هر روز با یک شهید؛
کربلا، سرلوحه آزادگی جوانان در جنگ
در وصیتنامه شهید محمدتقی عبدی قویدل میخوانید: جوانها، نوجوانان و پیرمردان ندای هل من ناصر ینصرنی تو را لبیک گفته و سرگردان صحراها گشتهاند. اینها آمادهاند که راه کربلایت را با خون خود شستوشو دهند تا به حرم دل ربای تو برسند و با اشک چشم ضریح غبارآلود تو را بشویند.
سطوح عالی را فراگرفت و تا زمان شهادت در حوزه هم استاد درس منطق بود.
وی با شروع انقلاب اسلامی یکبار بهوسیله ساواک دستگیر و به زندان منتقل شد که سه روز بعد آزاد شد؛ در جنگ تحمیلی عراق چه سال و در مجموع ۲۲ بار در جبهه حضور داشت که دو دفعه مجروح شد.
شهید عبدی قویدل سرانجام در تاریخ بیست و دوم بهمنماه ۱۳۶۴ در عملیات ظفرمندانه والفجر هشت منطقه عملیاتی اروندرود در نبردی موفقیتآمیز علیه مزدوران عراقی بر اثر اصابت ترکش در ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل شد.
پیکر پاک این شهید در گلزار علی بن جعفر قم آرامگرفته است.
در ادامه وصیتنامه این شهید والامقام را میخوانید.
بسمهتعالی
الا بذکر الله تطمئن القلوب
الحمد لله رب العالمین و الصلوه و السلام علی خاتم الانبیاء و المرسلین محمد (ص) و علی اهل بیته الطاهرین سیما مولانا و صاحب امرنا الحجه ابن الحسن العسگری (ع) روحی و ارواح العالمین له الفداء.
خدایا، بار الها؛
ای پناه بیپناهان، ای مقصد عارفان، ای مقصود عاشقان، تو عالمی که بنده حقیر لیاقت جهاد در راهت را نداشتم؛ ولی تو بودی که توفیق جهاد در راهت را نصیبم کردی؛ حالا که قدم به وادی عشق تو گذاشتهام، گناهانم را ببخش که تو غفاری و من بنده عاصی؛ تا در شب عملیات و در میدان نبرد سبکبار باشم.
خدایا، رحمانا؛
اگر مجرم و عاصیام، از دوستان تو هستم، اگر عصیانگرم عاشق تو هستم، و اگر عشق من مجازی است، قطرهای از عشق و محبتت را بر دل تشنهام بریز، تا عاشق تو گردم، دل به تو بندم و سرنوشتم به دست معشوقی چون تو بیفتد.
خدایا، معبودا؛
همه در فراق میسازند و دوستان و عاشقانت در دیدارت مرا دوست و عاشقت قرار ده تا در راه و رضای تو بسوزم؛ آخر بودنم که مفید نبود، لااقل سوختنم محیط اندکی را روشن گرداند.
خدایا، سبحانا؛
هشیارم، دیوانه کن، دیوانه درگاهت، بیگانهام، آشنایم ساز.
خدایا، بار کریما؛
اگر در زندگی کوتاهم، خام بودم، پختهام کن و اگر پختهام در رضای خودت مرا بسوزان، مرا در قتلگاه عشق قطعه، قطعه کن که کشته راه و رضای تو، به کشتن شاد است و سوخته لقای درگاهت به سوختن خشنود است، همچون اباعبدالله الحسین (ع) که در قتلگاه عشق فرمودند: الهی رضی بقضائک و تسلیما لامرک.
خدایا، رحیما؛
قبله همه عارفان و عاشقان، جمال توست و مسجد اقصای دوستانت حریم کوی توست. نظری بهسوی این بنده ذلیل و غافل فرما که نظرم بهسوی توست.
خدایا، قادرا؛
در این دیر خرابات، روحم را معلق از عز قدست قرار ده و قبل از بدنم او را روانه کوی خودت کن، تا سبکبار شوم و قدرت جدائی از دنیای پست را پیدا کنم.
خدایا، جمیلا؛
از تشنه گاهی هستم که بر هزارچشمه گذر کردهام؛ ولی در طلب دریایم، فریادم رس که تو معشوقی و توانگر و بنده عاشقی هستم و محتاج نوازشهایت.
خدایا، جلیلا؛
غافلم، بیدارم کن، گمراهم، هدایتم کن، تشنهام، سیرابم کن، ذلیلم، عزیز درگاهت کن، گنهکارم، گناهانم را ببخش، من کسی که از تو حیا نکردم و در حضورت عصیان کردم، من صاحب دردهای بزرگ، منم کسی که بر مولای خود تجری کرده، منم کسی که گناهانم را پوشانیدی، باز حیا نکردم، ولی خدایا؛ موقعی که عصیان بر تو میکردم، نه بهخاطر جهد ربوبیت تو بود، بلکه بهخاطر غفلت بود غلبه هویوهوس پس خدا، غیر از تو کسی ندارم، رحمکن به پریشانیم «یا ارحمالراحمین»
خدایا، ودوا؛
قلب قاسیه ای دارم، چشمهایش خشک شده، میدانم که مسیرم کجاست و میبینم که نفسم مرا مکر میکند و مرگ بالهایش را بالای سرم گسترده، خدایا هدایتم کن و نور خودت و ولایت را بر دل تاریکم بتابان، تا روندهای بهسوی تو گردم و عاقبتبهخیر گردم.
