پدرم به خاطر حرف مردم قدرت خود را در پیشبینی آینده کتمان میکرد/ یک عکاس ۳۰ عکس از ایشان گرفت اما تمامش موقع چاپ سفید بود!
ما تلاش کردهایم در گفتگو با حاج شیخعلی ، فرزند آیت الله محمد تقی بهجت شناخت بیشتری از ایشان بدست بیاوریم.در ادامه این گفتگوی جالب را از نظر می گذارنید.
قبل از طرح هر سوالی میخواهیم بدانیم شما پدر بزرگوارتان را با چه ویژگیای به یاد میآورید؟
در پاسخ به شما باید عرض کنم که سکوت و موجزگویی که از همان ابتدا در ایشان وجود داشت. آیتا... علائی -که همسن مرحوم ابوی و در نجف همدرس ایشان بود-در سال ۱۳۷۵ مصاحبهای انجام داد و گفت: «ما در ایام طلبگی، گاهی به حجره آقای بهجت میرفتیم تا هم دیداری کرده باشیم و هم از معلومات ایشان استفاده کنیم. همیشه مشغول کار بود. نیم ساعتی مینشستیم و با هم حرف میزدیم، ولی ایشان حتی یک کلمه هم حرف نمیزد که این کارش برای ما که با او همسن بودیم، خیلی سنگین بود.
یک بار شکایت ایشان را به آقای قاضی بردیم که ما هر چه حرف میزنیم، ایشان یک کلمه هم جواب ما را نمیدهد. آقای قاضی فرمودند: دارد با سکوتش جوابتان را میدهد که اگر میخواهید به جایی برسید باید سکوت کردن را یاد بگیرید!... ایشان در سفر هم اغلب ساکت بود و فکر میکرد و ذکر میگفت. در بین راه هم با اینکه از همه کوچکتر بود، اما همه قبولش داشتند و به ایشان اقتدا میکردند.»
محیط و فضای خانوادگی، قطعا در این گرایشها بسیار تأثیرگذار بود. ایشان در فومن در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدند و رشد کردند. نقل میکردند که مادرشان وقتی میخواست به مسجد برود، سوره یس را از حفظ میخواند و تا به مسجد برسد، سوره را تمام میکرد! مادر ایشان بسیار اهل عبادت و سیده بودند. پس از فوت مادربزرگمان، جد ما ازدواج میکند، اما بیشتر امور ابوی را عمهام بهعهده میگیرد. ایشان میفرمودند: «یکبار خواب بودم و حس کردم کسی دارد به کف پایم میزند! بلند شدم و دیدم پدرم است. پرسیدم: چرا میزنید؟ ایشان جواب داد: پایت به طرف قرآن است!» مرحوم ابوی از عمویشان میرزا محمدعلی، میگفتند: که روشنضمیر بود و گاهی حرفهایی میزد که امکان وقوعش خیلی کم بود، اما اتفاق میافتاد!
چه شد ایشان ابتدا کربلا را برای تحصیل انتخاب کردند؟
علت اول این بود که عموی ایشان ساکن کربلا بود. از این گذشته، ظاهرا در سطوح اولیه حوزوی، اساتید کربلا بهتر بودهاند. مضاف بر اینکه هوای کربلا از نجف بهتر و قابل تحملتر بود. ایشان میفرمودند: کربلا برای مقدمات، حوزه تحصیلی خوبی بود. از اساتید خوب ایشان در کربلا، مرحوم آیتا... سیدابوالقاسم خوئی بودند که دورههای متوالی درس داده بودند. ابوی میفرمودند: من در کربلا هممباحثهای داشتم که با علوم غریبه آشنایی داشت. یکبار آیتا... خوئی به من گفتند: از این هممباحثهات بپرس آیا من از ازدواج جدیدم صاحب فرزند میشوم؟ پرسیدم و او رفت و بعد از چند روز آمد و گفت: ایشان در ماه رمضان صاحب فرزند میشود! پرسیدم: از چه کسی سوال کردی؟ گفت از مقربانی که در حرم امام حسین (ع) خدمت میکنند. آنها سیدابوالقاسم خوئی را میشناختند و میگفتند: همان کسی است که همیشه اذن دخول میخواهد؛ وارد حرم میشود، زیارت میخواند و بعد میرود بالای سر نماز میخواند. آنها متوجه هستند که هر کسی چند بار زیارت میکند. در مورد خودم از او پرسیدم: بپرس آیا من مجتهد میشوم یا نه؟ پاسخ داد که گفتهاند: اگر به نجف بروی، بله!
به اساتید ایشان در نجف هم اشارهای کنید.
مرحوم آیتا... شاهرودی، استاد ایشان در رسائل و مقداری از کفایه بودند. مکاسب را نزد آیتا... میلانی و بقیه کفایه را نزد آیتا... خوئی خواندند.
بالاخره در چه سنی مجتهد شدند؟
خودشان که در این باره حرفی نمیزدند و اصلاً دنبال این جور چیزها نبودند، چه رسد به اینکه بگویند من مرجع تقلید یا اعلم هستم، اما دوستان ابوی مواردی را نقل میکردند. ازجمله آقای فهری میگفتند: یک وقتی از ایشان درخواست کردم به من درس بدهند. هر چه منتظر ماندم، دیدم ایشان از حجره بیرون نمیآید! رفتم و در حجره را باز کردم و پرسیدم: «پس چرا بیرون نمیآیید؟» ایشان گفتند: «استاد به من فرمودهاند دیگر تقلید برایم حرام است. دارم مسائل مبتلا به را یادداشت میکنم تا نظر خود را در بارهشان بنویسم که بفهمم باید چه کار کنم. به همین دلیل کارهای دیگرم را تعطیل کردم». فکر میکنم در این موقع حدودا ۲۵ یا ۲۶ سال داشتند.
