جایگزینی «موساد» بجای «سیا» در صیانت از جنایات پهلوی
رونین برگمن (متولد ۱۹۷۲) دانشآموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تلآویو، یکی از شناختهشدهترین خبرنگاران و تحلیلگران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تامیز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانههای انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.
مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصا ایران، حزبالله و گروههای مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیاتهای ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصلهای مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقالههای متعدد نیز میپردازد.
او در گفتگو با تلویزیون فارسی زبان ایران اینترنشنال، مشخصا به مسئله پرونده هستهای ایران و مسائل مرتبط با آن -خصوصا تلاشهای مخفی صهیونیستها برای متوقف کردن برنامه هستهای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی- پرداخته و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا میگوید که ترور دانشمندان هستهای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحا اسرائیل را مسئول این کار معرفی میکند.
برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچهای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته که البته بخش عمدهای از این کتاب به حزب الله لبنان -به عنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ ۳۳ روزه) با تمرکز بیشتر بر روی نقش شهید عماد مغنیه- اختصاص دارد.
مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز بر روی موضوع مک فارلین)، نقش ایران در حمایت از گروههای مبارز فلسطینی و البته مسئله هستهای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.
اظهار نظرهای غیرمستند و خلاف واقع متعدد، در کنار تحلیلهای شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصا در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده میشود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی میکند.
عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.
سلیمی نمین متولد ۱۳۳۳ ازجمله روزنامه نگاران با سابقه و یکی از شناختهشدهترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتابهای متعددی از وی به چاپ رسیده است.
ادامه مقدمه
شاید تصور شود شبکه اطلاعاتی اسرائیل در ایران محدود به نمایندگی موساد بوده است. بررسی سایر آثار مربوط به صهیونیستها واقعیت دیگری را پیش روی محققان قرار میدهد.
برای نمونه، اولین سفیر اسرائیل در ایران- مئیر عزری- در خاطراتش شرح اولین دیدار خود با محمدرضا پهلوی را عرضه میدارد. شاه علیرغم تیزهوش نبودن در عرصه سیاست، رئیس هیئت دیپلمات تل آویو در تهران را با پرسشی مواجه میسازد که نشان از روشن بودن ماهیت فردی مدعی دیپلمات بودن نزد او است: «شاه پرسید با چه کسانی در ایران دیدار داشتهام و کدام را برتر یافتهام و ناگهان گفت: راستی چه کسی شما را فرستاده؟ پاسخ دادم: کاستیهای آزارندهای که در دوستی و پیوند دو ملت ایران و اسرائیل به چشم میخورد بیآن که دستور روز سران اسرائیل باشد به پیشنهاد نخستوزیر بنگوریون و موافقت وزیر خارجه گلدامئیر... شاه پرسید؛ آنها از شما خواستهاند در اینجا چه بکنید؟ شگفتیام را از این پرسش در خود فرو بردم و در پاسخ، فشردهای از دوره پیشین رفتنم به اسرائیل و بازگشتم به ایران را گفتم و افزودم: بنگوریون نخستوزیر اسرائیل به من گفته است در ایران هر کاری که میکنم باید بدانم که به سود کشور و مردم ایران باشد.» (یادنامه، خاطرات مئیر عزری، مترجم ابراهام حاخامی، بیت المقدس، سال ۲۰۰۰ م، جلد یک، صص ۲۱۸-۲۱۷)
سؤال و جوابهای رد و بدل شده در این ملاقات بهخوبی مشخص میسازند که نگاه شاه به عزری به عنوان یک دیپلمات و سفیری از سنخ متعارف نیست؛ زیرا از یک سفیر اعزام شده هرگز سؤال نمیشود چه کسی یا چه دستگاهی او را فرستاده و چه نوع مأموریتی را در دستور کار خود دارد.
همگان مکانیزم انتخاب سفیر توسط مقامات یک کشور و مأموریتهای این پست را به عنوان رئیس هیئت دیپلماتیک میدانند. طرح چنین سؤالاتی از طرف محمدرضا پهلوی به این معناست که وی از مأموریتهای عزری تحت پوشش سفیر بهخوبی مطلع است. البته جناب سفیر نیز در فرازهای دیگری از خاطراتش، دیپلمات معمولی نبودن خود را مشخص میسازد: «پس از پارهای ارزیابیها دانستیم که چشمهای دستگاه، ما را موشکافانه میپایند و چارهای نداریم جز این که در پنهانکاریها بیشتر بکوشیم.» (همان، جلد اول، ص ۸۴)
این پنهانکاریها با توجه به روابط بسیار مثبت بین صهیونیستها و محمدرضا پهلوی از یک سو مشخص میسازد که طرح شدن سؤالات ابهامآمیز در ملاقات مورد اشاره بیدلیل نبوده است. از سوی دیگر، این ادعا که کارهای سفارت اسرائیل بنا به توصیه بنگوریون به سود مردم ایران صورت میگرفته، واقعیت ندارد.
