هر روز با یک شهید؛

دوست دارم گمنام بمانم و جنازه‌ام برنگردد

شهید ناراضی نبود؛ همیشه می‌گفت: مادر برایم دعا کن که شهید شوم و دوست دارم که گمنام بمانم و جنازه‌ام برنگردد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، شهید ماشاءالله رفیعی در تاریخ ۲۳ آذرماه ۱۳۴۱ در شهر مقدس قم در خانواده‌ای مؤمن و متدین دیده به جهان گشود.

وی در عملیات خرمشهر خیبر و کربلای ۴ شرکت داشت و حضور مثمرثمر در مناطق غرب کشور، همراه با شهید مصطفی چمران را در پرونده خود به ثبت رسانده است و پس از چندی مجاهدت، با جراحت فراوان در عملیات کربلای ۴ در دفاع از میهن عزیز اسلامی در برابر تعرض رژیم منحوس بعث عراق به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
گفتنی است پیکر مطهر این شهید والامقام تا امروز تفحص نشده است و در غربت به سر می‌برد.
در ادامه زندگی‌نامه و خاطره‌ای را از زبان مادر شهید می‌خوانید.
شهید ناراضی نبود؛ همیشه می‌گفت: مادر برایم دعا کن که شهید شوم و دوست دارم که گمنام بمانم و جنازه‌ام برنگردد.
با مردم خیلی رفیق بود. هرگاه کسی درب منزل را می‌زد، نمی‌گذاشت دست‌خالی از خانه‌مان رد شود، برای پدر و مادرش، احترام زیادی قائل بود و هیچگاه با صدای بلند با آنها صحبت نمی‌کرد و حتی جلوتر از آنها راه نمی‌رفت و وقتی گمنام بود، همیشه به خواب بستگانمان می‌آمد و می‌گفت: من شهید نشده‌ام، من زنده‌ام چرا می‌گویید که من شهید شدم؟
حتی وقتی به ما گفتند که مفقود است، ما برای ایشان مراسم گرفتیم. به خواب دختر دایی‌اش آمده بود و گفته بود: چرا برای من مراسم گرفتید؟
از همان دوران کودکی فعالیت‌های زیادی قبل از انقلاب داشت. خیلی علاقه به جبهه رفتن داشت.
مادرش در خاطره‌ای دیگر می‌گوید: من به ماشاءالله گفتم نمی‌خواهد تو بروی؛ من می‌خواهم برایت زن بگیرم، گفت: نه باید بروم؛ با شوخ‌طبعی ادامه داد: من به جبهه نمی‌روم، می‌روم تفریح و خودم از اهواز زن می‌گیرم.
از ۷ سالگی به مسجد می‌رفت که وقتی وارد مسجد می‌شد امام‌جماعت می‌گفت: شیخ ماشاءالله آمد و همه را نیز دعوت به مسجد و نمازخواندن می‌کرد.


انتهای پیام/160


http://qomefarda.ir/42641
اخبار مرتبط

نظرات شما