هر روز با یک شهید؛
نگاهی به مبارزات شهید «علی اوسطی»
در زندگینامه شهید علی اوسطی از شهدای انقلاب آمده است: شیخ علی معروف به شیخ فلاخن انداز، با تعلیم گروهی از یارانش، هرازچندگاه به مأموران شاه حمله میکرد و آنها را از پای در میآورد. در ادامه زندگینامه این شهید والامقام را میخوانید.
شیخ علی معروف به شیخ فلاخن انداز، با تعلیم گروهی از یارانش، هرازچندگاه به مأموران شاه حمله میکرد و آنها را از پای در میآورد؛ بدینگونه مبارز خستگیناپذیر محله چهار مردان قم در مبارزات فراگیر با رژیم سفاک شاهنشاهی به شهادت رسید. در ادامه زندگینامه و خاطراتی از این شهید والامقام را میخوانید.
باتوجهبه استعدادی سرشار که در فراگیری معارف دینی داشت، دوران کودکی را با راهنمایی پدر و مادرش به تعلیم علوم دینی پرداخت. بیش از پنج سال نداشت که پدرش را از دست داد؛ ازاینرو برای تأمین مخارج خانواده از سنین نوجوانی در معادن استخراج سنگ مسگرآباد مشغول به کار شد. وی در کنار کار، به تهذیب نفس و فراگیری علوم دینی در مساجد حاج ابوالفتح و حاج شیخ جعفر مجتهدی میپرداخت.
سال ۱۳۴۲ نقطه عطفی در مسیر زندگی ایشان بود، زیرا نقش روحانیون را در مبارزه با رژیم درک کرده بود. همزمان با قیام ۱۵ خرداد و شروع مبارزات امام، برای کسب معارف بیشتر به حوزه علمیه قم عزیمت کرد، تا در کسوت روحانیت، به تأسی از امام در صف مبارزه با رژیم شاه قرار گیرد.
در رأیگیری برای روی کار آمدن حزب رستاخیز، برای آگاهساختن مردم از باطل بودن اهداف شوم این حزب گفت: اگر کسی در این رأیگیری شرکت کند، باید جوابگوی خون شهدا از صدر اسلام تاکنون باشد. از دیگر فعالیتهای ایشان میتوان به تکثیر و توزیع اعلامیههای امام پس از تبعید ایشان، بعد از ماجرای کاپیتولاسیون، حضور مؤثر در اولین تظاهرات مردم قم در سال ۱۳۵۶ پس از شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی (ره) و... اشاره کرد.
شیخ علی معروف به شیخ فلاخن انداز، با تعلیم گروهی از یارانش، هرازچندگاه به مأموران شاه حمله میکرد و آنها را از پای در میآورد.
یکی از دوستانش نقل میکند که روزی به وسیلهی قلابسنگ، سنگی را بهطرف دست یکی از مأموران شاه پرتاب کرد که اسلحهاش چند متر آنطرفتر پرتاب شد. فرزندش میگوید: شب قبل از شهادتش، مزدوران رژیم به سمت وی شلیک میکنند که دو تیر به عمامهاش اصابت میکند؛ ولی به او آسیبی نمیرسد.
سید محمدحسین رحمتی عکاس انقلاب در قم درباره نحوه شهادت شیخ علی اوسطی میگوید: تنها خاطره تلخی که دارم مربوط به روز شهادت شیخ علی اوسطی است. سال ۱۳۵۷ روز عید فطر که مردم با شادی و نشاط برای خواندن نماز عید فطر گرد هم میآمدند دوباره سر خیابان چهار مردان درگیری شروع شد. یک روحانی به نام شیخ علی اوسطی بود که چون بچه روستا هم بود سنگ را با قلاب بهخوبی پرتاب میکرد.
جیبهایش را پر از سنگ کرده بود، صورتش را هم پوشانده بود با این قلابها به کماندوها سنگ میزد و چند نفر را هم زخمی کرده بود. آنها ساعت یک بعدازظهر روز عید فطر سال ۵۷ وی را جلوی خانه آیتالله گلپایگانی با گلوله شهیدش کردند. سربازان شاه بهطرف او شلیک میکنند که سه گلوله به ناحیه سر و سینهاش اصابت میکند و به شهادت میرسد. چرا که داشت خیلی معروف میشد و جلوه جالبی پیدا میکرد.
خبر شهادت شیخ علی در شهر پیچید و مأموران ساواک از ترس این که تشییعجنازه وی به قیامی مردمی بر ضد رژیم پهلوی تبدیل شود پیکرش را ربودند. پس از چند روز تحصن و پیگیری مردم، رژیم مجبور شد پیکر شیخ علی را تحویل دهد. حضرت آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی، بهمحض اطلاع، در جلو صفوف تشییعکنندگان حضور یافتند.
مردم درحالیکه شعارهای ضد رژیم سر میدادند، برای طواف پیکر شهید وارد حرم حضرت معصومه (س) شدند. سپس حضرت آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی سخنرانی کوبنده و افشاگرانهای بر ضد سردمداران پهلوی ایراد فرمودند و بعدازاین که بر جنازه شهید نماز خواندند، اعلام کردند: بدانید علمدار دسته از بین ما رفت؛ وی در قبرستان وادی سلام قم به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/
نظرات شما