جانمایی نامناسب کیوسک بانک شهر در مقابل تصاویر شهدا در قم +عکس
چند روزی است که کیوسک بانک شهر در مقابل تصاویر شهدای میدان امین بیات نصب شده و دیگر تصاویر شهدا به صورت کامل مشخص نیست و باید در کنار تصاویر شهدا پشت کانکس قرار گرفت تا بتوان تصاویر را دید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا،سال ها است که تصاویر شهیدان مصطفی احمدی روشن و علی اصغر امینی بیات در میدان امینی بیات قم باعث عرض ارادت اهالی منطقه و رهگذران و خودرو های عبوری است.
اما چند روزی است که کیوسک بانک شهر در مقابل تصاویر شهدا نصب شده و دیگر تصاویر شهدا به صورت کامل مشخص نیست و باید در کنار تصاویر شهدا پشت کانکس قرار گرفت تا بتوان تصاویر را دید.
در این میان شهردار ی قم برای اعطای مجوز باید این نکات را در نظر بگیرد، نصب ایستگاه های سرپوشیده اتوبوس در قم به علت پوشش برخی از مغازه های شهر لغو شده است اما نصب کیوسکی که باعث پوشش تصاویر شهدا می شود انجام شده است و این حرکت بسیار نامناسب و بی احترامی به تصاویر شهدا ارزیابی می شود وقتی تصاویر شهدا در ابعاد بزرگ نقاشی و نصب می شود با این هدف است در فاصله های طولانی نیز تصاویر شهدا مشخص باشد.
شهید احمدی روشن از شهدای هسته ای است که 21 دی سال 90به دست تروریست های صهیونیست به شهادت رسید،
شهید علی اصغر امین بیات و دو برادرش جواد و محمد علی از شهدای استان قم می باشند، و مورد احترام مردم قم مخصوصا اهالی محله انقلاب نیروگاه قم می باشند.شهید علی اصغر امینی بیات، جانشین تیپ دو لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) قم، در 21 سالگی و در ارتفاعات کانی مانگای غرب کشور شهید شهادت را نوشید.
او با اینکه توانست تا در جبهه، توانایی های خود را نشان دهد و در همان اوایل جوانی به عنوان یکی از فرماندهان معرفی شود؛ اما تمام تلاشش بر این بود تا سادگی و اخلاص خود را از دست ندهد؛ این بود که به انجام کارهای به ظاهر ساده و پیش پا افتاده مانند جارو کردن سنگر اهتمام میورزید تا دچار غرور کاذب نشود. وی در عین حال، استقامت و پشتکاری بی نظیر در جبهه داشت تا از این راه بتواند بهترین و بزرگترین درس را به نیروهای تحت امر خود بدهد.
نقل است که وقتی دشمن در عملیات رمضان دست به پاتک سنگینی زد، تاب و توان از باقیمانده اندک رزمندگان اسلام برای مقاومت گرفته شده بود و بسیاری از نیروهای اسلام، شهید یا مجروح شده بودند و هنوز هم نیروی کمکی نرسیده بود؛ در عین حال بیش از 70 تانک دشمن هم به سوی رزمندگان اسلام در حرکت بودند؛ در این شرایط سخت، علی اصغر امینی بیات چنان همت و غیرت از خود نشان داد که درس بزرگی برای همه بود؛ وی چنان با سرعت و دقت به این سو و آن سوی خاکریز میدوید و آر. پی. جی میزد که نیروهای دشمن مستأصل شده بودند و نمیتوانستند واکنش نشان دهند و در نهایت هم، بسیاری از تانکها از معرکه گریختند. همه اینها چیزی نبود جز غیرت یک فرمانده جوان 20 ساله که همه را به حیرت وا داشته بود.
و اما یکی از ویژگیهای بارز اخلاقی این مبارز و سرباز انقلاب و نظام اسلامی، سکوتهای طولانی اوست. ایشان در مجالس و محافل مختلف، به شدت از بیان سخنان بیهوده پرهیز میکرد و در همه جا به قدر ضرورت سخن میگفت. شاید به دلیل دارا بودن همین خصوصیت، عدهای خیال می کردند وی یا حرفی برای گفتن و یا فعالیتی برای ذکر کردن ندارد!؛ در حالیکه او سراپا مجاهدت برای نظام و انقلاب بود.
درباره شهید علی اصغر امینی بیات، خاطرات فراوانی نقل شده است که برخی از آنها درباره روزهای منتهی به شهادت ایشان است.
همسر این شهید بزرگوار نقل میکند که در یکی از آخرین مرخصی های او، غم زیادی در چهره اش نمایان بود و از دوستان و همرزمان شهید و جانبازش میگفت. یکبار به من گفت: خانم! یکی دو ساعت مرا تنها بگذار.
