وزیر آموزش و پرورش: «مافیا» در مؤسسات آموزشی نیست، در ذهن مردم است!
از جمله اتفاقات مهمی که در سال ۹۷ در حوزه آموزشی در کشورمان رقم خورد، حذف مشق شب است؛ رویدادی که شاید بیش از دانش آموزان، والدین دانش آموزان و بزرگسالان را خوشحال کرد؛ آنهایی که احساس میکردند جهان تغییر کرده و متحول شده، اما آموزش به دانش آموزان هنوز به همان سبک و سیاق قدیمی است که نشان از فرسودگی اش دارد.
رویدادی که کمی بعد با یک ماجرای جنجالی، بیشتر به چشم همگان آمد؛ با سفر مؤسس انتشارات گاج به محضر برخی علما و مباحثه با ایشان در خصوص مشق شب و نامناسب بودن حذف آن. اقدامی که واکنشهای فراوانی به دنبال داشت و موجب بازخوانی اظهار نظری از وزیر شد که مدعی شده بود، «فکر نمیکند مؤسسههای آموزشی آن قدر قدرت داشته باشند که بشود نام مافیا به آنها داد.»
اظهار نظری که با توجه به رویدادهای رقم خورده در سال گذشته، دقیق به نظر نمیرسید و موجب شد بخشی از گفت و گوی نوروزی روزنامه اعتماد با سیدمحمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش به این موضوع اختصاص پیدا کند؛ با طرح این پرسش که آیا هنوز بر این باور است که این دست مؤسسات آن قدر قدرت ندارند که مافیا نام گیرند؟
بطحایی: حالا که برمی گردم و به یک سال گذشته نگاه میکنم، میبینم با وجود همه موانع و مشکلاتی که در سر راه این موضوع وجود دارد، پیشرفت ما چشمگیر و امیدوار کننده بوده است. شاید سال گذشته، افکار عمومی خیلی پذیرش این باور را نداشت که آزمونها، کتابهای کمک درسی و فضایی که من به عنوان دایه مهربانتر از مادر از آن اسم میبرم، اینقدر آسیب زاست؛ دایهای که در کنار مادر اصلی تعلیم و تربیت، یعنی آموزش و پرورش ما، خودش را مهربانتر نشان میدهد.
شواهد نشان میدهد، موقعیت آنها [مؤسسات آموزشی] ضعیفتر شده است. امروز افکار عمومی برای پذیرش این باور آمادهتر است. افکار عمومی امروز باور دارد که یک کودک، نوجوان و جوانِ شاد و سرزنده و امیدوار به مراتب ارزش بالاتری از یک نوجوانی است که مثلا معدل ۲۰ دارد، اما خموده و ناتوان از حل مسائل زندگی است. اگر از خانواده بپرسید که دوست دارید بچه تان شاد و سرزنده و پرشور باشد یا درس خوان و آرام و گوشه گیر، حتما گزینه اول را انتخاب میکنند.
این یکی از نتایج همین گفتن هاست که این دایه دارد اهداف تعلیم و تربیت رسمی ما را به انحراف میکشاند. من بدون اینکه ذکر نامی از کسی ببریم، همچنان تأکید میکنم که اطلاق واژه مافیا بر اینها درست نیست؛ اینها افرادی هستند که به هر حال جنبه اقتصادی یک حرفه را در نظر میگیرند و بر اساس عقل اقتصادی تصمیم میگیرند و مثل هر کاسب دیگری به فکر سود بیشترند.
* البته هر کاسبی نمیتواند به دیدن مراجع برود.
بطحایی: حالا من را به حاشیه سیاسی نکشانید، اما در همین زمینه من بعدش شنیدم که آن مرجع محترم برداشت را تصحیح کرده بود که در حقیقت ماوقع آنگونه که در خبرها آمده نبوده است؛ بنابراین فکر میکنم داریم رو به جلو حرکت میکنیم و توقع بیشتری هم ندارم. شرایط و متغیرهایی که بر این موضوع تاثیر گذارند یکی دو تا نیست و دست یکی دو نفر هم نیست که بتوان به راحتی مدیریتش کرد. من خیلی خوشحالم که امروز عرض کنم برخی از این ناشران و مؤسسان آموزشگاهها با واسطه به من پیغام دادند که ما آماده ایم که مسیر کارمان را بر اساس سیاستهای جدید آموزش و پرورش تصحیح کنیم.
این یک پیام خیلی مثبت و خوب است؛ یعنی میگویند حاضریم سمت و سوی ظرفیتها و کارشناسیها و منابع خودمان را بر اساس سمت و سویی که شما میگویید و بر اساس تعلیم و تربیت صحیح هدایت کنیم. به نظرم این پیام بسیار امیدوار کننده است که دوستان من با جدیت دارند دنبال میکنند. جلسههایی را گذاشته اند که ما مأموریت جدیدی را از منظر آموزش و پرورش برای آنها تعیین کنیم.
به نظر من مافیا این افراد نیستند. مافیا آن تصور غلط و عادت جامعه به این است که همچنان فکر میکند اگر فرزندش در یک دانشگاه و رشته معتبر پذیرفته شود به مراتب مهمتر از این است که فردی اهل تعامل با خانواده و جامعه و اهل مشارکت در حل مسائل اجتماعی باشد و نسبت به آنچه در اطرافش میگذرد بی تفاوت نباشد. این تصور غلط یک مافیاست و ما باید به جنگ این مافیا برویم.
