رزمنده دفاع مقدس در گفتگو با قم فردا :
رزمندگان اطلاعات و عملیات غریبانه شهید میشدند/ شهید زینالدین نحوه شهادت خود را آرزو کرده بود
فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 17 علی بن ابیطالب دوران دفاع مقدس با اشاره به مظلومیت شهدای اطلاعات و عملیات گفت: شهید زینالدین وقتی نگاه خندان شهید فعله کار را میبیند دستهایش را رو به آسمان بلند میکند و میگوید دلم میخواهد من هم مانند این جوان در غربت شهید شوم.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، واحد اطلاعات و عملیات در زمان دفاع مقدس یکی از قسمت های حساسی بود که موفقیت های عملیات ها وابستگی زیادی به فعالیت اطلاعات و عملیات ها داشت به مناسب هفته دفاع مقدس با محمود پاکنژاد فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع) در دوران دفاع مقدس به گفتگو نشستیم.
خودتان را معرفی کنید
پاکنژاد: محمود پاکنژاد فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 17 ابیطالب دوران دفاع مقدس هستم، 16 سال سن داشتم که در سال 60 و در عملیات الی بیت المقدس به جبهه اعزام شدم.
نظر شما در مورد دفاع مقدس بعد از گذشت 30 سال از آن دوران چیست؟
پاکنژاد: اگر بخواهیم در مورد دفاع مقدس حرف بزنیم سال ها حرف برای گفتن وجود دارد حرف هایی که بعد از گذشت این همه سال هنوز گفته نشده است از جنوب تا غرب کشور که از نظر جغرافیایی1200کیلومتراست در این مناطق با دشمنانی روبرو بودیم که از نظر نظامی و تجهیزات نظامی بسیار قوی تر از ایران بود، لطف خدا بود که شامل حال رزمندگان می شد که با شجاعت و شهامت باعث شدند بتوانیم در مقابل این دشمن تا بن دندان مسلح موفق عمل کنیم و بتوانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم آن هم در مقابل دشمنی که نیروی زمین آن در خاورمیانه بی نظیر بود و مهندسی زرهی آن از ایران برتر بود و تمام دنیا هم پشتیبان او بودند، جنگ تحمیلی، هم خوشی داشت هم ناخوشی، هم پیروزی داشت هم شکست داشت.
در خصوص واحد اطلاعات عملیات و وظایف این واحد توضیح دهید؟
پاکنژاد: در دوران دفاع مقدس توفیق پیدا کرده بودم در واحد اطلاعات و عملیات بودم، مأموریت و وظیفه ای که برای اطلاعات و عملیات تعریف شده بود این بود که راه هایی را که می شد در مواضع دشمن نفوذ کرد را پیدا کند و این شناسایی ها معمولاً در شب انجام می شد و باید از میدان ها مین و موانع عبور می کردند و به سمت دشمن می رفتند تا از این طریق بتوانند برای عملیات ها نیروهای گردان را هدایت کنند ، واحد اطلاعات و عملیات همواره جلوتر از همه حرکت می کردند و بقیه پشت سرشان بودند و در نهایت به خط دشمن می زند و با خط شکنی به دشمن حمله می کردند.
یکی از وظایف واحد اطلاعات و عملیات غافلگیر کردن دشمن بود، اگر در جایی دشمن را غافلگیر می کردیم پیروزی حاصل می شد و گرنه اگر دشمن غافلگیر نمی شد با یک تیربار کل گردان را قلعوقمع می کردند.