آزادی عمل صهیونیستها در آن ایام و حساسیت نداشتن دربار و ساواک در مورد آنان تا حدودی میتواند ذهن خواننده را بدین سو سوق دهد که آقای عزری و ابواب جمعیاش به چه اموری مشغول بودهاند که حتی نمیخواستهاند متحدشان- شاه- از اینگونه اشتغالات مطلع شود.
البته نزدیک شدن به ابعاد گسترده این امر و درک چرایی ارتباط صهیونیستها با ایران بر پایه مسائل امنیتی، به همان تعریفی بازمیگشت که این پایگاه نژادپرستی در دل جهان اسلام برای خود عرضه داشته بود.
آقای سهراب سبحانی که چند سال قبل کمیته روابط آمریکا و اسرائیل (ایپک AIPAC) وی را به عنوان نخستوزیر پیشنهادی برای بعد از سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی مطرح ساخته بود در اثر خود در این زمینه مینویسد: «همکاری اسرائیل و ایران تنها به مبارزه با دشمنان مشترک در خارج از مرزهای آن دو کشور محدود نبود. در سالهای اول ۱۹۷۰ که مخالفت با برنامههای نوسازی شاه شدت گرفت موساد اطلاعات ارزندهای از فعالیت پارتیزانها از جمله مجاهدین خلق که با سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط داشتند در دسترس ساواک گذاشت و همکاری خود را با آن سازمان برای سرکوب کردن آنها اعلام داشت. اینگونه همکاری به طور محرمانه بهعمل میآمد.» (توافق مصلحتآمیز روابط ایران و اسرائیل، نوشته سهراب سبحانی، ترجمه ع. م شاپوریان، نشر کتاب، لوسآنجلس، ۱۹۸۹ م، صص ۱۸۸-۱۸۷)
نویسنده این اثر که وابستگی شدیدی به محافل صهیونیستی دارد در فراز دیگری از این کتاب مینگارد: «بعضی از اعضاء جدید سفارت که به اتفاق اوری لوبرانی به تهران اعزام شده بودند، از افسران لایق و مجرب سازمان امنیت اسرائیل بودند و این موضوع مایه مسرت و خرسندی دستگاههای امنیتی ایران شده بود.
یادداشت سری زیر از سفارت ایالات متحده درباره اطلاعات مربوط به هیئت بازرگانی اسرائیل در تهران شامل نکات جالبی میباشد: آریه لوین که قبلاً به لووا لوین Lova Lewin معروف بود و در سال ۱۹۲۷ در ایران متولد شد مأمور اطلاعاتی است. آبراهام لونز Abraham Lunz متولد فوریه ۱۹۳۱ در لیبریه از سال ۱۹۷۱ رئیس اداره اطلاعات نیروی دریایی بوده و در امور ارتباطات و الکترونیک تخصص دارد. سوابق او و معاونش موشه موسیلوی در دفتر وابسته دفاعی در تلآویو حاکی است که هر دو افسر اطلاعاتی لایقی هستند... سرهنگ دوم موسی لوی قبل از ۱۹۷۴ که مأمور تهران شد در ستاد اطلاعاتی نیروی دریایی اسرائیل افسر روابط خارجی بوده است.
در اوت ۱۹۶۶ افسری به نام سرگرد لوی با مربی ایرانی مدرسه جدیدالتأسیس اطلاعاتی همکاری داشته و مسئول فراهم ساختن برنامه و وسایل تعلیماتی بوده است و این افسر قبل از مأموریت ایران، ریاست اداره جمعآوری اطلاعات سری را بهعهده داشته است...» (همان، صص ۵-۲۵۴)
در واقع نویسنده در این کتاب کوشش میکند تا نشان دهد به چه میزان صهیونیستها برای حفظ محمدرضا پهلوی تلاش کردهاند؛ لذا در این چارچوب اطلاعات وسیعی را منتشر میکند که تا حدودی ماهیت هیئت سیاسی و دیپلماتیک و همچنین هیئت بازرگانی اسرائیل را مشخص میسازد.
