بدین ترتیب کارآگاهان به سراغ دختر جوان رفته و با ارائه مدارکی که حکایت از دست داشتن وی در این سرقت داشت تحقیقات از او را آغاز کردند و چند ساعت بعد وی سرانجام لب به اعتراف گشود.
دختر جوان که بشدت ناراحت و پشیمان بود در تحقیقات گفت: مدتی قبل در اینستاگرام با پسر جوانی آشنا شدم. او مدعی بود که پدر و مادرش در خارج از کشور زندگی میکنند و وضع مالی خوبی دارد. دوستی ما ادامه داشت تا اینکه پسر جوان بهنام آرش به من ابراز علاقه کرد. بعد هم به خواستگاریام آمد، اما پدرم با این بهانه که من باید ادامه تحصیل بدهم و از طرفی خانواده آرش هم باید برای خواستگاری به ایران بیایند با این ازدواج مخالفت کرد.
دختر جوان ادامه داد: با اینکه پدرم با این ازدواج مخالفت کرده بود اما آرش همچنان اصرار داشت با من ازدواج کند. درنهایت به من پیشنهاد داد تا با او فرار کنم اما گفت برای فرار به پول نیاز داریم. آرش گفت میتواند به بهانهای از پدرش پول بگیرد اما از من خواست از گاوصندوق خانه پدرم سرقت کنم بعد از آن با پولها فرار کنیم و زندگی جدیدی آغاز کنیم. اول مخالف بودم اما آنقدر وسوسهام کرد و از زندگی رؤیایی و مشترک برایم گفت که قبول کردم. یک شب به دور از چشم پدرم کلیدهای گاوصندوق را برداشتم و از رویش کلید یدک ساختم. منتظر فرصتی مناسب برای سرقت بودم تا اینکه یک شب خانوادهام به میهمانی دعوت شدند اما من به این بهانه که خانه دوستم میهمان هستم با آنها نرفتم. در خانه ماندم و لحظاتی بعد آرش به خانهمان آمد. با کمک او پولهای داخل گاوصندوق را سرقت کردم و همه را آرش با خودش برد. اما از آن روز به بعد هیچ خبری از آرش ندارم. تلفنش خاموش است و آدرسی هم از او ندارم که بتوانم به سراغش بروم.
دستگیری خواستگار قلابی
با اطلاعاتی که دختر جوان در اختیار تیم تحقیق قرار داد، مأموران موفق شدند خیلی زود آرش را دستگیر کنند. آرش که ابتدا منکر سرقت بود زمانی که با دختر جوان مواجه شد به سرقت اعتراف کرد. او گفت: من ساکن شهرستان بودم، بیکاری باعث شد تا به فکر مهاجرت به تهران بیفتم. به همین دلیل راهی تهران شدم و در رستورانی بهعنوان کارگر مشغول بهکار شدم.او ادامه داد: در همین روزها خیلی اتفاقی در اینستاگرام با فرنوش آشنا شدم. او دختر یک تاجر بود. همان زمان به فکرم رسید که خودم را پسری ثروتمند جا بزنم تا اعتماد او را جلب کنم. مدتی از ماجرا گذشت و من پیشنهاد ازدواج را مطرح کردم. مطمئن بودم که پدر فرنوش بهخواستگاری من پاسخ منفی میدهد و بعد از آن میتوانستم مابقی نقشهام را اجرا کنم. بعد از سرقت گاوصندوق پدر فرنوش، بلافاصله راهی شهرستان محل سکونتم شدم تا با پولها و طلاهای سرقتی برای خودم زندگی جدیدی راه بیندازم. چون هیچ ردی از خودم به جا نگذاشته بودم تصورش را نمیکردم که بازداشت شوم.
با اعتراف پسر جوان تحقیقات از او در رابطه با سرقتهای احتمالی به همین شیوه و شگرد ادامه دارد.
لینک مطلب: | http://qomefarda.ir/News/item/6050 |