از نقش رزمندگان قم و حضور در روزهای اول جنگ در جبهه بگویید؟
پاکنژاد: قمی ها نیز مانند جوانان دیگر شهرهای کشور وقتی دشمن به خاک کشور حمله کرد وظیفه دفاع از کشور را بر عهده خود دانستند و به جبهه رفتند، سرمنشأ شجاعت و ایثار همه جوانان واقعه عاشورا بود، رزمندگان قمی به مرور لشکر 17 علی بن ابی طالب را تشکیل دادند که این لشکر از رزمندگان قم، استان مرکزی، سمنان، قزوین و زنجان تشکیل شده بود و تا آخر جنگ لشکر 17 شامل چند استان بود و بعد از جنگ لشکر 17 برای قم مستقل شد و استان های دیگر نیز لشکر مخصوص به خودشان را تشکیل دادند.
جوانان امروز آیا روحیه جوانان دوران دفاع مقدس را دارند؟
پاکنژاد: امروز جامعه ما آمادگی پذیرش حقایق جنگ را دارد زیرا جوانان ما می توانند به راحتی واقعیت ها و دروغ ها را به خوبی تشخیص دهند، جوانان امروز بااینکه جنگ تحمیلی را ندیدند وقتی پای سخنان روایان مینشینند درست و غلط را خوب تشخیص میدهند، جوانان امروز تصور نکنند امثال شهید زینالدینها و شهید دل آذرها از آسمان آمده بود بلکه جوانانی از همین جامعه بودند و مانند جوانان امروزی بودند، به نظرم جوانان امروز بسیار بهتر از جوانان گذشته هستند جوانان در گذشته بنا بر شرایط و اقتضائات زمان به وظیفه خود عمل کردند اکنون هم اگر اسلام نیاز به کمک داشته باشد جوانان امروز دریغ نمی کنند.
خاطره خاصی از دورانی که فرمانده اطلاعات و عملیات بودید دارید؟
پاکنژاد: از شب های عملیات صدها خاطره در ذهن دارم که هنوز با گذشت 30سال از آن زمان در ذهنم تازه هستند و جایی گفته نشده است، سال 64 در منطقه سردشت منطقه ای به نام دوپازا وجود داشت که پایگاه ما در آنجا قرار داشت ، منطقه ای دیگری به نام بولفت وجود داشت که باید برای شناسایی به آن منطقه می رفتیم، منطقه دیگر به نام جاسوسان و منطقه دیگری به نام نوری وجود داشت که همه این مناطق در شعاع 40کیلومتری سردشت بودند دریکی از این مناطق قرار بود عملیاتی انجام شود معمولاً مناطقی که شناسایی میکردیم به خاطر مسائل امنیتی محورها از یکدیگر اطلاع نداشتند.
از پایگاه دوپازا رزمندگان می خواستند به محورهای جلویی در بولفت بروند این اعزام شهید فعله کار هم حضور داشت روحیه شهید فعله کار هیئتی بود دوست داشت مداحی کند همیشه زیارت عاشورا و مناجات می خواند ایشان مسئول گروهی بود که کار شناسایی را انجام می داد از ارتفاعی که پایگاه ما در آن قرار داشت تا پایین حدود دو ساعت راه بود علاوه بر آن مسیری که شهید فعله کار باید برای شناسایی منطقه می رفت حدود دو شبانه روز می شد زیرا منطقه دست دشمن بود و باید روزها مخفی می شدند و شب ها به شناسایی ادامه میدادند.
چند ماه برای شناسایی این منطقه کار انجام شد تا اینکه یک شب که برای بازدید نهایی و توجیه رزمندگان به منطقه می روند شهید فعله کار با تخریبچی به نام مرتضوی و یکی دیگر از رزمندگان به نام رفیق نیا در حال بررسی میدان بودند که مین والمر منفجر می شود مین های والمر حدود5 هزار ساچمه دارد که حدود 2 هزار ساچمه به شهید فعله کار اصابت می کند و تعدادی هم به رفیق نیا و مرتضوی برخورد می کند که این دو زخم سطحی برمیدارند اما آسیب دیدگی شهید فعله کار زیاد بود شهید فعله کار درد زیادی را تحمل کرد دردی که با فریاد می توانست کمی آن را آرام کند اما هیچ صدایی از او در نیامد و عراقی ها هم که صدایی نشنیدند تصور کردند که یک حیوان با مین ها برخورد کرده است.