براساس این گزارش در خدماتدهی برای حفظ محمدرضا پهلوی -همانگونه که به وضوح مشخص است- محور همه فعالیتهای رژیم صهیونیستی در ایران، کمک به ساواک برای دستگیری مبارزان، بازجوییهای غیرانسانی و شکنجههای منجر به قتل یا آسیبهای جبرانناپذیر جسمی و روحی به منظور کشف سریع هستههای مخالفان بوده است.
این واقعیت در فراز دیگری از این اثر مورد تأکید قرار میگیرد: «شاه در سال ۱۹۵۷ م... ژنرال تیمور بختیار، رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) را... به اسرائیل گسیل داشت... پس از ملاقاتهای متعدد که بین موساد و ساواک به عمل آمد پایههای ارتباط نزدیکی بین سازمانهای امنیتی دو کشور برقرار گردید و پیشرفت روابط ایران و اسرائیل بعد از آن به دست مأموران موساد و ساواک سپرده شد.» (همان، صص ۵-۴)
این بدان معناست که مسئولیت صیانت از استبداد پهلوی در امور عملیاتی خشن به صهیونیستها واگذار شده بود. جنایات ساواک به حدی بود که سیا رفته رفته ترجیح میداد در این زمینهها کمتر مشارکت جوید؛ لذا به موازات آن بهتدریج نقش موساد در مدیریت ساواک تقویت شد؛ این در حالی بود که کمتر کشوری تمایل داشت نام خود را در کارنامه سیاه این دیکتاتور شهره در جهان ثبت کند.
در آن ایام به ویژه پس از خیزش سراسری ملت ایران علیه استبداد و سلطه بیگانه، شکنجههای وحشیانه رایج و سیستماتیک در مخفیگاههای ساواک تنفر جهانیان را از آن چه در ایران میگذشت برانگیخته بود. چنین فضایی بهگونهای شرایط را بر حامیان استبداد سخت کرده بود که بعضاً از عملکرد ساواک تبری میجستند، اما تنها این صهیونیستها بودند که تا آخرین روز عمر استبداد با تمام توان در خدمت آن بودند؛ زیرا به هیچ وجه برای افکار عمومی مردم جهان ارزشی قائل نشدهاند و نمیشوند.
مئیر عزری -اولین سفیر اسرائیل در ایران- نیز معترف است که مأموران ساواک ایران کار با کارآموزان صهیونیست را ترجیح میدادند: «در ژوئیه ۱۹۹۵، پیرو یادداشتها و یادمانههایی که از سرهنگ ابراهام تورجمان دریافت داشتم به گسترش روزافزون همکاریهای پلیس ایران و اسرائیل پی بردم... روز ولیو، سرهنگ تورجمان را همراه سرهنگ دوم گبرئیل کهن، کارشناس نظامی در خرابکاری و مهندس جنگی، به ایران فرستاده بود. روز ولیو با چنین برنامهای میخواست برآگاهیهای افسران پلیس ایران در رویدادهای خرابکاری بیفزاید و شیوههای پیشرفته سازماندهیی نیروها و کارزار را به آنان بیاموزد... سی تن از ورزیدهترین آموزدگان پلیس برای دورهای ویژه به اسرائیل رفتند تا برای درگیری با گروههای خرابکار که رو به فزونی بودند آماده شوند... روزی ارتشبد نصیری از من خواست در نشست ویژهای که از افسران شهربانی برپا شده بود شرکت کنم. گفتوگوی این نشست در زمینه گروههای تروریست و خرابکار فزایندهای بود که از سوی شوروی و کشورهای عرب به کار گرفته میشدند. ارتشبد نصیری در پی آن نشست از من خواست چند تن از افسران کارکشته پلیس اسرائیل را که در پیکار با خرابکاران آزموده شده اند به ایران بیاورم.» (یادنامه، خاطرات مئیر عزری اولین سفیر اسرائیل ایران، جلد اول، ص ۱۴۶)
آقای سفیر در ادامه همین فراز میافزاید که شکنجهگران در ارتش و پلیس (بدون ذکر نام ساواک به عنوان هماهنگ کننده رکن دوم این دو تشکیلات) همکاری با اسرائیل را مفیدتر ارزیابی میکردند: «از همین رو بود که همکاری ارتش و پلیس ایران را با اسرائیل برتر، سودمندتر و سازندهتر از همکاری با آمریکا میدیدند، دستگاههای آمریکایی نیز در ایران بسیار کوشا بودند.» (همان)
عزری که از سبُعیت و خشونت غیرقابل تصور ساواک کاملاً مطلع است (زیرا آموزگاران آن را بهاصطلاح کارشناسان خودشان تشکیل میدادند)، بسیار دقت دارد تا در این فراز نام ساواک را به میان نیاورد، اما از این مسئله غفلت مینماید که دعوت نصیری - رئیس ساواک- از خبرگان اسرائیلی در امور شکنجه برای آموزش افسران ایرانی جهت مقابله با «خرابکاران» به چه معنی است.