وی ادامه میدهد: به خیال اینکه شاید میخواهد با فرماندهان جنگ تلفنی صحبتی کند، تنهایش گذاشتم. یکی دو ساعت که گذشت، به خانه بازگشتم. دیدم آن قدر گریه کرده که چشمانش متورم شده و به رنگ خون در آمده است.
در این اواخر، نورانیت عجیبی پیدا کرده بود که توصیف حالات معنوی اش برایم مقدور نیست. با اینکه دستش مجروح شده بود و در منزل به سر می برد، تمام وقتش را برای راز و نیاز با خدا و عبادت گذاشته بود.
یک روز صبح از خواب بیدار شد، رو به من کرد و گفت: من میدانم این دفعه دیگر شهید می شوم. اگر عملیات در روز عاشورا باشد، در آن روز، و اگر در شب عاشورا باشد، در آن شب، وگرنه توی یکی از روزهای ماه محرم به شهادت میرسم.
گفتم: علی! راستش را بگو، خواب دیدی؟ چیزی نگفت.
نخستین روز محرم سال 1362 هجری شمسی بود. علی اصغر امینی بیات، با همان دستهایی که هنوز به دلیل مجروحیت توی گچ بودند، برای آخرین بار به جبهه رفت و همان طوری که پیش بینی کرده بود، در مانند چنین روزی یعنی در دوازدهمین روز از آبان ماه سال 1362 و در آخرین روزهای ماه محرم، با شهادتی که از پیش انتظارش را می کشید، به مولایش امام حسین (ع) پیوست.
این نیز خاطرهای است از یکی از همرزمان او:
"یک روز دیدم شهید امینی بیات، لباسهای اطو کردهاش را در آورد و یک پیشانی بند هم که وسطش آرم الله نقش بسته بود، تا کرد و در جیبش گذاشت.
سپس گفت: این لباسها را روز عملیات خواهم پوشید تا با لباس اطو کرده بریم پیش خدا.
به او گفتم: چه فرق می کند که هنگام شهادت و در خاک، لباسمان اطو کرده باشد یا نباشد؟
با خنده گفت: اینجوری خدا بیشتر آدم را تحویل می گیرد!
سپس ادامه داد: این سربند را هم در جیبم گذاشته ام تا هر کدامتان که زنده بودید، به محض شهادتم، به پیشانی ام ببندید تا آنجا اگر از من پرسیدند برای چه شهید شدی، بگویم در این راه، یعنی راه الله.
اینچنین بود که شهید علی اصغر امینی بیات، جانشین تیپ دو لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) قم، در 21 سالگی و در ارتفاعات کانی مانگای غرب کشور به ملکوت اعلی پیوست و سرداری دیگر از سرداران قم، آسمانی شد.
انتهای پیام/170
اما چند روزی است که کیوسک بانک شهر در مقابل تصاویر شهدا نصب شده و دیگر تصاویر شهدا به صورت کامل مشخص نیست و باید در کنار تصاویر شهدا پشت کانکس قرار گرفت تا بتوان تصاویر را دید.
در این میان شهردار ی قم برای اعطای مجوز باید این نکات را در نظر بگیرد، نصب ایستگاه های سرپوشیده اتوبوس در قم به علت پوشش برخی از مغازه های شهر لغو شده است اما نصب کیوسکی که باعث پوشش تصاویر شهدا می شود انجام شده است و این حرکت بسیار نامناسب و بی احترامی به تصاویر شهدا ارزیابی می شود وقتی تصاویر شهدا در ابعاد بزرگ نقاشی و نصب می شود با این هدف است در فاصله های طولانی نیز تصاویر شهدا مشخص باشد.
شهید احمدی روشن از شهدای هسته ای است که 21 دی سال 90به دست تروریست های صهیونیست به شهادت رسید،
شهید علی اصغر امین بیات و دو برادرش جواد و محمد علی از شهدای استان قم می باشند، و مورد احترام مردم قم مخصوصا اهالی محله انقلاب نیروگاه قم می باشند.شهید علی اصغر امینی بیات، جانشین تیپ دو لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) قم، در 21 سالگی و در ارتفاعات کانی مانگای غرب کشور شهید شهادت را نوشید.
او با اینکه توانست تا در جبهه، توانایی های خود را نشان دهد و در همان اوایل جوانی به عنوان یکی از فرماندهان معرفی شود؛ اما تمام تلاشش بر این بود تا سادگی و اخلاص خود را از دست ندهد؛ این بود که به انجام کارهای به ظاهر ساده و پیش پا افتاده مانند جارو کردن سنگر اهتمام میورزید تا دچار غرور کاذب نشود. وی در عین حال، استقامت و پشتکاری بی نظیر در جبهه داشت تا از این راه بتواند بهترین و بزرگترین درس را به نیروهای تحت امر خود بدهد.