شهید فعله کار را به عقب بر می گردانند رفیق نیا به ما اطلاع می دهد که فعله کار زخمی شده است زمانی که ما مطلع می شویم 24 ساعت از زمان حادثه گذشته بود هنوز فعله کار زنده بود و ما به فرمانده لشگر هم اطلاع دادیم ساعت 12 شب بالای سر فعله کار رسیدیم که دیگر شهید شده بود اما در این مدت فعله کار با وجود زخم هایی که برداشته بود خودش را سرگرم ذکر و زیارت عاشورا کرده بود که مبادا صدای شیونی از او بلند شود و دشمن متوجه شود زیرا اگر دشمن متوجه می شد کل عملیات و زحمات همه هدر می رفت.
وقتی پیکر شهید فعله کار و دو مجروح دیگر به آمبولانس رسید فرمانده لشگر 17 که شهید زینالدین بود نیز در آنجا حضور داشت شهید زینالدین که مسئله را شنید بود و نگران موضوع بود شخصاً آمده بود تا مسئله را پیگیری کند، مرتضوی تمام ماجرا را برای شهید زینالدین و اینکه شهید فعله کار کوچکترین صدایی بعد از زخمی شدن از خود بروز نداد تا عملیات لو نرود را به شهید زین الدین گفت، وقتی به صورت شهید فعله کار نگاه می کنند متوجه می شوند صورت شهید فعله کار خندان و شاد است، شهید فعله کار چند ماه دور از خانواده در منطقه بود و شبانه با دوسه نفر غریبانه برای شناسایی می رفتند و به خاطر مسائل امنیتی نمی توانستند با خانواده نامه نگاری داشته باشند و در نهایت با تحمل درد و در سکوت برای لو نرفتن عملیات شهید شد.
شهید زینالدین وقتی این ماجراها و نگاه خندان شهید فعله کار را می بیند دست هایش را همانجا رو به آسمان بلند می کند و می گوید دلم می خواهد من هم مانند این جوان در غربت شهید شوم، اتفاقاً دو هفته بعد شهید مهدی به همراه برادرش در همان جاده سردشت غریبانه به شهادت می رسد.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما قراردادید سپاسگزارم
پاکنژاد: من هم از شما سپاسگزارم
گفتگو از مرضیه مهدیلو
انتهای پیام/170
خودتان را معرفی کنید
پاکنژاد: محمود پاکنژاد فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 17 ابیطالب دوران دفاع مقدس هستم، 16 سال سن داشتم که در سال 60 و در عملیات الی بیت المقدس به جبهه اعزام شدم.
نظر شما در مورد دفاع مقدس بعد از گذشت 30 سال از آن دوران چیست؟
پاکنژاد: اگر بخواهیم در مورد دفاع مقدس حرف بزنیم سال ها حرف برای گفتن وجود دارد حرف هایی که بعد از گذشت این همه سال هنوز گفته نشده است از جنوب تا غرب کشور که از نظر جغرافیایی1200کیلومتراست در این مناطق با دشمنانی روبرو بودیم که از نظر نظامی و تجهیزات نظامی بسیار قوی تر از ایران بود، لطف خدا بود که شامل حال رزمندگان می شد که با شجاعت و شهامت باعث شدند بتوانیم در مقابل این دشمن تا بن دندان مسلح موفق عمل کنیم و بتوانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم آن هم در مقابل دشمنی که نیروی زمین آن در خاورمیانه بی نظیر بود و مهندسی زرهی آن از ایران برتر بود و تمام دنیا هم پشتیبان او بودند، جنگ تحمیلی، هم خوشی داشت هم ناخوشی، هم پیروزی داشت هم شکست داشت.
