موقعی که چشم به جهان گشود فقر در خانه بیداد میکرد. پدر و مادرش ساکن یکی از روستاهای اطراف قم بودند و او تنها دختر خانواده و فرزند چهارم بود.
ازآنجاکه مادر با رنج و فقر دستوپنجه نرم کرده و مزه غربت را بهخوبی چشیده بود به یاد غربت کوچههای بنیهاشم او را مدینه نام گذاشت. مدینه کمکم در خانه محقر و گلین پدر با تمام سختیها روبهرشد نهاد و دوشادوش مادر پیش رفت.
ششساله بود که دار قالی مونسش شد، تا بیعت خویش را با مادر در برابر تمام مشکلات به نمایش بگذارد. با سکوتش به پینههای دست پدر بوسه میزد و مادرش را تسلی میداد. مدینه دوران نوجوانی را پشت سر گذاشت؛ درحالیکه کمتر کسی او را میشناخت.
گویا شامل این فرمایش حضرت زهرا (س) بود که: «نه نامحرمی او را ببیند و نه او نامحرمی را دریابد.» مراسم ازدواج او در سن ۱۳ سالگی بدون هیچ مقدماتی خیلی ساده و بیریا برگزار شد و مدینه خانه پدری را با تمام سختیهایش بهسوی خانه بخت ترک کرد؛ اما غافل از این که حکایت خانه همسرش غریبتر از حکایت خانه پدر است.
او همچنان فولادی آبدیده مشکلات را با جانودل میخرید و از الگوی خویش حضرت زهرا (س) مدد میگرفت و همسرش را با جملات زیبای خویش به زندگی امیدوار میکرد. مدینه بارها به همسرش میگفت: خورجین دو چرخهات را پر از سنگکن تا همسایهها ندانند که کولهبارت خالی است. بگذار فکر کنند که تو همیشه با دستان پر به خانه میآیی.
چه روزها بدین منوال میگذشت و اکنون مدینه صاحب دو فرزند پسر و دختری به نام زهرا بود. بهمنماه سال ۶۵ بود و زهرا ۵ سال بیشتر نداشت که جنگ نابرابر از مرزها و جبههها به داخل شهر و روستا کشیده شده بود. آری! روزی از همان روزهای سرد که مدینه همراه فرزندش زهرا به دیار مادرش آمده بود.
در کوچهای از محله قدیمی ۱۷ متری فهیمی واقع در خیابان امام زاده ابراهیم مقابل دربخانه پدری مورد اصابت ترکش و موج انفجار قرار گرفت و در بین دو دیوار همراه فرزندش زهرا به خیل شهدا پیوست و یاد کوچههای بنیهاشم و داغ چادر خاکی دگربار در اذهان زنده گردید و زمزمه این بیت قلب شیعه را خنجر میزد که: عشق یعنی صحبت دیوار و در/ عشق یعنی چادر خاکی به سر.
آری! مدینه با همان حجب و حیایی که خصیصه بارزش بود، با چادری که هنگام شهادت به سرش داشت به همراه دخترش به خاک سپرده شد و به دیدار معبود شتافت.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/48967 |