شعر سرودند؛
شاعران قمی در سوگ شهید جمهور
جمعی از شاعران قمی در سوگ شهادت خادمالرضا آیتالله سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری اسلامی ایران اشعاری را سرودند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا» به نقل از شهر بیست، جمعی از شاعران استان قم در سوگ شهادت آیتالله سید ابراهیم رئیسی رئیسجمهوری مجاهد جمهوری اسلامی ایران و همراهانش در حادثه سقوط بالگرد، اشعاری سرودهاند و در اختیار این رسانه قرار دادند.
*حامد حجتی
نبینم آنکه صدای تو در حصار بیفتد
عبای خاکیات ای مرد یک کنار بیفتد
کنار نام تو ای سید سترگ زمانه
چه خوب شد که شهادت بهافتخار بیفتد
نه خستگی به تو روی آورد نه عجز و تباهی
هر آنچه هست در اینجا به اختیار بیفتد؛
که نان به سفره مردم رسیده باشد و هر روز
در این زمینوزمان دستها به کار بیفتد
درست لحظه بارانی دو چشم تو دردی است
که پای کودک آن دورها به خار بیفتد
تو را به آتش و مه در سوادِ کوه کشیدند
مباد آنکه خلیلِ نجیب از اعتبار بیفتد
نشستهای به فراسوی جمعههای توسل
که چشمهات به جولان آن سوار بیفتد
*رضا یزدانی
هرچه صدا کردیم: «ابراهیم!»
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحهٔ تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو کوه دردی بودی و رفتی
ای کوه درد! ایکاش برگردی
آن بالگرد ایکاش برگردد
با بالگرد ایکاش برگردی
چشمانتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو «بهشتی» بیقرار تو
آنسوتر انگاری «رجایی» هم
این ملت دردآشنا، دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد
*فاطمه عارف نژاد
اخبار وهمآلوده و اخبار در مه
پیچیده آواز غمی انگار در مه
ای دشتها! کو رد پای رود در برف؟
ای کوهها! کو رد پای یار در مه؟
دیماه را من پیشازاین یخکرده بودم
اردیبهشتم گم شده این بار در مه
از لابهلای صخرهها داغی شکفته
گل کرده یک اندوه بیتکرار در مه
چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح
فانوس میماند فقط بیدار در مه
تاریک اگر ماندی، «هوالنور»ی بگو باز
تا روشناییها قدم بردار در مه
سیمرغ من! برخیز از خاکستر رنج
ایران من! برخیز از آوار در مه
*فاطمه زاهد مقدم
تو را چگونه در این مِه به ماه بسپارم
به کوه و دَره به این کورهراه بسپارم
شبی بلند به صبحی که آشناست رسید
مخواه چشم به صبحی سیاه بسپارم
مخواه بازهم این آسمانِ شب زده را
به ابرِ اشک به بارانِ آه بسپارم
مگر که شاه خراسان به داد ما برسد
مگر که درد گدا را به شاه بسپارم
بیا که پیکر بیجان و بیپناه تو را
به صبح روشن این بارگاه بسپارم
*عاطفه جوشقانیان
پر از تو ایم، پراکندهای هوایت را
سپردهای به پرنده غم صدایت را
به ابر و ماه و درختانِ دائماً به قنوت
سپردی اشک و نماز شب و دعایت را
چگونه بود که اینقدر گرم و گیرا بود؟
به گوش ما بچشان لحن ربنایت را
برای اینکه به ما راه را نشان بدهی
به جا گذاشتی ای رود، ردّ پایت را
چقدر مثل رجایی چقدر باهنری
به ما نشان بده ایمان آشنایت را
غبارروبی دریا و کهکشان بودی؟
بیا، بیا بتکان غربت عبایت را
به قلهها که رسیدی، رها شدی، آری
چگونه شرح دهم اوج ماجرایت را؟
به جز صلابت و خدمت نبود در کارت
نبود، هرچه که گشتیم عکسهایت را
چقدر جای تو خوب است، هیچکس اما
برای ما نگرفته هنوز جایت را…
آیتالله سید ابراهیم رئیسی رئیسجمهوری، حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه، آیتالله آل هاشم نماینده ولیفقیه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی و اعضای تیم حفاظت و خلبانان پرواز، یکشنبه ۳۰ اردیبهشت طی یک سانحه هوایی و در حین خدمت به مردم شریف ایران به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/
*حامد حجتی
نبینم آنکه صدای تو در حصار بیفتد
عبای خاکیات ای مرد یک کنار بیفتد
کنار نام تو ای سید سترگ زمانه
چه خوب شد که شهادت بهافتخار بیفتد
نه خستگی به تو روی آورد نه عجز و تباهی
هر آنچه هست در اینجا به اختیار بیفتد؛
که نان به سفره مردم رسیده باشد و هر روز
در این زمینوزمان دستها به کار بیفتد
درست لحظه بارانی دو چشم تو دردی است
که پای کودک آن دورها به خار بیفتد
تو را به آتش و مه در سوادِ کوه کشیدند
مباد آنکه خلیلِ نجیب از اعتبار بیفتد
نشستهای به فراسوی جمعههای توسل
که چشمهات به جولان آن سوار بیفتد
*رضا یزدانی
هرچه صدا کردیم: «ابراهیم!»
