خاطرات ناگفته آیت الله العظمی سبحانی از حاجآقا مصطفی خمینی(ره)
یکی دیگر از مواهبی که ایشان داشت عبارت بود از «فکر زایا». او میتوانست در بحث با کسی که مانند او حال و حوصله داشت، به مدت یک ساعت و نیم در حول و حوش یک موضوع خاص بحث کرده و آن مسأله را به صورت ممتد بسط دهد. همواره یکی از مزایای موجود در حوزههای علمیه، وجود مجالس بحث بود
تدریس به حاجآقا مصطفی خمینی(ره)
من در سال ۱۳۲۵ ه.ش از تبریز به قم آمدم. دروس مقدمات را در همان تبریز خوانده بودم و در قم مشغول سطوح عالیه شدم. در حوزه رسم بر این بود که ضمن تحصیل، تدریس نیز صورت میگرفت و طبعا برای ما با توجه به سطح تحصیلات حوزوی که داشتیم، ادبیات را درس میدادیم. من نیز کتاب مطوّل را شروع کرده بودم و مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی(ره) شرکت میکردند. احساس کردم که این مرحله یعنی کتاب مطوّل فعلا برای ایشان مناسب نیست و بهتر است ایشان مراحل قبلی را بگذراند و ایشان نیز نصیحت ما را پذیرفت. بنابراین علاوه بر تدریس کتاب مطول که برای دیگران برگزار میشد، به صورت اختصاصی برای ایشان کتب ادبیات از ابتدا یعنی از صمدیه و همچنین ظاهرا سیوطی تا ابتدای مبحث «اخبار بالذی» و همچنین باب الف مغنی و سپس قسمت اعظم مطوّل را برای ایشان تدریس کردم تا اینکه به کتاب لمعه رسیدیم و من بخش طهارت را به ایشان تدریس کردم. علاوه بر این ایشان باب بیع را نیز نزد من گذراندند. این تدریسها، دو سال طول کشید و روزی دو تا سه درس برای ایشان میگفتم.
شخصیت علمی و اخلاقی حاجآقا مصطفی خمینی(ره)
استعدادها و مواهب شخصی وی
در طول سالیان تدریس به ایشان متوجه استعداد قوی در کنار حافظه قوی در ایشان شدم. غالبا اشخاص خوشفهم و خوشفکر از حافظه قوی بهرهمند نیستند اما ایشان در کنار فهم خوب و دقیق، حافظه خوبی هم داشت. همین باعث شد تا به ایشان اصرار کنم تا الفیه ابن مالک را حفظ کند و ایشان نیز نه تنها خوب حفظ کرد بلکه بسیار خوب هم آن را میخواند. گاهی که من مطالبی از زندگی علما را نقل میکردم، ایشان علاقمند میشد تا آن بخش از کتاب نخبة المقال را که در موضوع تراجم و رجال علمی حوزه نوشته شده، حفظ کند. زمانی هم که دروس معقول را نزد دیگران میخواندند، بخشی از اشعار منظومه ملای سبزواری را نیز حفظ کردند. بنابراین ایشان هم از عمق فکری و ذکاوت برخوردار بود و هم حافظهای قوی داشت.
یکی دیگر از مواهبی که ایشان داشت عبارت بود از «فکر زایا». او میتوانست در بحث با کسی که مانند او حال و حوصله داشت، به مدت یک ساعت و نیم در حول و حوش یک موضوع خاص بحث کرده و آن مسأله را به صورت ممتد بسط دهد. همواره یکی از مزایای موجود در حوزههای علمیه، وجود مجالس بحث بود. یعنی مثلا اگر مجلس روضهای برپا میشد، پس از پایان آن، یک مسأله مطرح و در اطراف آن بحث میشد. ایشان هم علاقمند به بحث بوده و در حوزه نیز معروف بود که بحّاث میباشند.
بنده از دوران جوانی، سالیان درازی را با وی محشور و خدمتگزار ایشان بودهام. باید بگویم در میان صفات برجسته ایشان، تفکر، برجستگی خاصی داشت و به همین سبب ایشان یک انسان متفکر بودند. ایشان بیش از هر چیزی به تفکر علاقمند بوده و و بیشتر اوقات خود را نیز به فکر کردن میپرداختند. این ویژگی از دوران نوجوانی و سنینی همچون ۱۷ سالگی در وجود ایشان متبلور بود. به همین دلیل ایشان یک اسوه برای طلاب است.
صفات اخلاقی
از دیگر صفات بارز ایشان میتوان به تواضع فوقالعادهای اشاره کرد که ایشان نسبت به کسانی ابراز میکردند که به نوعی حقی بر گردن ایشان داشتند. او در دوران جوانی دروسی را نزد ما خوانده بود و بعدها نیز خود یک شخصیت علمی در حوزه قم و بعدا در نجف شد و تدریس هم داشتند. در کنار همه اینها، ایشان فرزند حضرت امام(ره) نیز بودند. زمانی که بنده در بهار سال ۱۳۵۶ و در ماه شعبان به عمره مشرف شدم، ایشان نیز آمده بودند و در همان جا ملاقاتها و گفتگوهایی داشتیم. علی رغم تمامی امتیازات و شخصیتی که ایشان داشتند، آن قدر بنده را مورد محبت قرار دادند که موجب تعجب دیگران شده بود.
به خاطر دارم در همان ملاقاتها از ایشان پرسیدم، حضرت امام(ره) (که در آن زمان ایشان را «حضرت استاد» میگفتیم) در مورد کدام یک از دوستانشان در قم- که زیاد هم بودند و به رحمت خدا رفتند، متاثر شدند، ایشان گفت زمانی که خبر فوت مرحوم آیت الله داماد رسید، حضرت امام(ره) بسیار متأثر شدند زیرا علاوه بر دوستی خود با ایشان، وی را از استوانههای علمی حوزه میدانستند.