الهیتری حالی و فقری وفاقتی وانت مناجاتی الخفیه تسمع. السلام علیک یا معز الاولیاء و مذل الاعداء
ای ناموس دهر، ستاره درخشان ولایت، ای فرزند زهرا (س)
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از دیده چون سیل روانه
خواهد به سر آید غم هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
سالهاست که پی وصال تو سوختیم، پیرها رخت بر بستند، جوانها پیر شدند بچهها، جوان گشتند و در میدانهای نبرد به عشق تو وجد تو، به خون غلتیدند، درست است که بنده سرباز لایقی نیستم؛ ولی مشتاق دیدار جمال دلربای تو هستم که شاید ولو در آخرین لحظات عمرم، چشمان عصیانگرم به جمال نورانی تو منور گردد.
در دلم همین است:
عزیز علی ان اری الخلق و لاتری ـ متی ترانا و نریک و قد نشرت لواء النصرتری ـ وصل اللهم بیننا و بینه وصله تودی الی مرافقه سلفه.
تو را قسم میدهم به مادرت زهرا (س)، رزمندگان را در این عملیات یاری فرموده به پیروزی نهائی برسان.
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)
یا ابا عبدالله، روز عاشورا هرچه داشتی برای رضای معشوقت به میدان عشق آوردی. از برادرت و جوانت گذشتی.
اهلبیت اطهار اسیر شدند. اکنون هم امت حزبالله ایران، تمامی امکانات خود را روانه جبههها کردهاند. جوانها، نوجوانان و پیرمردان ندای هل من ناصر ینصرنی تو را لبیک گفته و سرگردان صحراها گشتهاند.
اینها آمادهاند که راه کربلایت را با خون خود شستوشو دهند تا به حرم دل ربای تو برسند و با اشک چشم ضریح غبارآلود تو را بشویند.
دیگر راضی نباش مادرها بی جوان شوند. بچهها همچون رقیه، سکینه ات، یتیم گردند.
عنایتی فرما که جانبازان و رهروان تو، پیروز گردند. «انشاءالله»
و شما ای امت اسلام:
سخن شهید این است: دل را روانه کوی خدا کردهام مبارک باد.
گر جان هم در این کوی محبت برود خوشحالم. پس شما هم در پشتجبهه دل را روانه کوی خدا و اهل بیت کنید و دلتان را با معشوقهای مختلف پاره پاره نکنید. ما هر چه داریم از نماز ودعا و اهل بیت داریم.
لذا نمازهای جمعه و جماعت را با شکوه تر کنید. عزاداری ابا عبدالله الحسین (ع) را گرم نگهدارید. در گرفتاریها به اهل بیت سلام الله علیهم توسل کنید و برای سلامتی امام امت و حضرت آیت الله العظمی منتظری دامت برکاته دعا کنید.
دوستان طلبه ام؛
بنده خاری در بین شما گلهای بوستان ولایت بودم. درست است که حق شما عزیزان را بجا نیاوردم ولی امیدوارم که همگی مرا عفو فرمائید. «العفو حسن و من العلماء احسن»
در دعاها، زیارت حضرت معصومه (س) و مسجد جمکران، بنده حقیر را هم دعا کنید و در خلوتگاه اش، برای پیروزی اسلام دعا فرمائید.
سعی کنید در مقابل دشمنان انقلاب اسلامی و خائنین خون شهداء متحد شوید و جلسههایتان را پر شکوه تر گردانید .
پدرو مادر بزرگوارم؛
سالیان سال برای این فرزندتان زحمت کشیدید؛ درست است که بنده فرزند لایق شما نبودم ولی امیدوارم که از تقصیرات فرزندتان گذشته و برای مغفرت فرزندتان دعا کنید، که دعای پدر و مادر در حق فرزند مقبول درگاه الهی میگردد. خداوند از شما راضی گردد. ضمناً سلام مرا به برادران و خواهران و فامیل برسانید و آنها هم مرا عفو نمایند.
و تو ای مادر بچهها:
شمعی در کاشانه محقرم بودی که شبانه روز برای صفا بخشیدن به خانه و تربیت بچهها سوختی، ولی این بنده بودم که قدر تو را نشناختم و چه بسا دل شکسته شدی.
امیدوارم مرا عفو فرمائی و چنانچه عرض کرده بودم در تربیت بچهها کوشا باشید و خلا مهر پدری را پر کنید تا غبار یتیمی بر سرو صورت نجمه عزیز و محمد صادق دردانه ننشیند و طوری تربیت کنید که رهرو پدرشان باشند.
کتابهای درسیم را غبار نگیرد به نجمه و محمد صادق بگو که بابایتان پیش خدا رفته و مامان را اذیت نکنید که بابا ناراحت میشود و خدا از شما راضی نمیشود. باز تربیت بچهها را به تو میسپارم انشاءا... خداوند هم همچون زینب کبری (س) صبر برای تو عطامیکند.
در آخر از خانواده حاج آقا خدایی، آقای خلخالی، بچههای کانون صاحب الامر (عج) قم نو، همسایههای محترم و بچههای محله و همه دوستان که زحمتهای این بنده حقیر را بدوش کشیده اند، تشکر نموده؛ خدا از آنها راضی باشد ب.نده همه کسانیکه حق بر گردن آنها دارم، حلال میکنم و ازهمه آنها التماس دعا دارم.
همه دوستان طلبه ای که در رشته کودکان ونوجوانان کار کرده اند، کوشا باشند و راه را ادامه دهند که بهترین تبلیغ، تبلیغ برای کودکان و نوجوانان است که روح آنها آماده پذیرش است.
چرا که نتیجه این کار را بنده در مدارس و مساجد ایران و در اردو گاه های لبنان عزیز مشاهده نمودم که خیلی مفید بود.
اللهم اصلح اعمالنا و اخلص نیاتنا بحق محمد و آله ملتمس دعا
بنده حقیر ۱۲/۱۱/۱۳۶۴
انتهای پیام/
نظرات شما