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحهٔ تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو کوه دردی بودی و رفتی
ای کوه درد! ایکاش برگردی
آن بالگرد ایکاش برگردد
با بالگرد ایکاش برگردی
چشمانتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو «بهشتی» بیقرار تو
آنسوتر انگاری «رجایی» هم
این ملت دردآشنا، دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد
*فاطمه عارف نژاد
اخبار وهمآلوده و اخبار در مه
پیچیده آواز غمی انگار در مه
ای دشتها! کو رد پای رود در برف؟
ای کوهها! کو رد پای یار در مه؟
دیماه را من پیشازاین یخکرده بودم
اردیبهشتم گم شده این بار در مه
از لابهلای صخرهها داغی شکفته
گل کرده یک اندوه بیتکرار در مه
چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح
فانوس میماند فقط بیدار در مه
تاریک اگر ماندی، «هوالنور»ی بگو باز
تا روشناییها قدم بردار در مه
سیمرغ من! برخیز از خاکستر رنج
ایران من! برخیز از آوار در مه
*فاطمه زاهد مقدم
تو را چگونه در این مِه به ماه بسپارم
به کوه و دَره به این کورهراه بسپارم
شبی بلند به صبحی که آشناست رسید
مخواه چشم به صبحی سیاه بسپارم
مخواه بازهم این آسمانِ شب زده را
به ابرِ اشک به بارانِ آه بسپارم
مگر که شاه خراسان به داد ما برسد
مگر که درد گدا را به شاه بسپارم
بیا که پیکر بیجان و بیپناه تو را
به صبح روشن این بارگاه بسپارم
*عاطفه جوشقانیان
پر از تو ایم، پراکندهای هوایت را
سپردهای به پرنده غم صدایت را
به ابر و ماه و درختانِ دائماً به قنوت
سپردی اشک و نماز شب و دعایت را
چگونه بود که اینقدر گرم و گیرا بود؟
به گوش ما بچشان لحن ربنایت را
برای اینکه به ما راه را نشان بدهی
به جا گذاشتی ای رود، ردّ پایت را
چقدر مثل رجایی چقدر باهنری
به ما نشان بده ایمان آشنایت را
غبارروبی دریا و کهکشان بودی؟
بیا، بیا بتکان غربت عبایت را
به قلهها که رسیدی، رها شدی، آری
چگونه شرح دهم اوج ماجرایت را؟
به جز صلابت و خدمت نبود در کارت
نبود، هرچه که گشتیم عکسهایت را
چقدر جای تو خوب است، هیچکس اما
برای ما نگرفته هنوز جایت را…
آیتالله سید ابراهیم رئیسی رئیسجمهوری، حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه، آیتالله آل هاشم نماینده ولیفقیه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی و اعضای تیم حفاظت و خلبانان پرواز، یکشنبه ۳۰ اردیبهشت طی یک سانحه هوایی و در حین خدمت به مردم شریف ایران به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/
نظرات شما