تیتر
سرویس
از تاریخ
تا تاریخ
کلید واژه

هر روز با یک شهید؛
در زندگی‌نامه شهید «محمد ملک‌لو» می‌خوانید: او با ایمانی که از درونش می‌جوشید و با مشاهده راهی که به رهبری امام خمینی (ره) گشوده می‌شد، تمام توان خویش را به کار می‌گرفت تا بتواند برای نجات این مردم کاری کند.
هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگی‌نامه شهید محمدرضا تراب می‌خوانید شهید دارای روحی شوخ‌طبع و آکنده از صفا و معنویت بود. یکی از هم‌سنگرانش نقل می‌کند که وقتی از او علّت شوخی‌کردنش را سؤال کردیم در جوابمان گفت: می‌خواهد عزیزان رزمنده که به‌دوراز خانه و کاشانه خود هستند، شاد باشند تا هوای شهر و خانه به سرشان نزند.
هر روز با یک شهید؛
نامه‌ای از شهید گران‌قدر «حسین رنجبر کرمانی» در دست داریم که نوید شاهد قم اقدام به انتشار آن کرده است.
هر روز با یک شهید؛
در زندگی‌نامه شهید دانش‌آموز محمدرضا اخوان از زبان پدرش می‌خوانید: زمانی که تیر خورد، خودم را بر بالینش رساندم، گفتم محمد چه چیزی حس می‌کنی در جواب گفت: به آرزویم رسیدم و آنچه می‌خواستم نصیبم شد و با خون خودش نوشته بود که خون شهید عزیز است.
هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگی‌نامه شهید اردستانی خطاب به مادرش آمده است: «سر راهمان به گلزار شهدا رفتیم. آن جا حرف مهمی به من زد و گفت: من تاآخرین‌نفس می‌جنگم» در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.
هر روز با یک شهید؛
در قسمتی از زندگی‌نامه شهید سید محمد حسینی می‌خوانید: با سن کمی که داشت با پدربزرگش به مساجد و نماز جماعت می‌رفت و همواره در نماز جماعت و مجالس روضه اهل‌بیت شرکت می‌جست.
هر روز با یک شهید؛
در زندگی‌نامه شهید قاسم احمدی می‌خوانید: برای رفاه خانواده‌اش از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد با این که از کار روزانه خسته بود، باز شب‌ها تا نیمه‌شب کار می‌کرد
هر روز با یک شهید؛
در زندگی‌نامه شهید «سید محسن حسینی قورتانی» آمده است: از تظاهر و خودنمایی پرهیز داشت؛ امورات مادّی در نظرش بی‌اهمیت و به زندگی ساده متمایل بود. در ادامه زندگی‌نامه و خاطره‌ای از این شهید والامقام را می‌خوانید.
هر روز با یک شهید؛
در زندگی‌نامه شهید «محمد حیات‌بخش» از زبان مادرش می‌خوانید: شهید محمد حیات‌بخش دردِ دیگران را درد خود می‌دانست. درد را می‌چشید تا باور کند، چگونه ماندن را، چگونه پرگشودن و چگونه رسیدن را. محمد سن و سالی نداشت؛ اما راز جاودانگی را از سال‌ها پیش از رسیدن به اوج دریافته بود.
هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگی‌نامه شهید «احمد بدیع زاده» می‌خوانید: ایشان را به علّت داشتن عکس شهید رجایی، چندین بار تهدید به مرگ کردند؛ ولی این تهدیدها هیچ خدشه‌ای در اراده آهنین ایشان نداشت.
هر روز با یک شهید؛
شهید «جواد جعفری دستجردی» در مدتی که معلم بود، حقوق نگرفت. زمانی که مادرش از او پرسید حقوق می‌گیری یا نه؟ گفت: اگر حقوق بگیرم به‌حساب شهید رجائی می‌ریزم. در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.
هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگی‌نامه شهید علی صراف‌زاده می‌خوانید: الان زمان امتحان است، اگر ما از امام خمینی اطاعت کنیم مثل این است که از امام عصر (عج) اطاعت کرده‌ایم.
هر روز با یک شهید؛
در قسمت اول از وصیت‌نامه شهید مجید مجیدی می‌خوانید: یقین حاصل کنیم که او هست و تمامی عالم کائنات از ریزترین موجودات تا کهکشان‌ها در تسلط اوست و بعدازاین هم روز موعودی یعنی معادی را در پیش داریم.
هر روز با یک شهید؛
در خاطره‌ای از همسر شهید احمد بدیع‌زاده می‌خوانید: شهید به من وصیت کرده بودند، چون زینب باش و در برابر مصیبت‌ها صبر و تحمل داشته باش و از بچه‌ها خوب نگهداری کن.
هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگی‌نامه شهید شمس می‌خوانید: همیشه در زندگی به فکر مردم محروم بود، گرچه وضع مادی‌اش خوب نبود؛ اما هر چقدر توان داشت به توده مستضعف می‌رسید.
هر روز با یک شهید؛
در زندگی‌نامه شهید علیرضا آرام می‌خوانید: وی در محیطی اسلامی پرورش یافت. تحصیلات او هم‌زمان با حرکت میلیونی مردم به رهبری امام عزیز بود و در اکثر تظاهرات بر علیه رژیم طاغوت شرکت می‌جست.
هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگی‌نامه شهید ناجا «محمدعلی صبوری» می‌خوانید: باعزت علوی پرورش‌یافته بود. ظلم ستم‌شاهی را حس کرد و در فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم منحوس پهلوی حضور فعال داشت و در صفحه مبارزین مسلمان تا پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به مبارزات خود ادامه داد.
هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگی‌نامه شهید سید حسن رجبی از زبان خواهر زاده شهید می خوانید: تکیه صحبتش بیشتر درباره مقام شهید چه در جبهه و چه بعد از شهادت که چه ارزش و مقامی در نزد خدا دارد.
هر روز با یک شهید؛
در زندگی‌نامه شهید «حسین علی مددی» از زبان برادرش می‌خوانید: خداحافظی‌اش با مادرم، جنس دیگری داشت و به‌طورکلی نوع وداعشان پیام‌هایی داشت که در ذهن این‌طور تداعی می‌کرد که گویی خودشان از شهادت خبر دارند.
هر روز با یک شهید؛
در خاطراتی از پدر شهید بدخشان می‌خوانید: یک روز از تهران، نامه‌ای آمد که در نامه نوشته بود، ابوالفضل می‌تواند در مدرسه تدریس کند، وقتی متن نامه را خواند، به ما گفت که جنگ واجب‌تر از معلمی است. حالا اگر جنگ تمام شد و ما شهید نمی‌شدیم، آن وقت تدریس واجب می‌شود؛ اما فعلاً جنگ در مرحله اول است.