printlogo


هر روز با یک شهید؛
همیشه خنده روی لبان شهید اسکندری بود
همیشه خنده روی لبان شهید اسکندری بود
کد خبر: 49342
در زندگی‌نامه شهید احمد اسکندری از زبان مادر شهید آمده است: او همیشه خنده روی لبانش بود و در کارهای منزل به من کمک می‌کرد و می‌گفت: مادر همه کارهایت را بگذار وقتی من مرخصی آمدم، خودم همه را انجام می‌دهم. در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا» شهید «احمد اسکندری» سال ۱۳۴۶ دیده به جهان گشود. با شروع‌شدن جنگ تحمیلی و فرمان امام خمینی در حال گذراندن دوران دانش‌آموزی خود بود که راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و سرانجام سوم شهریورماه ۱۳۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمد

 در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را از زبان مادرش می‌خوانید.

 شهید احمد، از همان کودکی صبر و شکیبایی را پیشه خود کرده بود و الگوی مثبتی برای همه فامیل به‌خصوص خانواده و خواهر و برادرانش بود. خیلی شوخ‌طبع بود. هیچ‌گاه نمی‌خواست کسی غمگین باشد و خلاصه یک‌طوری از دلش در می‌آورد.

 او همیشه خنده روی لبانش بود و در کارهای منزل به من کمک می‌کرد و می‌گفت: مادر همه کارهایت را بگذار وقتی من مرخصی آمدم، خودم همه را انجام می‌دهم.

 خیلی عاشق شهادت بود و می‌گفت: مادر دعا کن که من شهید بشوم، چون از اسارت و جانبازی خوشم نمی‌آید و زودتر می‌خواهم به آرزویم برسم.

 آن روزی هم که خبر شهادتش را آوردند از طرف سپاه آقایی آمد و گفت: احمد اسکندری مجروح شده و در بیمارستان بستری است و من گفتم: چرا راستش را به من نمی‌گویید؟ من که می‌دانم احمد شهید شده و خودش هم خبر شهادتش را به من داد و من از شهادت ایشان اصلاً ناراحت نیستم؛ چون خودش این طور خواسته و من هم راضی هستم به رضای خدا.



انتهای پیام/


لینک مطلب: http://qomefarda.ir/News/item/49342