بهزودی در نشر سرو؛
چاپ دوم خاطرات «خلبان صدیق» راهی بازار نشر میشود
کتاب «خلبان صدیق» شامل مجموعه خاطرات آزاده خلبان امیرمحمد صدیق قادری با مصاحبه و تدوین محمد قبادی در نشر سرو منتشر شده است و بهزودی آماده چاپ دوم میشود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا» به نقل از خبرگزاری حوزه، خاطرات و نوشتههای رزمندگان دوران پرافتخار ۸ سال دفاع مقدس برای نسل جوانی که آن دوران را به چشم خویش ندیدهاند بسیار جذاب و خواندنی است. کتاب «خلبان صدیق» یکی از همین خاطره نگاریها شامل روایتی از زندگی یکی از قهرمانان و آزادگان سرافراز ایران اسلامی است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «از درون سلول نه آسمانی دیده میشد و نه اثری از آفتاب و مهتاب بود، اصلاً شب و روز را گمکرده بودم، فقط فکر و خیال میکردم؛ فکر و خیالهایی که اگر ادامه مییافت حتماً مرا به جنون میکشاند…کمکم به این فکر کردم که جسمم از بین رفته، پس حداقل روح و روانم را نجات بدهم و نگذارم بمیرد…خودم را رویینتن تصور میکردم…روزها بیش از صدبار آجرهای سلول کوچکم را میشمردم؛ شاید هم ۲۰۰ بار! … از هر طرف که میشد میشمردم تا فکر و خیال آزاد دهنده به سراغم نیاید…»
آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیق قادری روایت میکند: روز ۲۳ شهریورماه ۱۳۵۹ باید برای تسویهحساب اقدام میکردم؛ چون دیگر اجازه ادامه خدمت در ارتش را نداشتم و بهنوعی اخراج شده بودم. جنگ آغاز شد و من برای حضور در عملیات هوایی مجدد به پرواز درآمدم تا اینکه در یکی از مأموریتها، هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. از هواپیما بیرون پریدم و در پی آن ۲۳ استخوان بدنم هنگام خروج از هواپیما و آمدن روی زمین شکست. در ابتدا عراقیها میخواستند من را با طناب چترم به دار بیاویزند. شدت جراحت بدنم بهقدری زیاد بود که حدود هفت سال، نیمهفلج بودم…
«خلبان صدیق» شامل مجموعه خاطرات آزاده خلبان امیرمحمد صدیق قادری با مصاحبه و تدوین محمد قبادی در نشر سرو چاپ و راهی بازار نشر شده و بهزودی به چاپ دوم میرسد.
انتهای پیام/
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «از درون سلول نه آسمانی دیده میشد و نه اثری از آفتاب و مهتاب بود، اصلاً شب و روز را گمکرده بودم، فقط فکر و خیال میکردم؛ فکر و خیالهایی که اگر ادامه مییافت حتماً مرا به جنون میکشاند…کمکم به این فکر کردم که جسمم از بین رفته، پس حداقل روح و روانم را نجات بدهم و نگذارم بمیرد…خودم را رویینتن تصور میکردم…روزها بیش از صدبار آجرهای سلول کوچکم را میشمردم؛ شاید هم ۲۰۰ بار! … از هر طرف که میشد میشمردم تا فکر و خیال آزاد دهنده به سراغم نیاید…»
آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیق قادری روایت میکند: روز ۲۳ شهریورماه ۱۳۵۹ باید برای تسویهحساب اقدام میکردم؛ چون دیگر اجازه ادامه خدمت در ارتش را نداشتم و بهنوعی اخراج شده بودم. جنگ آغاز شد و من برای حضور در عملیات هوایی مجدد به پرواز درآمدم تا اینکه در یکی از مأموریتها، هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. از هواپیما بیرون پریدم و در پی آن ۲۳ استخوان بدنم هنگام خروج از هواپیما و آمدن روی زمین شکست. در ابتدا عراقیها میخواستند من را با طناب چترم به دار بیاویزند. شدت جراحت بدنم بهقدری زیاد بود که حدود هفت سال، نیمهفلج بودم…
«خلبان صدیق» شامل مجموعه خاطرات آزاده خلبان امیرمحمد صدیق قادری با مصاحبه و تدوین محمد قبادی در نشر سرو چاپ و راهی بازار نشر شده و بهزودی به چاپ دوم میرسد.
انتهای پیام/
نظرات شما