نقل است که وقتی دشمن در عملیات رمضان دست به پاتک سنگینی زد، تاب و توان از باقیمانده اندک رزمندگان اسلام برای مقاومت گرفته شده بود و بسیاری از نیروهای اسلام، شهید یا مجروح شده بودند و هنوز هم نیروی کمکی نرسیده بود؛ در عین حال بیش از 70 تانک دشمن هم به سوی رزمندگان اسلام در حرکت بودند؛ در این شرایط سخت، علی اصغر امینی بیات چنان همت و غیرت از خود نشان داد که درس بزرگی برای همه بود؛ وی چنان با سرعت و دقت به این سو و آن سوی خاکریز میدوید و آر. پی. جی میزد که نیروهای دشمن مستأصل شده بودند و نمیتوانستند واکنش نشان دهند و در نهایت هم، بسیاری از تانکها از معرکه گریختند. همه اینها چیزی نبود جز غیرت یک فرمانده جوان 20 ساله که همه را به حیرت وا داشته بود.
و اما یکی از ویژگیهای بارز اخلاقی این مبارز و سرباز انقلاب و نظام اسلامی، سکوتهای طولانی اوست. ایشان در مجالس و محافل مختلف، به شدت از بیان سخنان بیهوده پرهیز میکرد و در همه جا به قدر ضرورت سخن میگفت. شاید به دلیل دارا بودن همین خصوصیت، عدهای خیال می کردند وی یا حرفی برای گفتن و یا فعالیتی برای ذکر کردن ندارد!؛ در حالیکه او سراپا مجاهدت برای نظام و انقلاب بود.
درباره شهید علی اصغر امینی بیات، خاطرات فراوانی نقل شده است که برخی از آنها درباره روزهای منتهی به شهادت ایشان است.
همسر این شهید بزرگوار نقل میکند که در یکی از آخرین مرخصی های او، غم زیادی در چهره اش نمایان بود و از دوستان و همرزمان شهید و جانبازش میگفت. یکبار به من گفت: خانم! یکی دو ساعت مرا تنها بگذار.
وی ادامه میدهد: به خیال اینکه شاید میخواهد با فرماندهان جنگ تلفنی صحبتی کند، تنهایش گذاشتم. یکی دو ساعت که گذشت، به خانه بازگشتم. دیدم آن قدر گریه کرده که چشمانش متورم شده و به رنگ خون در آمده است.
در این اواخر، نورانیت عجیبی پیدا کرده بود که توصیف حالات معنوی اش برایم مقدور نیست. با اینکه دستش مجروح شده بود و در منزل به سر می برد، تمام وقتش را برای راز و نیاز با خدا و عبادت گذاشته بود.
یک روز صبح از خواب بیدار شد، رو به من کرد و گفت: من میدانم این دفعه دیگر شهید می شوم. اگر عملیات در روز عاشورا باشد، در آن روز، و اگر در شب عاشورا باشد، در آن شب، وگرنه توی یکی از روزهای ماه محرم به شهادت میرسم.
گفتم: علی! راستش را بگو، خواب دیدی؟ چیزی نگفت.
نخستین روز محرم سال 1362 هجری شمسی بود. علی اصغر امینی بیات، با همان دستهایی که هنوز به دلیل مجروحیت توی گچ بودند، برای آخرین بار به جبهه رفت و همان طوری که پیش بینی کرده بود، در مانند چنین روزی یعنی در دوازدهمین روز از آبان ماه سال 1362 و در آخرین روزهای ماه محرم، با شهادتی که از پیش انتظارش را می کشید، به مولایش امام حسین (ع) پیوست.
این نیز خاطرهای است از یکی از همرزمان او:
"یک روز دیدم شهید امینی بیات، لباسهای اطو کردهاش را در آورد و یک پیشانی بند هم که وسطش آرم الله نقش بسته بود، تا کرد و در جیبش گذاشت.
سپس گفت: این لباسها را روز عملیات خواهم پوشید تا با لباس اطو کرده بریم پیش خدا.
به او گفتم: چه فرق می کند که هنگام شهادت و در خاک، لباسمان اطو کرده باشد یا نباشد؟
با خنده گفت: اینجوری خدا بیشتر آدم را تحویل می گیرد!
سپس ادامه داد: این سربند را هم در جیبم گذاشته ام تا هر کدامتان که زنده بودید، به محض شهادتم، به پیشانی ام ببندید تا آنجا اگر از من پرسیدند برای چه شهید شدی، بگویم در این راه، یعنی راه الله.
اینچنین بود که شهید علی اصغر امینی بیات، جانشین تیپ دو لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) قم، در 21 سالگی و در ارتفاعات کانی مانگای غرب کشور به ملکوت اعلی پیوست و سرداری دیگر از سرداران قم، آسمانی شد.
انتهای پیام/170
نظرات شما