شخصیت علمی و بعدهای مغفول
الحمدلله آثار علمی ایشان چاپ شده که خود، نشانه عظمت و ذکاء فکری و ذوق ایشان در مسائل فقهی، اصولی و فلسفی میباشد. خوشبختانه شخصیت علمی ایشان در این اواخر، بُعدی پیدا کرده که حتی بنده نیز تا آن زمان آن را درنیافته بودم. ایشان نسبت به فقه و اصول و همچنین فلسفه- نظر به آنکه فرزند حضرت امام(ره) بودند- علاقه داشتند اما بنده نمیدانستم که ایشان به تفسیر نیز علاقه داشتند. تفسیر منتشر شده از ایشان نشان میدهد که در اواخر عمر خود در نجف به کتاب الله متوجه شده بودند تا از آن نیز بهره بگیرند. در تفسیر ایشان مشهود است که ایشان بیشتر از همه از منظر فلسفی و عرفانی به کتاب الله علاقمند بودهاند. همچنانکه بعدا امام(ره) نیز در اوایل انقلاب در چندین جلسه در شبهای سهشنبه از همین منظر جلسات تفسیر داشتند؛ گرچه متاسفانه این جلسات دولت مستعجل بود و ادامه نیافت.
این بُعد از قرآن (نگاه از منظر فلسفه و عرفان) بسیار مکتوم بود و حتی اگر بگوییم که مکتوم نبود، حداقل این بود که کمتر مطرح می شد و قرآن از منظر لغت، تاریخ، فقه،فلسفه و حتی علوم روز نیز در کتب و آثار متعددی، بحث شده بود اما آن بُعد خاص که توسط حضرت امام(ره) مطرح کردند، کمیاب بود. حضرت امام(ره) استفادههایی از آیات قرآن میکردند که به جز به مدد ذوق خاص ایشان، میسّر نبود. بحمدالله فرزند ایشان هم از نظر فقه، اصول، فلسفه و تفسیر نیز نیز نمایانگر شخصیت علمی پدر خود بود.
فوت حاجآقا مصطفی خمینی(ره)
در هر صورت خداوند منان این گونه مصلحت دید که این فرزند را در زمان حیات پدر، از او بگیرد. خداوند مرحوم امام را رحمت کند؛ بنده از شخص ایشان شنیدم که از استاد بزرگوار خود مرحوم آقای شاهآبادی و ایشان از پدر بزرگوارشان که شاگرد مرحوم صاحب جواهر بودند نقل میکردند، پسر استادشان یعنی صاحب جواهر(ره) به رحمت خدا رفت. جنازه وی را عصر تشییع کردند اما موفق به دفن نشدند زیرا غروب شده بود. جنازه را در یکی از مقبرههای صحن امیرالمؤمنین(ع) گذاردند تا هم در شب مقداری برای او قرآن بخوانند و هم اینکه صبر کنند تا فردا او را دفن کنند.
ایشان میفرمودند بنده خودم شاهد بودم که مرحوم صاحب جواهر، همان شب و در کنار جنازه فرزند عزیز و دانشمندش، مقداری قرآن خواند و سپس مشغول کارهای هر شب خود شد؛ مثلا اگر هر شب مقداری از کتاب جواهر را مینوشتند، در آن شب نیز به همان مقدار را در کنار جنازه فرزند عزیزش نوشتند.
البته بدین معنا نیست که قلب ایشان از غم داغدار نبود و نمیسوخت بلکه این کار نشانه رضا به قضای الهی بود؛ یعنی در عین حال که قلب او میسوزد و اشک نیز میریزد، به قضای الهی راضی است و لذا عکسالعملی نشان نمیدهد پس هم قرآن برای فرزندش میخواند و هم به نوشتن کتاب فقهی خود مشغول میشود.
بنده در هنگام فوت حاجآقا مصطفی(ره) در نجف نبودم اما شنیدم که همین ماجرا نیز در مورد شخص حضرت امام(ره) در فوت فرزند عزیزشان رخ داد. دیده نشد که حضرت امام(ره) گریه کرده باشند. هرچند ممکن است در خفا اشک ریخته باشند اما به هر حال در فوت جوان برومند و دانشمند خود عکسالعمل زیادی نشان ندادند.
علت را باید سیره پیامبر جست زیرا همین داغ، در تاریخ اسلام برای پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) رخ داده است. زمانی که ابراهیم، نوزاد پیامبر(ص) از شدت بیماری، بدنش همچون تنور داغ شد و در حالی فوت کرد که در آغوش ایشان قرار داشت. پیامبر(ص) نگاهی به فرزند خود کردند و مشاهده فرمودند روح او در حال پرواز است. فرمودند: «ابراهیم عزیز! العین تدمع و القلب یحزن» یعنی چشم اشک میریزد و قلب هم متحزن است اما در عین حال به آنچه خداوند قضا فرموده تسلیم و به هر آنچه مقدر فرموده راضی هستیم. این فرزند نعمتی الهی بود که خود داد و مصلحت را هم خود میداند و ما از غیب اطلاعی نداریم.
سلام الله علی الامام حین ما ولد و حین ما مات و حین ما یبعث حیاً و سلام الله علی ولده حین ما ولد و حین ما استشهد و حین ما یبعث حیاً و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
عکس ذیل دستخط آیت الله سید مصطفی خمینی در یکی از صفحات حاشیه ملاعبدالله متعلق به آیت الله سبحانی مربوط به سال ۱۳۶۶ قمری
انتهای پیام/
نظرات شما