هر روز با یک شهید؛
شهید دانشمند داوطلب عملیات خطرناک بود

در زندگینامه شهید مهدی دانشمند میخوانید: وقتی که از سی نفر خواسته شده بود که چند نفر داوطلب به یک عملیات مهم و خطرناک بروند، فقط او علاقهمندی خود را اعلام کرد.
تاریخ برای ثبت جریانات فوقالعادهای است که روی میدهد. برای بهیادآوردن جانفشانیها، ایثارگریها و همین ایثارگران هستند که تاریخ سازانند و مهدی دانشمند محولاتی هم میتوان گفت که یکی از اینها است.
او نوه حاج شیخ محمدجواد خراسانی (ره) و از نوادگان آیتاللهالعظمی سید جمال هاشمی گلپایگانی رضوانالله علیه بود.
در سال ۱۳۴۴ هجری شمسی در یک خانواده روحانی دیده به جهان گشود. او در طول تحصیلاتش همیشه شاگرد ممتاز بود و همراه با درسش کار نیز میکرد و با ورزشهای سخت تمرین میکرد. از قبیل کانگفو، کوهنوردی و شنا، تا خود را برای دفاع در مقابل حوادث آماده کند.
پس از اتمام دورههای ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان با موفقیت دانشجوی رشته رایانه دانشگاه تهران شد؛ اما از آن روی که این رشته به دلایلی باب میل او نبود انصراف داد و به خدمت در آموزش پشتیبانی سپاه پاسداران مشغول شد؛ البته در حین خدمت هم به مطالعات درسی خویش مشغول بود که در این مدت بارها از مسئولین بالاتر خواسته بود تا ترتیب اعزام او به جبهه را بدهند؛ اما هر بار به علت حساسبودن مسئولیت او، با رفتنش به جبهه ممانعت میشد.
بالاخره در اواخر خدمتش مأموریتی آمده بود که در آن از همه اعضا پادگان غیر از چند نفر از جمله او، خواسته شده بود که به جبهه بروند. هنگامی که روز اعزام فرارسید او دیگر طاقت نیاورد که از این قافله عقب بماند؛ لذا تنها یک راه دید؛ از مادرش تلفنی تقاضا کرد که چون مشکلی برایش پیشآمده، جهت رفع این مشکل برای او نذری کند و چون این تماس تلفنی با گریه و اضطراب او توام بود، مادر پنداری که پروندهای گم شده، زود برای او نذر کرد. گویی نذر هم زود مورد عنایت خداوند قرار گرفت و پس از یک دوباره با مادرش تماس گرفت و گفت: مادر فدایت شوم که دعایت مستجاب شد.
با خنده و شوق فراوان ادامه داد که او برای به جبهه رفتن پسرش دعا کرده پس رضایت باطنی و قلبی پیدا کرده و الان عازم جبهه است. بلی او به نهایت آرزویش رسید و پس از مدتی که در چند عملیات شرکت کرد، موقع امتحان نهایی فرارسید. بلی وقتی که از سی نفر خواسته شده بود که چند نفر داوطلب به یک عملیات مهم و خطرناک بروند، فقط او علاقهمندی خود را اعلام کرد.
پس از شرکت در آن روح از کالبد جسمش خارج و آزاد شد و تاریخ جریانی دیگر، از آزادمردی آزادمردان را در دل خود جای داد. او که فکر میکرد با نوشتن وصیتنامه؛ باتوجهبه عدم ضرورت آن در این سن و سال شرک خفیفی راه یابد وصیتنامهای ننوشت.
انتهای خبر /
نظرات شما