در این زمینه باید متذکر شد اولاً نصیری امور مربوط به ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری (رکن دوم ارتش و شهربانی تحت مدیریت ساواک) را دنبال میکرده است؛ بنابراین صهیونیستها به هیچ وجه نمیتوانند نقش خود را در جنایات بیبدیل دست پروردهشان تکذیب یا پنهان کنند.
ثانیاً مسئله اصلی در مقابله با بهاصطلاح خرابکاران یا همان مبارزان، گرفتن اطلاعات از آنان برای کشف مراکز تکثیر شبنامههای افشاگرانه یا نوارهای رهبر انقلاب و شناسایی سایر اعضای گروههای مبارز بود؛ بنابراین زمانی که از کارآمدی بیشتر افسران اسرائیلی در این زمینه سخن به میان میآید بدین معنی است که آنان در به کارگیری آخرین روشهای آزار جسمی برای وادار کردن مبارزان به دادن اطلاعات کارآزمودهتر بودند.
ثالثاً همانگونه که اشاره رفت، در دورانی که افشاگریهای دانشجویان مبارز خارج کشور در مورد جنایات شاه فراگیر شد و افکار عمومی ملل مختلف از ماهیت ساواک آگاهی یافتند، مربیان آمریکایی فعالیتهای خود را در ساواک محدود کردند، اما اشغالگران فلسطین که در شکنجه و کشتار ساکنان این سرزمین تجربیات بهروزی داشتند فرصت را برای پرکردن جای آمریکاییها مغتنم شمردند؛ به حدی که در اواخر حکومت پهلوی، کارشناسان موساد در ساواک به مراتب بیشتر از کارشناسان سیا شده بودند و این موضوعی است که آقای سفیر بهصراحت به آن اذعان دارد. اما چرا صهیونیستها در ایران با دست زدن به هر جنایتی از طریق هدایت ساواک سعی در حفظ دیکتاتوری پهلوی داشتند؟ این موضوعی است که صرفاً با بررسی عملکرد آنان در این ایام در بعد اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... قابل درک است.
قابل تأمل اینکه آخرین رئیس شعبه موساد در تهران نیز در این زمینه در تناقضات شدیدی همچون جناب سفیر گرفتار آمده بود.
وی در اوج شناخت ملت ایران و حتی سایر ملتها از ماهیت ساواک هر نوع همکاری ساواک با موساد برای سرکوب خروش مردم این دیار علیه استبداد و سلطه بیگانه را شدیداً نفی میکند: «برخی از دستیاران خمینی نیز در مصاحبهها مطالبی را عنوان کردهاند که ما را نگران میسازد... یکی از آنها دقیقاً چنین گفته است... «اسرائیل دشمن ماست... اسرائیل مانند یک دشمن واقعی عمل کرده و تجهیزات شکنجه در اختیار ساواک قرار داده و اعضای ساواک را برای شکنجههای وحشیانه مورد تعلیم قرار داده است...» انسان از خواندن این جملات چه بگوید؟! به گوینده دروغگوی بیشرم آن بگوید: «ای بیپدر و مادر! دروغگویی هم حدی دارد. وقاحت هم بیمرز نیست... به انسان وقیحی که اسرائیل را متهم به همکاری و آموزش ساواک در شکنجه میکند، چه باید پاسخ داد؟ آیا این بیشرم نمیداند که همکاریهای امنیتی اسرائیل و ایران علیه دشمنان مشترک دو کشور و دو ملت است؟» (شیطان بزرگ، شیطان کوچک، الیعزر تسفریر، ترجمه فرنوش رام، صص ۳۳۸-۳۳۷)
این مأمور امنیتی برجسته موساد در فرازی دیگر با همان لحن پرخاشگرانه و طلبکارانه میافزاید: «مسلم است که حامیان انقلاب که کلههایشان داغ داغ بود، نمیتوانستند به هیچ دین و آئینی بپذیرند که ما در رفتارهای منفی حکومت شاه و ستمگریهای ساواک نقشی نداشتهایم... «موساد» را عامل هر فسق و بدبختی و ظلم میدانند. وقیحانه میگویند حتی «موساد» در مظالم حکومت شاه و ساواک نقش داشته است.» (همان، صص ۳۷۰-۳۶۹)
منبع:تسنیم
انتهای پیام/
نظرات شما