printlogo


هر روز با یک شهید؛
حسین داوطلبانه به جبهه‌های جنوب رفت
حسین داوطلبانه به جبهه‌های جنوب رفت
کد خبر: 50665
در زندگی‌نامه شهید «حسین علی مددی» از زبان برادرش می‌خوانید: خداحافظی‌اش با مادرم، جنس دیگری داشت و به‌طورکلی نوع وداعشان پیام‌هایی داشت که در ذهن این‌طور تداعی می‌کرد که گویی خودشان از شهادت خبر دارند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا»شهید حسین علی مددی فرزند علی در تاریخ ۱ تیرماه ۱۳۴۷ در شهر قم دیده به جهان گشود.  حسین به‌صورت داوطلبانه به جبهه‌های جنوب در دفاع از رژیم بعث عراق در نبرد حق علیه باطل اعزام می‌شود و سرانجام پس از چندی مجاهدت به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

 در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را از زبان برادر شهید می‌خوانید.

 برادرم حسین خیلی ناگهانی تصمیم گرفت که به جبهه برود. ما اصلاً انتظاری نداشتیم؛ چون ایشان از قبل پیش‌زمینه ذهنی برای ما فراهم نکرده بود و خیلی بی‌مقدمه اعلام کرد که قصد دارد به جبهه برود.

 البته کاملاً روشن بود که ایشان در خلوت‌های خودش به یک انقلاب روحی رسیده است که چنین تصمیمی گرفته است. برای هیچ یک از افراد خانواده قابل‌قبول نبوده، یعنی روحیاتشان تا قبل از این ماجرا به‌گونه‌ای بود که ما فکر نمی‌کردیم به چنین مسائلی اهمیت دهد. به همین دلیل برایمان غیرمنتظره بود.

 به مادرم هنگام خداحافظی خیلی سخت گذشت، چون ما فکر نمی‌کردیم او در تصمیماتش این‌قدر جدی و استوار باشد، هنگام اعزام تازه باورمان شد و نمی‌فهمیدیم که در درونش اتفاقی افتاده است و تحول جدیدی رخ‌داده است.

 شهید تقریباً هفده‌ساله بود که از طریق بسیج به جبهه رفت در مدرسه شاگرد خیلی موفقی بوده، اما یک‌دفعه از همه زندگی‌اش گذشت و به جبهه رفت، بیشتر از پنج ماه در جبهه حضور نداشت و خیلی زود توانست به مقام پذیرش شهادت نائل شود و بار سفر بندد، در طول این مدت دو بار برای مرخصی آمد که دفعه دوم آخرین بار بود که کاملاً متفاوت از دفعات قبل بود، به نظر می‌رسید که این بار سفر آخر است.

 خداحافظی‌اش با مادرم، از جنس دیگری بود و به‌طورکلی نوع وداعشان پیام‌هایی داشت که در ذهن این‌طور تداعی می‌کرد که گویی خودشان از شهادت خبر دارند. رفتارش با مادرم بسیار عجیب بود و در نهایت هم به مادر یک شیشه عطر هدیه داد؛ مادر به او گفت: من که اهل استفاده از عطر نیستم؛ حسین مادرم را بوسید و گفت از من یادگاری داشته باشید.

 زمانی که به جبهه رفت، همراه با تعدادی از بچه‌های مدرسه‌شان اعزام شدند که حدود ۴۰ نفر بودند، ۱۶ نفرشان هم‌زمان با هم به شهادت رسیدند.

 جنازه برادرم را همراه با ۱۰۰ شهید دیگر به حرم مطهر حضرت معصومه (س) آوردند؛ وقتی به سراغ پیکر شهدا رفتیم جمعیت بسیار زیاد بود و هرکس در انبوه جمعیت و ازدحام مردم در جستجوی شهیدش بود؛ تمام دوستان و اقوام از روستاها و شهرهای مختلف برای تشییع‌جنازه آمده بودند.

 حالا باگذشت سال‌هایی که بر ما بدون حضور حسین گذشته است، به‌یادآوردن خاطرات خیلی مشکل است.



انتهای خبر /

 
لینک مطلب: http://qomefarda.ir/News/item/50665