او به کار نجاری مشغول شد و تا در سال ۱۳۵۹ که جنگ تحمیلی عراق و صدام به ایران شروع شد به دستور رهبر کبیر انقلاب برای دفاع از وطن عازم جبهه شد.
۹۳ نفر با شهید محمد مظفری پور به محاصره دشمن درآمده بودند؛ اما شهید محمد به یاری خدا بهواسطه دو دوشکا که در اختیار داشت، خود و همه نیروی محاصره شده را نجات داده بود که اسم شیر جبهه به او داده بودند.
شیر گردان امام سجاد (ع)، گردان حضرت معصومه (س) و گردان امام رضا (ع) ۷ سال در جبهه ماند تا در والفجر ۸ در تاریخ بیست و چهارم فروردینماه ۱۳۶۶ در شلمچه به درجه شهادت نائل شد.
پیکر پاک این شهید والامقام در گلزار شهدای علی بن جعفر استان قم آرامگرفته است.
در ادامه فرازی از وصیتنامه شهید محمد مظفری پور را میخوانید.
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُو فی سَبیلِ اللهِ اَمواتا بَل اَحیاءِ عِندَ رَبِّهِم یُرزِقُون.
مپندارید کسانی که در راه خدا کشته میشوند مردهاند، بلکه زندهاند و نزد خدا روزی میخورند.
با سلام و درود بر پیشگاه آقا امامزمان (عج) و نایب برحقش امام خمینی؛ این اسطورۀ ایمان و تقوا آنکه این ملت در خوابرفته را که از سیاهی ظلمت به طلوع فجر کشانید تا حقیقت بر همۀ ملتهای جهان روشن شود.
ای ملت شهیدپرور که بحق پشتیبان ولایتفقیه هستید و از این سلالۀ پاک پیامبر، یعنی روحالله خمینی بتشکن که به دنیا درس مردانگی را آموخت حمایت میکنید امام خویش را تنها نگذارید و از او تاآخریننفس حمایت کنید؛ زیرا که او فرزند حسین (ع) است. فرزند فاطمه است و اوست که به ما عزت در این دنیا و آن دنیا داده است.
پس شما ای امت شهیدپرور، از خون پاک فرزندانتان حمایت کنید و چون مشتی آهنین بر دهان یاوهگویان منافقین کوردل که نمیخواهند ما بر روی پای خود بایستیم و از مملکت و ناموس خود دفاع کنیم.
این بود وصیت من بر امت شهیدپرور که جبههها را پر میکنند.
در ضمن من این وصیتنامه را با آگاهی مینویسم. من خودم بسیجی شدم که به جبهه بیایم و به ندای رهبرم که فرزند فاطمه است لبیک بگویم.
از شما میخواهم که راه ما را ادامه دهید.
خب پدر جان! وصیت خود را آغاز میکنم.
پدر و مادر جان، مرا ببخشید که اینقدر به شما زحمت دادم و شما اینقدر بهپای من زحمت کشیدید، تا مرا به این سنوسال رسانید و تحویل جامعهای پاک که رهبرش روح خدا است دادید.
از شما میخواهم که حلالم کنید و از فامیلها و آشنایان و دوستان برایم حلالیت بطلبید.
خدمت برادران عزیزم که همهتان یار امام هستید، حلالیت میطلبم و از شما میخواهم که ادامهدهنده راه خون شهدا باشید همانطور که بودهاید.
از خواهرانم میخواهم که چون زینب وار عمل نمایند و از او درس استقامت بگیرند.
و از شما میخواهم که برای من گریه نکنید و هر اشکی که میریزید، برای مظلومیت چهاردهمعصوم و فاطمه زهرا (س) اشک بریزید که چه مصیبتها کشیدهاند. دیگر عرضی ندارم جز اینکه راه شهدا را ادامه دهید.
ای آن کسی که وصیتنامهٔ شهیدان را میخوانید، از شما میخواهم وجداناً به آن عمل کنید.
به آن جوانانی که اینقدر خود را کمارزش میدانند، لباسهای ناپسند و محاسن خود را با وضع بد میزنند و موهای سرخود را مانند دختر درست میکنند؛ بگویید که قدر خود را بدانید و دست از اعمال ناپسند بردارید.
به امید زیارت کربلا و باز شدن راه بیتالمقدس.
در ضمن مقدار پولی که دارم در بانک توحید و قرضالحسنه است بگیرید و خرجش کنید و از شما میخواهم که مجالس را ساده بگیرید. به خدا برای ما گریه نکنید که اگر بدانید جای ما کجاست، افسوس میخورید و برای خودتان گریه کنید که از قافله عقبماندهاید.
والسلام من ابتع الهدی. محمد مظفری پور ۱۳۶۵/۱۲/۱۲
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/48634 |