نزد مرحوم آقای قاضی دروس معمول حوزه را هم خواندند؟
مرحوم ابوی میگفتند: آقای قاضی به ایشان میگویند یک دوره فقه را خدمتشان بخوانند. مرحوم ابوی این کار را میکنند و از کتاب صلاه شروع میکنند، اما وقتی به روایات درباره نماز میرسیدند، فوقالعاده ملتهب میشدند و گریه میکردند. ابوی میفرمودند: من از خود پرسیدم آیا این درس فقه است یا عرفان؟ و بعد از اینکه یک جلسه به درس ایشان رفتم، دیگر ادامه ندادم! البته بعدها بسیار پشیمان شدم که چرا دیگر به درس فقه آقای قاضی نرفتم.
در جلسات معنوی مرحوم آقای قاضی، چه کسانی همدوره مرحوم آیتا... بهجت بودند؟
علامه طباطبایی، آقای مرندی، آقای الهی، آقا شیخ حسین خراسانی، آقا شیخ ابوالفضل نجفی، آقا میرزا ابراهیم شریفی سیستانی، آقا شیخ علی محمد بروجردی، آقای قوچانی که مرحوم ابوی ایشان را به مرحوم آقای قاضی معرفی میکنند. ظاهراً در جاهایی که آقای قاضی برای عبادت میرفتند از جمله مسجد سهله، آقای قوچانی همراه با ابوی، آقای قاضی را همراهی میکردند. گاهی اوقات هم مرحوم آقای حکیم به این جلسات میآمدند.
به دیگر اساتید ایشان هم اشارهای کنید.
مرحوم آیتا... نائینی. پدر میگفتند: ایشان هر وقت روی منبر میرفت یا میخواست درس بگوید، ابتدا مدتی مشغول ذکر میشدند! ظاهراً اغلب هم سوره یس را میخواندند. ایشان از محضر شیخ مرتضی طالقانی هم استفاده معنوی زیادی کردند. همیشه با افسوس میفرمودند: «آنقدر نعمت فراوان بود که حتی تصورش را هم نمیکردیم به جایی که امروز رسیدهایم برسیم که همه منکر مسائل معنوی هستند، انگار توفانی آمد و همه چیز را با خود برد!»
مرحوم آیتا... بهجت هرگز برای خود کرامتی قائل نبودند، با این همه بسیاری از افراد ایمان قلبی دارند که ایشان صاحب کرامات بسیار بودهاند. شما خاطرهای را در این زمینه به یاد دارید؟
بله، همانطور که اشاره کردید مرحوم ابوی بهشدت از اینکه کسی از این فضایل و کرامات ایشان آگاه شود، پرهیز داشتند. ایشان ذرهای تاب تحمل درد و گرفتاری دیگران را نداشتند و اغلب افراد را به صبر دعوت و در حقشان دعا میکردند.
گاهی هم ایشان را به صوفیگری متهم میکردند. واکنش ایشان چه بود؟
مرحوم ابوی واقعاً از این اتهام رنج میکشیدند، اما واکنش نشان نمیدادند. یکی از دلایل کتمان کرامات و پیشبینی آینده توسط ایشان به همین دلیل بود، با این همه طاعنان دست از انتشار مطالب کذب و واهی برنمیداشتند!
از میان علما و اساتید بزرگ، به چه کسانی ارادت داشتند و به چه دلایلی؟
مرحوم ابوی همیشه از اساتید خود یاد و برای آنها دعا میکردند. مرحوم نائینی به اعلمیت شهره بودند. مرحوم ابوی میگفتند ایشان در معنویت هم فوقالعاده بودند. حاجآقا در مورد مرحوم شیخ مرتضی طالقانی هم میگفتند صادق و بیادعا بود و احوالات عجیبی هم داشت. از دقت علمی مرحوم غروی اصفهانی خیلی تعریف میکردند. در علم ادب خود را مدیون مرحوم خوئی میدانستند. همیشه به عبادت عجیب مرحوم شیخ محمدحسین غروی اشاره میکردند و میگفتند در کنار تدریس، روزی هزار مرتبه انا انزلنا، زیارت عاشورا و نماز شب ایشان ترک نمیشد. به مرحوم آقای قاضی بسیار اعتقاد داشتند. در مورد محیالدین عربی احتمال زیاد میدادند که شیعه باشد. کتاب احیاءالعلوم غزالی و احیاءالاحیاء فیض را برای مطالعه توصیه میکردند و میگفتند در زمینه عرفان نظری، کار اساسی و در خوری انجام نشده و انسان باید خودش نظر بدهد که آن هم مستلزم این است که خود فرد به آن مقامات برسد، چون عرفان مسالهای یافتنی است، نه تقلیدی و خواندن نظرات دیگران بیفایده است. ایشان از شهرت به عارف بودن ابداً خوششان نمیآمد و از به کار بردن الفاظ عرفانی پرهیز میکردند. حتی اجازه نمیدادند از ایشان عکس بگیریم. یک بار عکاسی با دوربین گرانقیمتی آمد و به من گفت اجازه بدهید از حاجآقا عکس بگیرم. بعد هم ۲۰، ۳۰ عکس از ایشان گرفت، ولی موقعی که رفت و آنها را چاپ کرد، همه عکسها سفید شده بود!
الان خوابشان را هم میبینید؟
خودم نه، ولی دیگران زیاد خوابشان را میبینند و برایم پیغام میآورند که پدرتان گفتند این کارها را بکنید و این کارها را نکنید! حتی پس از فوت هم با جملات دقیق، از زبان دیگران پیامشان را به ما میرسانند!
انتهای پیام/
نظرات شما