کشته‌سازی و استقرای بی‌منطق؛ 2 پروژه محوری ضدانقلاب برای احیاء آشوب‌ها

ضدانقلاب دو پروژه محوری را در دستور کار خود قرار داده است تا بتواند اغتشاشات را احیا کند: اولی پروژه کشته سازی است و دومی پروژه تعمیم بی منطق!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، ضدانقلاب دو پروژه جدی در دستور کار خود دارد: اول کشته سازی و دوم استقرای بی منطق.
یکم: کشته سازی
فوت مرحومه مهسا امینی از همین جنس بود. دختری که در حادثه‌ای فوت کرد با موج سازی رسانه‌ای به حساب نظام و انقلاب نوشته شد. نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیل زاده، اسرا پناهی، غزاله چلاوی و  . . . و در آخرین مورد آرنیکا قائم‌مقامی ادامه همین پروژه است. 
هر کدام از این دختران ماجرای جدایی داشتند اما برنامه‌ای که ضدانقلاب داشت یکسان بود: مرگی که باید به پای نظام و انقلاب نوشته می‌شد!
در جامعه شناسی سیاسی مفهومی به عنوان شکاف‌های اجتماعی مطرح است. شکاف‌های اجتماعی می‌تواند متقاطع یا متراکم و بار شده روی هم شکل بگیرند. فرض کنید شکاف اجتماعی حول یک مفهوم «سیاسی» با شکاف اجتماعی «پیرامون و مرکز» روی هم بار شود که در این صورت شرایط پیچیده‌تر می‌شود. اما اگر همین شکاف‌ها همدیگر را خنثی کند اثر گذاری هر دو کاسته می‌شود. 
دشمن از همین ابزار استفاده کرد. ضدانقلاب سعی کرد شکاف سیاسی را به شکاف قومیتی نیز تسری دهد. بر همین مبنا پروژه کشته سازی از دختری کرد، به دختری لر و دختری ترک تسری پیدا کرد. سلبریتی‌های هنری و ورزشی هم برای تعمیق این شکاف‌های بار شده روی هم به خدمت گرفته شدند و تبیین و تشریح کار بیش از پیش دشوارتر شد.
معاون امنیتی وزیر کشور در این رابطه گفته بود که ضدانقلاب برای دخترانی که نام «مهسا» دارند برنامه جدی دارد و در یک مورد دختری با همین نام که وارد لیست ترور ضدانقلاب شده بود با هوشیاری خانواده این دختر جان سالم به در برد.
دوم: تعمیم بی منطق
اجرای این پروژه بر خلاف پروژه کشته‌سازی از سالها قبل شروع شده است. ضدانقلاب در این پروژه رسانه‌ای، مخاطب خود را از یک چاله خیابان به بی‌کفایتی کل نظام می‌رساند، یا از تصویری که در یک روستای دور افتاده ثبت شده و حاکی از کمبود امکانات است به فساد سیستماتیک می‌رسد.
استدلال این است که چون یک مشکلی وجود دارد پس حاکمیت در سطح کلان بی‌کفایت است. اگر معلمی به دانش آموز خود بی‌احترامی کرد کل نظام آموزشی و بعد از آن کل نظام حاکمیتی زیر سوال می‌رود. اگر ماموری از نیروهای انتظامی دچار یک خطا شود کل نیروهای نظامی و بعد از آن کل نظام درگیر می‌شود. 
در یک جامعه 80 میلیونی که هیچ کدام معصوم نیستند خطا و اشتباه وجود خواهد داشت. در چنین شرایطی است که سوژه برای این پروژه به وفور پیدا می‌شود. در همین اغتشاشات هزاران مامور انتظامی در صحنه حاضر بودند، اگر همه آنها با منطق و عقلانیت و پروتکل‌های دقیق فراجا رفتار می‌کردند و تنها یک مامور در یک لحظه عصبانی می‌شد و رفتاری خارج از قاعده بروز می‌داد، خوراک این پروژه فراهم می‌شد. 
سوالی که باید اکنون به آن پاسخ داد این است که آیا این پروژه ها نتیجه بخش بوده‌اند یا نه؟
آخرین وضعیت اغتشاشات چگونه است؟
کف خیابان چیزی دیده نمی‌شود؛ حقیقتا صحنه خالی است. اما رسانه‌های ضدانقلاب همچنان به دنبال یک مفری برای احیا این جسد بی‌جان اغتشاشات هستند. راه برون رفت آنها نیز در همین دو پروژه نهفته است. ضدانقلاب سوخت کافی برای احیا ماجرا ندارد اما تلاش می‌کند با یک شوک از جنس «کشته سازی» یا تراکم سنگین پروژه «تعمیم بی منطق» بنزین لازم برای شعله‌ور ساختن آتش اغتشاشات را فراهم سازد.
اما یک مشکل وجود دارد
مشکل اصلی لو رفتن ماهیت ضدانقلاب است. چند مسئله با هم لو رفته است:
1- دروغگویی ضدانقلاب: جامعه ایران در حال ادراک عمیق این مفهوم است که ضدانقلاب به طور واضح دروغ میگوید. هویت رسانه‌های لندنی و سعودی هم در این ماجرا لو رفته است و دیگر خبری از ژست‌های بی طرفی نیست. 
2- خشونت‌طلبی ضدانقلاب: به خوبی روشن شده است جریان مدعی براندازی اهل چاقوکشی و کشتن و تخریب است.
3- تفتیش عقاید به سبک قرون وسطی: اغلب جامعه ایران همچنان دیندار است و به مظاهر دینی خود می بالد اما ضدانقلاب به تصاویر و کلیپ‌هایی افتخار می‌کند که در آنها یک روحانی یا یک خانم چادری مورد تمسخر قرار گرفته است.
تیر خلاص به کالبد ضدانقلاب چیست؟
توهم! ضدانقلاب دچار یک توهم ساختاری شده است. خبرنگار و سیاستمدارشان می دانند که هیچ خبری نیست و حتی آنها که با تجربه‌تر و پخته‌تر هستند جور دیگری رفتار می‌کنند. آخرین مورد همین توییت رابرت مالی بود. او گفته بود معترضان ایرانی خواهان توجه حاکمیت به کرامت انسانی‌شان هستند. توییتی که با حمله سنگین رسانه‌های ضدانقلاب به او باعث شد سیاستمدار ارشد آمریکایی بابت استفاده از کلمات نادرست در این توییت عذرخواهی کند! (شما بخوانید مجبور به توهم شود)
فیلم‌های تجمع برلین را هم مرور کنید. دعوا در کف خیابان های آلمان نه ایران بر سر این است که کدام گروه می‌تواند این انقلاب کاریکاتوری را به نام خود تمام کند؟! 
وضعیت اسفناک ضدانقلاب چنین است: نه می‌تواند انقلاب کند و نه می‌تواند دست از توهم خود بر دارد. ماشین جنگی ضدانقلاب در گِل گیر کرده اما پدال گاز را تا انتها فشرده است. دیر یا زود موتور می‌سوزد!


انتهای پیام/


http://qomefarda.ir/37392
اخبار مرتبط

نظرات شما