فرزندت فرورفتی و خواستی گریه کنی، برخیز و وضو بگیر و برای فرزندت نماز بخوان و طلب مغفرت نما تا با ذکر خدا و توجه او فرزندت را فراموش کرده و روح فرزندت را با ادامه راهش که همانا برپایی نماز است شاد گردانی.
در ضمن پدر و مادر عزیزم، اگر جسد فرزندتان را نیافتید ناراحت نباشید که افتخار بزرگی نصیب فرزندتان شده است.
از دوستانم، دوستانی که به آنها افتخار میکنم، میخواهم که از بیتقوایی و برخوردهای خلاف اخلاق اسلامی من درگذرند و از خدا برای من طلب مغفرت نمایند و طلب همدیگر را حلال خواهیم کرد.
و این دعای بندهی عاصی است که «خدایا گناهان ما را ببخش و ما را لایق کرامات خود بگردان و مرگی را که با تمام وجود طالبش هستم عطا فرما.»
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/48631 |