پیکر شهیدی که پس از ۱۵ سال صحیح و سالم بود

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، شش برادر بودند و همه با یکی دو سالی فاصله از هم، بزرگ‌ترین‌شان طلبه‌ای ۱۹ ساله بود به‌نام رمضان سلطانی، بعدی محسن، دیگری قربان و چهارمی منوچهر که ۱۶ سالی بیشتر نداشت.

ساک‌شان را بستند و یکی پس از دیگری راهی جبهه‌های نبرد شدند و دعای پدر و مادر شد بدرقه راه زندگی کوتاه، اما پر افتخارشان.

قربان فرزند سوم خانواده سلطانی از اهالی شهر خیرآباد از توابع شهرستان خرامه بود، او به‌عنوان اولین نفر از خانواده به عنوان داوطلب قدم به جبهه گذاشت، وی تخریب‌چی بود که در سال ۶۳ در عملیات بدر مفقودالاثر شد.

پیکر شهیدی که پس از ۱۵ سال صحیح و سالم بود

پیکر شهیدی که پس از ۱۵ سال صحیح و سالم بود

به گفته برادرش محسن، در مرز عراق از پشت سر به آن‌ها حمله شد و او دیگر باز نگشت، هیچ‌کس نمی‌دانست شهید شده است یا اسیر؟

رمضان غواص بود، فرزند ارشد خانواده که حدودا ۱۹ سال داشت. در شش عملیات حضور یافت و در سال ۶۴ در عملیات کربلای چهار به شهادت رسید.

پیکر شهیدی که پس از ۱۵ سال صحیح و سالم بود

دو سال بعد برادر کوچکتر که ۱۶ ساله و محصل بود به هوای ادامه دادن راه برادران بزرگ‌ترش راهی جبهه شد و در خط پدافندی به جمع دو برادر شهیدش پیوست.

محسن که بازمانده‌ای از چهار برادر و البته همراهی پدری است که خود نیز سابقه جبهه دارد، در گفتگو با فارس از روز‌هایی سخن می‌گوید که هر چهار برادر یکی پس از دیگری راهی جبهه شدند و سنگر را رها نکردند، از روز‌هایی که هر چهار نوجوان به همراه پدر در جبهه‌ها می‌جنگیدند و برای دفاع از کیان کشورشان لحظه‌ای تردید نکردند.

محسن سلطانی، که خود بیش از ۱۲ ماه سابقه حضور در جبهه دارد، از چشم‌انتظاری‌های مادر می‌گوید و اینکه برادران پنجم و ششم سنشان به جبهه قد نمی‌داد.

پیکر شهیدی که پس از ۱۵ سال صحیح و سالم بود

وی که حالا خودش هم جانباز شیمیایی است داغدار از دست دادن پدری است که همین چند روز پیش به فرزندان شهیدش پیوست.

محسن که هیچ‌گاه برای تشکیل پرونده جانبازی‌اش مراجعه نکرده است، می‌گوید: من برای رضای خداوند در جبهه حضور یافتم و قسمت نبود که من هم همچون سه برادر دیگرم شهید شوم، اما ترجیح دادم از امکانات جانبازی‌ام استفاده نکنم.

او از روز‌هایی می‌گوید که برادران یکی پس از دیگری بار سفر می‌بستند و از ناله‌های مادری که پیکر بی جان فرزند مفقودالاثرش را پس از ۱۵ سال در آغوش گرفت.

وی در این باره می‌گوید: روزی که پیکر برادرم قربان پس از ۱۵ سال پیدا شد و می‌خواستیم او را کنار دو برادر دیگرم دفن کنیم، به دلیل نزدیکی قبر‌ها به هم، وقتی قبر شکافته شد معجزه‌ای رخ داد که باور کردنی نبود!

این رزمنده ادامه می‌دهد: هنگامی که می‌خواستیم قربان را در کنار دو برادر شهید دیگرم دفن کنیم دیواره‌های قبری که برادر طلبه‌ام در آنجا مدفون بود ریزش کرد و در کمال ناباوری مشاهده کردیم که پیکر رمضان سالم و دست‌نخورده باقی مانده است.

حتی خون‌های روی گردنش هم به دلیل اصابت ترکش مثل روزی که به خاک سپردیمش بدون تغییر مانده بود.

اشک امان نمی‌دهد و بغض بدجوری گلو را می‌فشارد، آخر چگونه می‌توان از رشادت‌های جوانان و نوجوانانی سخن گفت که جسورانه و داوطلبانه چشمشان را به روی همه چیز بستند و تا پای جان پیش رفتند.

پیکر شهیدی که پس از ۱۵ سال صحیح و سالم بود

آخر چگونه می‌توان چشم‌انتظاری‌های مادری را تاب آورد که چهار فرزندش به همراه همسر راهی جبهه شوند و خم به ابرو نیاورد. مادری که بوسیدن استخوان‌های فرزندش هم برایش آرامش‌بخش است.

چگونه می‌توان از صبر و استقامت پدری نوشت که چهار فرزندش را برای دفاع از ناموس و وطن راهی جبهه کرد و جنازه سه فرزند را تحویل گرفت و خودش هم در کنار آن‌ها رزمنده شد.

پدری که بی شک و بدون اغراق اسوه صبر و استقامت است تا اینکه پس از چندین سال هفته گذشته به سوی فرزندانش پر کشید.

پیکر شهیدی که پس از ۱۵ سال صحیح و سالم بود

حالا بانویی مانده است با خانه‌ای خالی، اما دستانی پُر، بدون همسر با سه فرزند شهید و یک فرزند جانباز و پاداشی که بدون شک بهشت خواهد بود.




انتهای پیام/


http://qomefarda.ir/22514
اخبار مرتبط

نظرات شما