در خصوص واحد اطلاعات عملیات و وظایف این واحد توضیح دهید؟
پاکنژاد: در دوران دفاع مقدس توفیق پیدا کرده بودم در واحد اطلاعات و عملیات بودم، مأموریت و وظیفه ای که برای اطلاعات و عملیات تعریف شده بود این بود که راه هایی را که می شد در مواضع دشمن نفوذ کرد را پیدا کند و این شناسایی ها معمولاً در شب انجام می شد و باید از میدان ها مین و موانع عبور می کردند و به سمت دشمن می رفتند تا از این طریق بتوانند برای عملیات ها نیروهای گردان را هدایت کنند ، واحد اطلاعات و عملیات همواره جلوتر از همه حرکت می کردند و بقیه پشت سرشان بودند و در نهایت به خط دشمن می زند و با خط شکنی به دشمن حمله می کردند.
یکی از وظایف واحد اطلاعات و عملیات غافلگیر کردن دشمن بود، اگر در جایی دشمن را غافلگیر می کردیم پیروزی حاصل می شد و گرنه اگر دشمن غافلگیر نمی شد با یک تیربار کل گردان را قلعوقمع می کردند.
از نقش رزمندگان قم و حضور در روزهای اول جنگ در جبهه بگویید؟
پاکنژاد: قمی ها نیز مانند جوانان دیگر شهرهای کشور وقتی دشمن به خاک کشور حمله کرد وظیفه دفاع از کشور را بر عهده خود دانستند و به جبهه رفتند، سرمنشأ شجاعت و ایثار همه جوانان واقعه عاشورا بود، رزمندگان قمی به مرور لشکر 17 علی بن ابی طالب را تشکیل دادند که این لشکر از رزمندگان قم، استان مرکزی، سمنان، قزوین و زنجان تشکیل شده بود و تا آخر جنگ لشکر 17 شامل چند استان بود و بعد از جنگ لشکر 17 برای قم مستقل شد و استان های دیگر نیز لشکر مخصوص به خودشان را تشکیل دادند.
جوانان امروز آیا روحیه جوانان دوران دفاع مقدس را دارند؟
پاکنژاد: امروز جامعه ما آمادگی پذیرش حقایق جنگ را دارد زیرا جوانان ما می توانند به راحتی واقعیت ها و دروغ ها را به خوبی تشخیص دهند، جوانان امروز بااینکه جنگ تحمیلی را ندیدند وقتی پای سخنان روایان مینشینند درست و غلط را خوب تشخیص میدهند، جوانان امروز تصور نکنند امثال شهید زینالدینها و شهید دل آذرها از آسمان آمده بود بلکه جوانانی از همین جامعه بودند و مانند جوانان امروزی بودند، به نظرم جوانان امروز بسیار بهتر از جوانان گذشته هستند جوانان در گذشته بنا بر شرایط و اقتضائات زمان به وظیفه خود عمل کردند اکنون هم اگر اسلام نیاز به کمک داشته باشد جوانان امروز دریغ نمی کنند.
خاطره خاصی از دورانی که فرمانده اطلاعات و عملیات بودید دارید؟
پاکنژاد: از شب های عملیات صدها خاطره در ذهن دارم که هنوز با گذشت 30سال از آن زمان در ذهنم تازه هستند و جایی گفته نشده است، سال 64 در منطقه سردشت منطقه ای به نام دوپازا وجود داشت که پایگاه ما در آنجا قرار داشت ، منطقه ای دیگری به نام بولفت وجود داشت که باید برای شناسایی به آن منطقه می رفتیم، منطقه دیگر به نام جاسوسان و منطقه دیگری به نام نوری وجود داشت که همه این مناطق در شعاع 40کیلومتری سردشت بودند دریکی از این مناطق قرار بود عملیاتی انجام شود معمولاً مناطقی که شناسایی میکردیم به خاطر مسائل امنیتی محورها از یکدیگر اطلاع نداشتند.