از همین مصاحبه شما میخواهم استفاده کنم و بگویم رسانهها باید کمک کنند که پیشانی این مافیا را به خاک بمالیم. افکار عمومی باید تصحیح شود؛ مثل خیلی از کشورهای دیگر که توقعشان از مدرسه این است بچهای را تحویلشان بدهد که شاد و با نشاط باشد و در خانه و محیط زندگی اش آدم موثری باشد. نمیخواهم معدل ۲۰ داشته باشد یا مدام در حال حفظ کردن فیزیک باشد. اگر بتوانیم به این تفکر غلبه کنیم، حتما آن مافیا زمین خورده و ما توانسته ایم مسیر تعلیم و تربیتمان را به مسیر اصلی و صحیح خودش برگردانیم.
*شما ۱۷ آذر بود که به رهبری نامه نوشتید که اگر قرار است تبلیغی از تلویزیون در مورد آموزش پخش شود باید به تأیید آموزش و پرورش برسد. این همان روزی است که ناشران به قم رفتند. شما احیانا از این سفر خبر داشتید؟
بطحایی: نه. نه! اصلا خبر نداشتم. البته فکر میکنم موضوع آن سفر به قم را نباید خیلی مهم جلوه داد.
*به نظر شما مهم نبود؟
بطحایی: نه!
*یعنی بعدش تصمیمی نگرفتید یا کاری نکردید که دلیلش آن سفر بوده باشد؟
بطحایی: ابدا! اولا من اصلا اطلاع نداشتم، ثانیا به نظرم علما و مراجع با قشرهای مختلف مردم ملاقات دارند. من میخواهم کمی خوشبینانه به این موضوع نگاه کنم و بگویم آن ملاقات هم احتمالا اغلب همین ملاقاتهایی است که مراجع با اقشار مختلف دارند و گروهی از افرادی هم که گفته اند ما داریم در حوزه فرهنگ کار میکنیم خدمت آنها رسیده اند و مشکلاتشان را گفته اند و در خلال آن اشاره نادرستی به یکی از سیاستهای آموزش و پرورش داشتند و بر اساس گزارش نادرستی که ارایه شده، خب یک موضع گیری هم اتفاق افتاد و عرض کردم تا جایی که مطلعم آن موضع گیری تصحیح شد و مرجع محترم فرمایششان را به نوعی گفتند که اصلا همان چیزی است که ما داریم دنبال میکنیم. خلاصه تاریخ آن نامه و همزمانی اش با آن ملاقات کاملا تصادفی بود.
*پس چه شد که آن نامه را نوشتید. از متن نامه مشخص است که شما تأکید دارید به اجرایی شدن مصوبهای که در شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف شده و چنین مصوبهای موجود است. چرا اجرایی شدن آن مستلزم این بود که شما به بالاترین مقام یک کشور نامه بنویسید؟ چرا اجرای مصوبه باید اینقدر هزینه بر باشد؟
بطحایی: پرسش دقیقی را مطرح کردید. من برای آنکه آن نامه را بنویسم خیلی با خودم کلنجار رفتم. علتش هم همین فرمایش شما بود که آیا واقعا این موضوع در سطحی هست که ما بالاترین مقام کشور را ـ که دهها و صدها مسأله استراتژیک و مهم برایش مطرح است ـ درگیر چنین چالشی کنیم؟ روزی که این نامه را نوشتم، پس از طی یک مسیر بود. اگر شش ماه قبلتر چنین نامهای مینوشتم، حتما خودم به خودم انتقاد میکردم. اما من یک مسیری را رفتم و وقتی دیدم این مسیر بدون حمایت مقام معظم رهبری به سرانجامی که میخواهم نمیرسد، آن نامه را ایشان نوشتم.
ما مکاتبات متعددی با صداوسیما انجام داده بودیم، مذاکرات متعددی را با مسئولان این سازمان داشتیم. با وزارت ارشاد هم مذاکراتی داشتیم که هر گونه تبلیغ برای کتابهای کمک درسی و کلاسهای آمادگی کنکور و آزمون و مواردی از این دست حتما باید با بررسی و اجازه کارشناسی آموزش و پرورش اتفاق بیفتد. ضمن اینکه در هر جلسهای که نشستم و این بحثها را مطرح کردم، همه مخاطبان من و طرف صحبت من، این منطق و استدلال را تأیید میکند؛ اما در عمل آنچه باید اتفاق نیفتاده بود تا اینکه آن نامه را نوشتم و تا جایی که اطلاع دارم، ایشان پی نوشتی روی نامه زده بودند که تا حدود زیادی در حوزه تبلیغات و اشاعه این روشها تأثیر گذاشت.
عرض من همیشه این بوده که این کتابهای کمک درسی، این کلاسهای به تعبیری تقویتی و تکمیلی، نقش یک دارو و مکمل را برای بدنه تعلیم و تربیت ما دارند، یعنی اگر کسی به هر دلیلی در فرآیند یاددهی و یادگیری دچار اختلال شد، باید به سراغ آنها برود. نقش اینها مثل داروست. آیا شده ما دارو را تبلیغ کنیم و بگوییم این آنتی بیوتیک از آن یکی بهتر است و مردم بروید فلان آنتی بیوتیک را بخرید؟ مردم اگر سرتان درد گرفت بیایید از فلان قرص مسکن استفاده کنید؟
با همین استدلال، کتابهای کمک درسی و کلاسهای کمک آموزشی نباید تبلیغ شوند. اینها نسخهای در دست معلم هستند، اگر به نتیجه رسید که مثلا این بچه به هر دلیل دچار اختلال یا عقب افتادگی در درسش هست، باید نسخه تجویز کند که برو فلان کتاب کمک درسی را بگیر یا فلان کلاس را شرکت کن. در حالی که ما با تبلیغات بسیار بسیار فزایندهای که انجام میدهیم، نوعی رقابت کاذب را ایجاد میکنیم که تیشه به ریشه تعلیم و تربیت ما میزند و هدف هایش را مستقیم تحت تاثیر خودش قرار میدهد.
انتهای پیام/
نظرات شما