از پایگاه دوپازا رزمندگان می خواستند به محورهای جلویی در بولفت بروند این اعزام شهید فعله کار هم حضور داشت روحیه شهید فعله کار هیئتی بود دوست داشت مداحی کند همیشه زیارت عاشورا و مناجات می خواند ایشان مسئول گروهی بود که کار شناسایی را انجام می داد از ارتفاعی که پایگاه ما در آن قرار داشت تا پایین حدود دو ساعت راه بود علاوه بر آن مسیری که شهید فعله کار باید برای شناسایی منطقه می رفت حدود دو شبانه روز می شد زیرا منطقه دست دشمن بود و باید روزها مخفی می شدند و شب ها به شناسایی ادامه میدادند.
چند ماه برای شناسایی این منطقه کار انجام شد تا اینکه یک شب که برای بازدید نهایی و توجیه رزمندگان به منطقه می روند شهید فعله کار با تخریبچی به نام مرتضوی و یکی دیگر از رزمندگان به نام رفیق نیا در حال بررسی میدان بودند که مین والمر منفجر می شود مین های والمر حدود5 هزار ساچمه دارد که حدود 2 هزار ساچمه به شهید فعله کار اصابت می کند و تعدادی هم به رفیق نیا و مرتضوی برخورد می کند که این دو زخم سطحی برمیدارند اما آسیب دیدگی شهید فعله کار زیاد بود شهید فعله کار درد زیادی را تحمل کرد دردی که با فریاد می توانست کمی آن را آرام کند اما هیچ صدایی از او در نیامد و عراقی ها هم که صدایی نشنیدند تصور کردند که یک حیوان با مین ها برخورد کرده است.
شهید فعله کار را به عقب بر می گردانند رفیق نیا به ما اطلاع می دهد که فعله کار زخمی شده است زمانی که ما مطلع می شویم 24 ساعت از زمان حادثه گذشته بود هنوز فعله کار زنده بود و ما به فرمانده لشگر هم اطلاع دادیم ساعت 12 شب بالای سر فعله کار رسیدیم که دیگر شهید شده بود اما در این مدت فعله کار با وجود زخم هایی که برداشته بود خودش را سرگرم ذکر و زیارت عاشورا کرده بود که مبادا صدای شیونی از او بلند شود و دشمن متوجه شود زیرا اگر دشمن متوجه می شد کل عملیات و زحمات همه هدر می رفت.
وقتی پیکر شهید فعله کار و دو مجروح دیگر به آمبولانس رسید فرمانده لشگر 17 که شهید زینالدین بود نیز در آنجا حضور داشت شهید زینالدین که مسئله را شنید بود و نگران موضوع بود شخصاً آمده بود تا مسئله را پیگیری کند، مرتضوی تمام ماجرا را برای شهید زینالدین و اینکه شهید فعله کار کوچکترین صدایی بعد از زخمی شدن از خود بروز نداد تا عملیات لو نرود را به شهید زین الدین گفت، وقتی به صورت شهید فعله کار نگاه می کنند متوجه می شوند صورت شهید فعله کار خندان و شاد است، شهید فعله کار چند ماه دور از خانواده در منطقه بود و شبانه با دوسه نفر غریبانه برای شناسایی می رفتند و به خاطر مسائل امنیتی نمی توانستند با خانواده نامه نگاری داشته باشند و در نهایت با تحمل درد و در سکوت برای لو نرفتن عملیات شهید شد.
شهید زینالدین وقتی این ماجراها و نگاه خندان شهید فعله کار را می بیند دست هایش را همانجا رو به آسمان بلند می کند و می گوید دلم می خواهد من هم مانند این جوان در غربت شهید شوم، اتفاقاً دو هفته بعد شهید مهدی به همراه برادرش در همان جاده سردشت غریبانه به شهادت می رسد.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما قراردادید سپاسگزارم
پاکنژاد: من هم از شما سپاسگزارم
گفتگو از مرضیه مهدیلو
انتهای پیام/170
گالری عکس